پنجشنبه, ۱۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 6 March, 2025
مجله ویستا

رگ حیات


رگ حیات

شوخی با مرگ از ایده های جذاب و دوست داشتنی است كه تلخ ترین و ترس آلودترین ایده ها را بی آنكه ذره ای از تلخی و مرارت موضوع را منتقل كند, طرح كرده و علاوه بر لحظه های مفر ّح معانی عمیق بشری را نیز به چالش می كشد

خواب تلخ (محسن امیریوسفی)

شوخی با مرگ از ایده‌های جذاب و دوست‌داشتنی است كه تلخ‌ترین و ترس‌آلودترین ایده‌ها را بی‌آنكه ذره‌ای از تلخی و مرارت موضوع را منتقل كند، طرح كرده و علاوه بر لحظه‌های مفر‌ّح معانی عمیق بشری را نیز به چالش می‌كشد. زندگی همه كسانی كه به نوعی با عزرائیل همكارند و از راه مردن دیگران درآمد كسب می‌كنند به نظر مأیوسانه و افسرده می‌رسد. اما «خواب تلخ» با گشودن زاویه تازه‌ای به آدمهای حاشیه‌نشین، رگ حیات و تحرك را در آن نقطه نشان می‌دهد. فصل‌بندیهای جذاب شخصیتهای متنوع و رجوع به وحشتناك‌ترین جاهای قبرستان مثل مرده‌شورخانه، كوره سوزاندن لباس مرده‌ها و خانه تاریك و دخمه‌گونه مرده‌شور از عناصر فعال این فیلم هستند. بازیهای مفرح شخصیتها كه ضمن حقیقی بودن نقش و بازیگر تأثیرات نمایشی و بصری نیز یافته‌اند و ایجاد جدال بین آنها از طریق طرح داستانی كم‌جان اما جذاب باعث می‌شود در همه دو ساعت فیلم احساس خستگی به وجود نیاید و با فیلمی پویا و زنده مواجه باشیم. استفاده از دوربین و تلویزیون به‌عنوان شخصیتی قابل اشاره در میان آدمهای فیلم و غرق شدن تماشاگر در بازی به وجود آمده بین دوربین و شخصیتها به زیبایی مخاطب را به تاریك‌ترین زاویه‌های قبرستان می‌برد تا درد دل آدمهای آن را بشنود. طنز و ترس با نماهای بلند و كوتاه و حركتهای سریع دوربین در جایی كه دوربین به شخصیت بدل شده فوق‌العاده است. مثلاً در صحنه‌ای كه مرده‌شور رسیدن لحظه مرگش را حتمی می‌داند و دراز می‌كشد تا عزرائیل روح او را قبض كند، دوربین از زاویه دید عزرائیل وارد خانه می‌شود و به سراغ محلی كه مرده‌شور منتظر او خوابیده می‌رود اما او را سر جایش نمی‌بینیم در یك حركت سریع دوربین به سمت چپ حركت می‌كند كه ناگهان ضربه مرده‌شور به دوربین فرود می‌آید و در حقیقت به عزرائیل حمله می‌كند. این صحنه خنده و وحشت را توأم كرده و داستان را به مرحله جدیدی می‌كشاند. «خواب تلخ» اشاره به حقیقتی بزرگ در زندگی بشر می‌كند حقیقتی كه ترس از آن و خنده به آن چهره متناقض و ازلی به وجود آورده است. دعوت به زندگی با مرگ و دوست داشتن آن مهم‌ترین خاطره‌ای است كه از تجربه‌ تماشای خواب تلخ باقی می‌ماند.

گزارشگر بی‌احساس

تنهایی باد (وحید موسائیان)

آنچه باعث تأثر مخاطب از سینما می‌شود، قرابت و درك شخصیتهایی است كه در داستان منسجم و پرماجرا ساخته شده‌اند. حذف داستان یا كاهش خط‌ّ داستانی و در عوض ظهور واقعیت بی‌پرده نه‌فقط به باورپذیری بیشتر سینما منجر نمی‌شود بلكه ماجرا را در حد‌ّ یك داستان و خاطره شخصی، استثنایی و غیر قابل تعمیم نگه می‌دارد. در «تنهایی باد» با كم‌رنگ شدن خط داستانی و كشمكش و فراز و فرود سینمایی، «هناء» شخصیتی مضطرب است كه در جست‌وجوی والدین حقیقی خود به كردستان عراق آمده و می‌كوشد در میان بازماندگان بمباران شیمیایی و حمله‌های صدام به كردها اثری از آنها بیابد. بستر اصلی جست‌وجوی او تصاویر زیبای طبیعت كردستان و تصاویر دلخراش و ناراحت‌كننده مرگ و نابودی و شكنجه است. با آنكه تم و فرم داستان از كلیشه‌های جذاب ادبیات و سینما است و نمونه‌های جذابی از جست‌وجوی والدین ساخته شده است اما «هناء» از روایت مطلوبی در جست‌وجوی خود استفاده نكرده است. در حقیقت «هناء» در كسوت یك گزارشگر بی‌احساس بی‌آنكه منطقی در انتخاب داشته باشد به برخی از روستاها و مناطق ماتم‌زده سفر می‌كند و راوی غم و اندوه مردم ستمدیده می‌شود. این روایت عریان احساس هم‌دردی و واقع‌پنداری كه در یك اثر سینمایی لازم است را به وجود نمی‌آورد. مرگ در «تنهایی باد» بسیار ارزان و بی‌قیمت است. و تصاویر شكنجه و درد مثل تصاویر طبیعت، بستر فیلم را می‌سازند. ماجراهای فرعی نیز به تلخی ماجرای «هلناء» هستند. سقوط پیرزن ماتم‌زده كه منتظر بچه‌هایش است، از بالای كوه به پایین دره، قتل كوتوله خواننده به وسیله زن رقاص و مرگ پیرمردی كه چندین همسر دارد بی‌آنكه ربط چندانی به جست‌وجوی هنا یا تم فیلم داشته باشند، تلخی و دردناكی اثر را دوچندان می‌كنند. با این‌همه استفاده از كارتهای شناسایی و جست‌وجو برای یافتن صاحبان آنها ایده خوب و سینمایی است و شخصیت «هلنا»، نیز كه به غریبه‌ای آشنا تبدیل شده تا در سرزمین پدری هویت خود را بازیابد دارای جذابیتهایی است. صحنه پخش شدن كارتها روی آب و نصب كارتها با نشانه‌هایی كه دلالت بر مرگ یا حیات صاحب آنها می‌كند نیز جذاب و سینمایی است اما این نقاط مثبت بدون داستان حالتی در خلاء پیدا كرده‌اند و در پایان نیز مرگ ناگهانی و تلخ «هیوا» (جوانی كه در این جست‌وجو با هانا همراهی می‌كند) بلاتكلیفی و بیهودگی مضاعفی را در فیلم تحمیل می‌كند احتمالاً ‌اگر این موضوع (مرگ دهها هزار كرد عراقی) ‌در یك اثر مستند ارائه می‌شد، اهمیت بیشتری پیدا می‌كرد.

ناگهان جنگ!

جایی برای زندگی (محمدرضا بزرگ‌نیا)

نفرت از جنگ حتی در فیلمهای حماسی هم وجود دارد. زیرا سوگ از دست دادن اسطوره‌های حماسه، به خاطر جنگ بیهوده‌ای است كه خصلتهای زشت دشمن آن را به وجود می‌آورد. طبعاً در سینمای ضد جنگ این نفرت به اوج خود می‌رسد و قهرمانها نیز به‌نوعی از زیر بار جنگیدن شانه خالی می‌كنند زیرا هر گونه كشتار و سلاح كشیدن به نظر سازندگان چنین آثاری بیهوده و باطل است. اما در هر صورت در چالش چنین فیلمهایی نیز دشمن و خودی نقش تعیین‌كننده‌ای دارد و تا جدال این دو قطب با روایتی دراماتیك طرح نشود نمی‌توان موضوع اصلی یعنی خباثت ذاتی جنگ را طرح كرد. «جایی برای زندگی» با شادی و جشن آغاز می‌شود. وصال و عشق، كار و تولید و تلاش برای زندگی در خانه‌ای آرمانی و بنایی به یادماندنی كه ناگهان بمبهای مرگ‌آفرین دشمن نازل می‌شود و همه‌چیز را بر باد می‌دهد. نقطه انحراف «جایی برای زندگی» از همین جا آغاز می‌شود. «عیدی محمد» با دامادش و یونس كه عضوی از «خانه» است بر سر ماندن در خانه یا كوچیدن در پناه دشمن به توافق نمی‌رسد و آنها را بعد از جدالی كه میان دو معشوق (پسر عیدی محمد و دختر یونس) وجود دارد، طرد می‌كند. از اینجا داستان چند پاره می‌شود، تلاش دو دلداده برای وصال دوباره از سویی و تلاش عیدی محمد برای نگه داشتن خانه و حفظ جایی برای زندگی و سرنوشت تلخ و اندوهبار مرگ یونس و همراهانش در مرز فقط در اثبات زشتی جنگ مشتركند. فصل قبل از جنگ یعنی عروسی و آدمهای آن بعد از جنگ دیده نمی‌شوند. درحالی‌كه در وهله اول به نظر می‌رسد، عروسی باید مربوط به دو دلداده‌ای باشد كه بخش مهمی از فیلم را به خود اختصاص داده‌اند. در این‌صورت جدال بین آنها و داستان فیلم دراماتیك‌تر و دیدنی‌تر می‌شد. ماجرای اسارت پسر عیدی محمد و تصرف خانه و در نهایت اسارت عیدی محمد كه برای نجات پسرش به آن حوالی رفته موقعیت خوبی برای موضوع فیلم فراهم می‌كند اما رفتار ذلیلانه و اغراق‌آمیز عیدی محمد در مقابل افسر عراقی كه هم شخصیت‌پردازی بد و هم بازی بدی دارد باعث می‌شود جنگ و موقعیت پرتنش در آن موقعیت فراموش شود. پایان‌بندی ناگهانی و غیر واقعی نیز به كلی با روح فیلم ناسازگار است. حمله نیروهای ایرانی و فرار دشمن، فیلم را حماسی می‌كند درحالی‌كه علاوه بر عدم امكان وقوع آن در آغاز جنگ به دلیل تشت‍ّت در سازماندهی جبهه‌ها، به تشتت تماتیك فیلم نیز دامن می‌زند.

روایت مغشوش

بشارت منجی (نادر طالب‌زاده)

روایت قرآن كریم از زندگی حضرت عیسی(ع) علاوه بر آنكه حقیقی‌ترین روایت است جذابیت داستانی نیز دارد؛ عروج عیسی به آسمان و خیال باطل یهودیان در تصلیب فرد دیگری كه به او شباهت پیدا كرده است.این چرخش داستانی كه در عین حال پایان رئال اما اعجازآمیز نیز هست مهم‌ترین نقطه تفاوت با همه آثاری كه تاكنون درباره‌ عیسی ساخته شده است. عیسی در آثار پازولینی، اسكورسیزی، گیبسن و... شخصیتی مادی و زمینی است كه با معجزات خود پیروانی پیدا می‌كند. معجزات عیسی در این آثار اهمیت ثانوی دارند و زندگی انسانی او بخش اصلی داستان این فیلمها را می‌سازد. اما در روایت قرآن، دم عیسوی و زنده كردن مردگان و نفخ روح در مجسمه‌های گلی مظاهر نبوت این پیامبر است. با این‌همه «بشارت منجی» هرگز نتوانسته از این مایه‌های داستانی و بستر جذاب و دراماتیك استفاده كند.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.