چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

وصله برواهمه های بی نام ونشان


وصله برواهمه های بی نام ونشان

غول زنگی قلعه سنگباران , عنوان نمایشی است به نویسندگی جمشید خانیان و كارگردانی شكرخدا گودرزی كه در تالار نوی مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه رفته است یك گروه دوره گرد به دنبال مكانی برای اجرای نمایش خود به جایی وارد می شوند كه از مدتها قبل به صورت متروكه رها شده است بازارچه آقا مهدی نواب و سقاخانه ای كه دیگر به حال خود گذاشته شده در كنار در بزرگی كه تا انتها, بسته می ماند همه, مكان وقوع حوادث نمایش است

غول زنگی قلعه سنگباران‌، عنوان نمایشی است به نویسندگی جمشید خانیان و كارگردانی شكرخدا گودرزی كه در تالار نوی مجموعه تئاتر شهر به روی صحنه رفته است. یك گروه دوره‌گرد به‌دنبال مكانی برای اجرای نمایش خود به جایی وارد می‌شوند كه از مدتها قبل به‌صورت متروكه رها شده است. بازارچه آقا مهدی نواب و سقاخانه‌ای كه دیگر به حال خود گذاشته شده در كنار در بزرگی كه تا انتها، بسته می‌ماند همه، مكان وقوع حوادث نمایش است. آنها برای در امان ماندن از شخصی كه در پی آنان است تا مانع اجرای نمایششان شود، اورادی را بر زبان جاری می‌كنند. ترس و واهمهٔ فروخورده‌ای در تمام لحظات حضور افراد در صحنه موج می‌زند به‌طوری كه باعث می‌شود اصلاً نمایشی اجرا نشود. مكان انتخابی آنها ظاهرا‌ً همه ویژگیهای مورد نظر آنان را دارد حتی راه فرار (در رو) نیز در آن دیده می‌شود. آنها حتی در خلوت خود صحنه‌هایی از نمایش را نیز اجرا می‌كنند اما یادآوری خاطرات گذشته و آرزوهای دور و دراز و دست‌نیافتنی همه و همه موجب می‌شود تا تنها در حرف و نه در عمل، راه به جایی نبرند. در انتها در‌حالی‌كه آرزوها، هنر و زندگی خود را تلف‌شده می‌بینند، مغموم بازی روزگار می‌شوند.

***

دنیای امروز ما را ترس و واهمه‌های گوناگون پوشانده است كه ریشه در وجود بشر دارد. این مسئله از زمان موجودیت انسان با او بوده و هست و تا هر زمان كه انسانی بر روی كره خاكی زندگی می‌كند، ترس با او نیز وجود خواهد داشت. این احساس همان چیزی است كه زمینه‌ساز تول‍ّد رسوم و آیینهای مختلف شده و كهن الگوها را در ذهن بشر ساخته و پرداخته است. اما عكس‌العمل نوع بشر در مقابل ترسها و واهمه‌هایی كه او را محاصره كرده متفاوت است. بعضی جوامع برای دور كردن و رفع بلاهای احتمالی دست به دامن آیین و رسومی می‌شوند كه به علت تكرار و نهادینه‌شدن در بطن جامعه، تبدیل به مراسم نمایشی می‌شوند. این مراسم دارای كاركردهای مختلفی است كه مهم‌ترین آنها ایجاد اعتماد به نفس به منظور غلبه بر امور مشكل و بعضاً ماورالطبیعه می‌باشد. عكس‌العمل رایج دیگر، ذكر بعضی اوراد است كه در اكثر موارد كلماتی به زبان بیگانه و نامفهوم است و این توهم را در ذهن پدید می‌آورد كه جاری كردن آن بر زبان، موجب راحتی كارها و به سرانجام رسیدن اعمال و افكار می‌گردد. نمایش با دستمایه قرار دادن چنین مضمونی و در بستری از اوهام و افكار ذهنی جریان می‌یابد. اگرچه نماد چنین ترسی در صحنه سركار پازوكی معرفی شده و نماد بیرونی می‌یابد اما روانكاوی آدمهای نمایش فراتر از وجود شخص ثالثی مانند یك نظامی ساده است كه تمام هنر او از نظامی‌گری، در سر پا نگه‌داشتن آدمهای ضعیف است. به تعبیری دیگر، اشخاص نمایش (اوستا و شاگردش) ترس از فردی نظامی را كه قائل به انضباط خشك نظامی است ندارند بلكه آنها در جاهایی حتی از خودشان هم می‌ترسند. آنها به مثابه فردی هستند كه اسم پسرش را رستم گذاشته بود و می‌ترسید صدایش كند، دنیایی برای خود ساخته‌اند كه حالا واهمه دارند از آن سخنی به میان آورند. بهترین راه ارتباطی را، هم ذكر اورادی می‌دانند كه با زبان الكن آن را بیان می‌كنند و تنها انجام آن به مثابه اطاعت كوركورانه از گذشته و پدران آنان است و هیچ ثمری برای آنان ندارد. غول زنگی قلعه سنگباران، تقابل دنیای واقعیت و جهان قصه و افسانه است. آدمها در نمایش به‌دنبال یافتن مرهم و وصله‌ای بر واهمه‌‌های بی‌نام و نشان خود دست به تجربه زندگی می‌زنند. در اصل، نمایش معتقد است هر كس غولی در درون وجود خود دارد كه نقطه ضعف او به حساب آمده و به‌شدت از آن می‌ترسد. در نمایش با توجه به مناسبت افراد با همدیگر و با كار خود، نماد و نشانه این غول را سركار پازوكی معرفی می‌كند كه در طول نمایش مانند شبح به‌دنبال آنان است تا نمایش آنان را به‌هم زده و زندگی‌شان را خراب كند. ظاهر نشدن او در طول نمایش نیز به این جنبه شخصیتی او كمك می‌كند. نمایش برشی از واقعیت و زندگی انسان معاصر ایرانی است كه حقایق مختلف جامعه امروز ما را به شكل پراكنده مطرح می‌كند. در جامعه جان گرفته نمایش، انسانها برای امرار معاش مرارتهای بسیاری می‌كشند. آنها مظهر و سمبول آدمهایی هستند كه زندگی خود را بر باد رفته تصور می‌كنند. ترسی كه از تاریخ ریشه گرفته و در اعماق وجود بشر، ریشه دوانده مانند بختكی زندگی و روان آنها را تهدید می‌كند. آدمهای نمایش، افراد ناشناخته‌ای نیستند.كافی است در میدانها و یا خیابانهای پررفت و آمد شهرمان بیشتر دقت كنیم و آنها را در حال معركه گرفتن ببینیم. مكان و زمان نمایش هم، مكان و زمان غیر مأنوسی نیست. برای مشاهده و درك آن هم فقط كافی است كه پیرامون خود را اندكی با دقت نگاه كنیم. حتی بازارچه متروك و سقاخانه كوچك آن را كه مدتهاست در زیر باد و باران خراب و خراب‌تر شده پیدا خواهیم كرد. اجرای نمایش با مسائل عنوان‌شده و متن آن هماهنگی مناسبی دارد. دكور در نهایت اختصار، گویای منظور و مضموم نمایش است. در قسمتی بازارچه متروك و در مقابل در بزرگ چوبی كه بیننده را به یاد در قلعه قصه‌ها می‌اندازد. اما افسوس و حیف كه به جز نشستن بر سكوهای كنار آن در طول نمایش هیچ استفادهٔ دیگری از آن نمی‌شود. نمایش با نوعی مراسم آیینی و ذكر اوراد همراه است. نقطه شروع ورود اوستامیرزا به صحنه است و اینكه برای رفع بلا و چشم‌زخم اورادی می‌خواند، شمعی روشن می‌كند و سپس شاگردش را صدا می‌زند. آنها منطقه و محل مورد نظرش را شناسایی می‌كنند و مطمئن می‌شوند كه از هر نظر مناسب است؛ راه فرار از دست سركار پازوكی را دارد و می‌تواند جمعیت زیادی را نیز جذب كند، دو عنصری كه از غائبین بزرگ صحنه هستند. واگویه‌های افراد با خود و با همدیگر همگی نشان این است كه افراد گذشته قابل دفاعی ندارند و چشم‌انداز آینده را، هم تیره و تار می‌بینند. گذشته برای آنها به معنای عدم سازش والدین و خالی كردن ترس و عقده‌های روانی بر روی آنهاست و آینده نیز همین استمرار حركت گذشته به سوی نابودی همه چیز است. زبان نمایش از دیگر مسائلی است كه ذكر آن در اینجا لازم است. زبان‌ِ نمایش غول... ادبی نیست هرچند اصطلاحات عامیانه امروزی را هم ندارد. زبانی ساده و بی‌پیرایه است كه سعی دارد در خدمت مضمون اصلی نمایش باشد. اگرچه در بعضی قسمتها از این هدف دور و به زبان عامیانه امروز بسیار نزدیك می‌شود اما در كل یكدست و سلیس است. نویسنده با شناخت درست از زبان، به خلق موقعیتها و شخصیتها زده اما در قسمتهایی از نمایش به‌جای اینكه به عمق انسانهای نمایش و درونی‍ّات آنان بپردازد به سطح بالایی شخصیت بسنده كرده و روانكاوی اشخاص و حركت به عمق، تبدیل به حركت افقی می‌شود. نمایش سعی می‌كند از جنبه‌های نمایش ایرانی بیشترین سود را ببرد: استفاده از موسیقی سنتی زنده، صندوقچه نمایش كه در آن وسایل و لوازم صحنه وجود دارد مخصوصاً لباسها، دكور و بازیها. در تمام عناصر اجرایی نوعی تعصب اجرای نمایش ایرانی موج می‌زند و این قابل تحسین است. از محسنات دیگر نمایش بازیهای روان آن است هرچند كه به نظر می‌رسد بازیها بیشتر بر خلاقیتهای فردی بازیگران استوار است تا چیز دیگر. شكرخدا گودرزی كارگردان نمایش با كوله‌باری از تجربه صحنه‌ای بار دیگر نمایش را به روی صحنه برده كه نشان‌دهنده ذوق و ابتكار او و گروهش است. نكات كوچك و اشتباهات اندك نمایش قابل اغماض است.



همچنین مشاهده کنید