چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

چون چاقویی به مرگ نزدیکم


چون چاقویی به مرگ نزدیکم

«نقد و نظری پیرامون دفتر شعر غلامرضا بروسان»

«مرثیه‌ای برای درختی که به پهلو افتاده است»، عنوان دومین دفتر شعر غلامرضا بروسان است که پیش‌تر، مجموعه‌ای تحت عنوان «یک بسته سیگار در تبعید» را به صورت سه زبانه (فارسی – آلمانی – انگلیسی) با ترجمه‌ احمد پوری، علی عبداللهی و علیرضا آبیز منتشر کرده و مجموعه یاد شده که نخستین دفتر شعر شاعر به حساب می‌آید، برنده اولین دوره جایزه شعر خبرنگاران کشور شد. کتاب شعر یاد شده از سه فصل «مرثیه برای درختی که به پهلو افتاده است»، «دستت مثل یک شعر سیاسی گرم است» و «برای نشان دادن درخت چقدر واژه لازم است» و ۶۳ شعر تشکیل شده که شعرهای فصل سوم، عمدتا شامل قطعات کوتاه و هایکووار شاعر است که گویا حاصل توجه شاعر به هایکوهای ژاپنی است و با شعر:

باشو را ندیده‌ام/ اما / اجاق را طوری می‌چینم / که سنگ‌هایش / به آتش نزدیک باشد (ص ۸۱)

که آخرین شعر این دفتر است و تاکید بر نام «باشو» در ابتدای سطر واپسین شعر دفتر، این گمان به حقیقت نزدیک‌تر می‌شود که شاعر در پاره‌ای از فصل‌های سرودنش به هایکو توجه ویژه‌ای داشته است.

شعر غلامرضا بروسان در این دفتر، شعر توصیف‌های مقطع از فضاهایی است که مه‌آلودگی نوستالژیکی دارد و نگاهی گذرا به واژگان، ترکیبات و مفاهیم این مجموعه ما را با شاعری روبه‌رو می‌کند که نمادی از انسان معاصر است با تمام دغدغه‌های نوستالژیک، مرگ‌اندیش و گذشته‌گرا که پیش‌رویش آنچه هست، ترجمان غمناک مفاهیمی است که بیشتر تیره و تارند و طرح و طعم مرگ دارند: چطور/ می‌تواند مرگ / از تو / تنها گودالی را پر کند(ص ۱۰)

همه چیز آن‌طور می‌گذرد / که تو بودی (ص ۱۳)

و غم/ مرا در سراشیب یک دره دنبال می‌کند (ص ۱۵)

شعر بروسان، پر از نمادهایی است که انسان معاصر به صورت عینی یا ذهنی با آنها درگیر است و تلاش شاعر برای تصویر این نمادها در بیانی ساده، غیر پیچیده و ما به ازادار، ما را با نحوی سالم به شعر پیوند می‌دهد و این خود شاهدی بر این مدعاست که شعر، صرفا در بهم ریختگی تعمدی و غیرمتعارف نیست که اتفاق می‌افتد و می‌توان سلامت نحوی زبان را نگاه داشت و تصویر و مفاهیمی را در آن پرورش داد که مخاطب با آنها فضایی مشترک را تداعی کند. شعر بروسان از این لحاظ شبیه شعر شاعرانی نظیر رسول یونان می‌شود که مخاطب در خوانش آنها، فضایی را در می‌یابد که به نوعی نوستالژی آنها را دارد؛ به‌گونه‌ای که یا این گونه فضاها را تجربه کرده یا دوست داشته تجربه کند. البته در این مقایسه، شعر رسول یونان باز هم از سادگی بیشتر و تصاویر پویا‌تری بهره می‌برد که باعث می‌شود مخاطبان بیشتری با آن ارتباط برقرار کنند و از این منظر، غلامرضا بروسان کمی پیچیده‌تر می‌نماید اما صرفا در مقایسه با شاعرانی که سطرهایشان از او ساده‌تر است و کار کرد عام‌تری از نحو کلام می‌گیرند وگرنه این کیفیت، خود از ویژگی‌های بارز زبان بروسان در کارکرد عام و بی‌تصنع گرفتن از زبان در حوزه نحو و عمق دادن به آن در حوزه تخیل است؛ آن هم تخیلی که مخاطب برای سهیم شدن در آن، نیاز به حل معماهای پیچیده ندارد:

منم که دوستت دارم / نه مردی که دستش را به نرده‌ها گرفته / نه باران پشت پنجره / منم که دوستت دارم / و غم / بشکه‌های سنگینی را / در دلم جابه‌جا می‌کند (ص ۴۱)

و تنم / ببری با هشتاد ضربه شلاق / تنها نوشتم دوستت دارم / دستم را گردن زدند (ص ۳۹)

با این همه نگاه بروسان به کارکرد شفاف و ساده گرفتن از نحو جمله‌ها، گاه از نگاه سهل و ممتنع داشتن فراتر می‌رود و با برجسته کردن شیوه بیانی محاوره‌ای، چه بسا قصد شکستن یک سیکل تکراری و یکنواخت را دارد که احساس می‌کند به خاطر کارکردی ثابت گرفتن از زبان در کل کتاب شنیده می‌شود اما به اعتقاد من موفق نیست و آمدن قطعاتی چون:

به تناسخ اعتقادی ندارم / اما اگر مُردم / به شکل سنگی به دنیا اومدم / روم علامتی بذار / تا خودمو از سنگای دیگه بهتر بدونم (ص ۵۰)

یا من اونی نیستم که اگه درو ببندی / از دیوار بیام / من درو می‌شکونم (ص ۶۹)

نه تنها چیزی به مجموعه‌ اضافه نکرده بلکه باعث

به هم ریختگی فضای مانوس ذهنی مخاطب می‌شود. نکته دیگر اینکه بروسان برخلاف بسیاری از شاعران دیگر در کارهای بلندترش بسیار موفق‌تر از آثار هایکووار خود است و می‌توان نتیجه گرفت که تخیل او در بلندتر شدن شعر، مجال بروز بهتری می‌یابد و در کارهای کوتاه، به عمل نیامده تمام می‌شود و این حس را به مخاطب منتقل می‌کند که مفهوم و مضمونی برجسته نشده پایان یافته و شاعر ادامه منطقی تجربیات موفق شعری خود نیست و انگار تحت تاثیر شعرهای ترجمه‌ای ‌است و در ساخت کارهای کوتاه، از حد نشان دادن یک قرینه نخ نما شده (بخوانید مراعات نظیری) فراتر نرفته و در مجموع شعر موفقی پدید نیامده است؛ مثلا: تو را چون چتری که از باران خیس است / به خانه می‌آورم (ص ۷۴)

آرام بگیر / و انکار باد را / کنار بگذار (ص ۷۱)

و این برای شاعری که سطرهای درخشانی در کارهای بلندترش در دو فصل ابتدایی دفتر شعرش دارد، نوعی پس رفت حساب می‌شود و هنری به حساب نمی‌آید و چنان که گفته شد، هیچ‌گونه توجیهی هم پذیرفته نیست. غلامرضا بروسان در مجموعه «مرثیه برای درختی...» نشان داده که هنر رسیدن از متعارف‌ترین و معمول‌ترین سطح زبان به شعر را خوب می‌شناسد و برای این منظور از مورد پذیرش‌ترین نمادهای روزمره انسان معاصر، بهترین بهره را گرفته و اگر نیاز به تغییری در روندی می‌بیند که احساس می‌کند یکنواخت شده، بهترین شیوه توسعه و گسترش هنرمندانه تجربه‌های موفق قبلی خود در حوزه زبان و در آثار دو فصل ابتدایی دفتر شعر خود است که به بهترین شکل همدلی مخاطب را برانگیخته است و می‌تواند باز هم این برانگیختگی همدلانه و همذات‌پندارانه مخاطب را با خود داشته باشد.