سه شنبه, ۱۱ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 30 April, 2024
مجله ویستا

به هیچ سوالی پاسخ نمی دهیم


به هیچ سوالی پاسخ نمی دهیم

نگاهی به نمایش ”جیره بندی پر خروس برای سوگواری” نوشته و کارگردانی ”علی نرگس نژاد”

«در این نمایش به هیچ سوالی پاسخ نمی‌دهیم. اگر مواجهه با پرسش‌های مکرر شما را آزار می‌دهد توصیه می‌کنیم در این مواجهه و مشارکت، پرسش سراسری نمایش را پیگیری بفرمایید.»

قصد و نیتی در پاسخ دادن وجود ندارد، تنها در ممکن بودن پاسخ تردید داریم. تردیدی که حاصل زیست در زبانی ماست، زیستی معلق و متأخر، گزینشی و ناگزیر... (علی نرگس‌نژاد)

این یادداشت بخشی از نوشته برورشور نمایش است که توسط نویسنده و کارگردان نمایش بیان شده است. چند جمله آخر یادداشتی که ظاهراً در پی بیانی بی‌واسطه و صریح با مخاطب بوده بسیار گنگ و بلاتکلیف است؛ "حاصل زیست در زبانی"! یا "زیستی معلق و متأخر ... "!

علی نرگس‌نژاد حتی در بیان صریح و مستقیم با مخاطبان نمایش‌اش از واژه و ترکیب واژگانی استفاده کرده که درک و فهم آن چندان آسان به نظر نمی‌رسد و حتی یافتن معنایی روشن برای آن به دشواری امکان‌پذیر می‌نماید.

با این مقدمه از نمایش و زبان نمایشی اثری که توسط این کارگردان جوان مورد پرداخت قرار گرفته چگونه می‌توان انتظار داشت!

چند سال پیش علی نرگس‌نژاد در اوج موفقیت حضور حرفه‌ای در تئاتر، نمایش "وقتی پلنگ خال‌هایش را پاک می‌کند" را در تئاترشهر روی صحنه برد و از سوی مخاطبان عام، منتقدان و هنرمندان تئاتر مورد تحسین و تشویق قرار گرفت. بخش مهمی از موفقیت سال‌های پیش نرگس‌نژاد در این دو نمایش بدون شک به ابزار بیان هنری کارگردان و استفاده بسیار زیبای او از تصویرسازی، خلق اتمسفر و روح حاکم بر فضای نمایشی برمی‌گشت. در این آثار کارکرد و اهمیت کلام به حداقل کاهش پیدا کرده بود و به جای آن روح و اتمسفر و فضاسازی به همه جنبه‌های دیگر اجرا حکومت می‌کرد.

اما نرگس‌نژاد پس از این دو نمایش دیگر نتوانسته چندان موفقیت‌های پیشین را تکرار کند. شاید یکی از دلایل عدم موفقیت او اصرارش به تکرار همان فضای جادویی باشد که حالا دیگر سوژه مناسب و بکری برایش پیدا نمی‌کند و به هر بهانه‌ای و با هر دستمایه و داشته‌ای به دنبال تجربه دوباره و دوباره آنست.

"جیره‌بندی پر خروس برای سوگواری" به همان اندازه که یادداشت کارگردان آن مبهم می‌نماید، پر از پیچیدگی است. نمایش نمی‌داند که چه شخصیت‌هایی را حکایت می‌کند و اصلاً نمی‌تواند مسئله این اشخاص و موضوع خودش را توجیه کند.

نمایش همچنین چندان در این که پرسش مهم و مشخصی را مطرح کند، موفق نمی‌نماید و نمی‌تواند با کنجکاو و مشتاق کردن مخاطب نسبت به این پرسش، انگیزه‌ای برای ایجاد ارتباط هنری و تئاتر ایجاد کند. مگر اینکه پرسش مکرر فرهاد: "چرا بابا منو به اسم صدا نمی‌کند؟" همان "پرسش سراسری" باشد که کارگردان در یادداشت‌اش تماشاگران را به دنبال کردن آن تشویق می‌کند!! از همه مهمتر اینکه کارگردان در ابتدای این یادداشت نوشته: "در این نمایش به هیچ سوالی پاسخ نمی‌دهیم. "!!

"جیره‌بندی پر خروس برای سوگواری" کاملاً بر کلام و کاربرد کلامی متکی است و این در حالی است که مهمترین مشکلات اجرا را می‌توان متوجه ضعف‌های زبان و ادبیات و ساختار زبانی آن مورد جستجو قرار داد.

فضا، موقعیت و مسئله (به ظاهر) اصلی نمایش با کلامی مطول و از زبان روایتگر مادر معرفی می‌شود.

”هویت، جنس، ماهیت و ارزش دراماتیک شخصیت‌ها در نمایش‌های قبلی نرگس‌نژاد بسیار مهم بودند. اصلاً شخصیت‌ها و ماهیت حضور درونی (شاید روانی و جادویی) آنها بود که به نمایش‌های پیشین نرگس‌نژاد اهمیت و ارزش می‌بخشید. اما در این نمایش حتی شخصیت‌ها هم به واسطه‌ درگیری و مشکل‌شان چندان اهمیت پیدا نمی‌کنند“

بچگی‌های فرهاد، فورد مدل ۱۹۷۸، تب، بیماری و... روایت‌هایی از رویدادهای گذشته هستند که مادر در فصل طولانی آغاز نمایش آنها را بازگو می‌کند و علیرغم آنچه که انتظار می‌رود تا پایان و در ادامه نیز به همین صورت باقی می‌ماند. کلام و پرسش، مهمترین مؤلفه پیشبرد درام نمایش است و همه اینها در حالی است که درام ادبی این نمایش چه در حوزه آرایش کلام و چه در زمینه‌ پردازش دراماتیک، دچار کاستی‌هایی است. پس نویسنده و کارگردان چاره‌ای جز در کنار هم قرار دادن مباحث پیچیده و بازی با واژگان و موقعیت‌های روایی ـ گفتاری مبهم ندارد. به همین دلیل هم همه چیز در پایان در نوعی بلاتکلیفی باقی می‌ماند و تماشاگر، سالن را با انبوهی از پرسش‌های نامرتبط ترک می‌کند.

تنها ترفند دراماتیکی هم که اجرا و متن با خود به همراه دارند، طرح معما است. اما اینکه چه هدفی از طرح این معما دنبال می‌شود (به لحاظ ساختاری و محتوایی) نامشخص است.

علی نرگس‌نژاد، سوالی را از زبان فرهاد مطرح می‌کند که طرح مضمون و معما می‌کند، کلید این معما در ابتدای نمایش و تا اواخر آن به دست مادر است. تنها اتفاقی هم که در پایان روی می‌دهد این است که این کلید در آخرین لحظات از مادر گرفته شده و به فرهاد داده می‌شود و باز معمایی دیگر که منظور و معنایی ندارد.

هویت، جنس، ماهیت و ارزش دراماتیک شخصیت‌ها در نمایش‌های قبلی نرگس‌نژاد بسیار مهم بودند. اصلاً شخصیت‌ها و ماهیت حضور درونی (شاید روانی و جادویی) آنها بود که به نمایش‌های پیشین نرگس‌نژاد اهمیت و ارزش می‌بخشید. اما در این نمایش حتی شخصیت‌ها هم به واسطه‌ درگیری و مشکل‌شان چندان اهمیت پیدا نمی‌کنند یا اینکه پرداخت و مسئله آنها برای قرار گرفتن در بستر یک درام به نحو مطلوب و کافی تکمیل نشده است.

فرهاد که با بازی بیرونی "صابر ابر" جان می‌یابد تنها به واسطه پرسشی که مطرح می‌کند هویت پیدا می‌کند و این هویت برای قرار گرفتن در موقعیت دراماتیک و خلق فضایی تأثیرگذار به اندازه کافی به نظر نمی‌رسد.

"هانیه" که در نمایش حضوری شبح‌وار دارد و به خوبی توسط هانیه توسلی اجرا می‌شود، نیز تنها چندی پس از ورود به نمایش تأثیرگذاری‌اش را از دست می‌دهد و انصراف او از عشق فرهاد (تنها به خاطر تغییر نام او) حضور این شخصیت و منطق نمایش و جدیت آن را زیر سوال می‌برد.

در این میان تنها شخصیت مادر است که از ابتدا تا انتها با مسئله‌ای جدی و با منطق و باورپذیری مطلوب مورد پرداخت قرار گرفته و البته پانته‌آ پناهی‌ها هم در اجرای این نقش و شخصیت کاملاً موفق بوده است.

در مجموع نمایش "جیره‌بندی ... " در طرح مسئله زیاد تکلیف مشخصی ندارد؛ حضور شبح‌‌وار پدر، حضور شبح‌وار دختری که یک بار مرده است، بازی‌ها با زبان و طرح معما و بازی مادر و پسر، ازدواج، قربانی شدن هانیه و ... به گونه‌ای در کنار هم چیده شده‌اند که نه تنها با هم اشتراک پیدا نمی‌کنند، بلکه ابهام و پیچیدگی را نتیجه می‌دهند که در نهایت به سردرگمی تماشاگران منجر می‌شود.

مورد دیگر تکیه بیش از اندازه به گفتار و کلام در نمایش است. کلام و گفتار نمایشی بی‌آنکه به روند اجرا و روایت کمک کند، جلو شکل‌گیری و خلق اتمسفر مطلوب و مورد انتظار را هم در جریان اجرا می‌گیرد.

مهدی نصیری



همچنین مشاهده کنید