چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
پازلی با شش تکه
ساختارنوع بشر ازتکه پازلهای درهم ریختهای تشکیل شده که ازکنار هم گذاشتن آنها انواع عقدههای کودکی، حرفهای ناگفته، خوشیهای زودگذر، آرزوهای رسیده و نرسیده پدید میآید. انسانهایی که بعدها هریک درگیر انواع مسائل و مشکلاتی میشوند و نمیدانند ریشه این درخت تناورکجاست. انسانهایی که ازداشتههای خود غافلند و به نداشتهها دل بسته و حسرت میخورند. کسانی که درکودکی و نوجوانی اغلب به دلیل تحقیرشدن، توهین شنیدن و ماندن صداهایی درگلیا به افرادی بیش از اندازه محتاط و محافظهکار تبدیل میشوند ویا به شدت جسور و بیباک. به حدی که هرکدام ازاین صفات بیش ازاندازه میتواند مخرب باشد. کسانی که ازروبه روشدن با قویتر از خود هراس دارند و برای تخلیه روانی تلافی انرژیهای مانده را بر سر همسر، فرزند، موجودی بیدفاع و غیره خالی میکنند. اما ته دل شان همان ترسوی بزدلی هستند که برای پنهان نگهداشتن این صفت خود را پشت پروندههای اداری، معاشرت نکردن با دیگران و سرکوب کردن درون خود سرگرم میکنند. تا جاییکه درطی زمان باور میکنند آنچه هستند همین است و لاغیر.
اینکه چگونه همه عمر این صفات را با خود حمل نکنیم و یک جایی در زندگی به خودباوریای برسیم که این کوله سنگین را زمین بگذاریم، کاری است بسیار سخت که اغلب انسانها نه به فکرزمین گذاشتن آن هستند و نه خود را یارای آن میدانند، بنابراین هردو باهم درخاک دفن میشوند. نمیدانیم ازکجا میآییم. چرا میآییم و کجا میرویم. سرگردانی غریبی که بخصوص نسل تکنولوژی بیشتربا آن دسته و پنجه نرم میکند. خود گریزی، بهترین و آسانترین راه برای نشناختن خود و انسانهایی که به نوعی با آنها ارتباط داریم است. «پروانهای روی شانه» دومین رمان بهنام ناصح است. رمانی که انگشت روی دو نکته مهم گذاشته. نکاتی که هریک به نوبه خود میتوانند بحث برانگیزباشند. معلولیت جسمانی و دیگربیگانه بودن با خویشتن خویش و باور نداشتن این مهم. اکثریتی ازاجتماع که به اشتباه گمان میکنند خودشناسی بهطورعام مفهومی ساده و پیشپاافتاده دارد و باز به همین دلیل نه خود را میشناسند و نه انسانها و دنیای اطرافشان را.
از اینجاست که پای هزاران اختلاف، تحقیر، تهدید و حسرت به زندگیشان باز میشود و در این میان سهم نزدیکترین افراد یعنی همسرو فرزندان بیشتر از همه است. انسانهایی که تواناییهای خود را نه میشناسند و نه میخواهند بشناسند، وقتی درمخمصهای قرارمیگیرند و از حل سادهترین مسائل عاجز میمانند، به عجزخود نه اعتراف که بهترین و آسانترین راه را انتخاب میکنند: انداختن تقصیر به گردن دیگری. رمان «پروانهای روی شانه»، کتابی که میتواند خواننده را یک نفس با خود همراه کند بیآنکه خمیازه بکشد، درهزارچالههای زندگی میافتد. خود را بری از اشتباه و دیگری را مقصر قلمداد میکند و سرانجام درخلسهای گریزناپذیر به خودآگاهی میرسد. به تواناییهای بیپایان خود. به اینکه میتواند و باور میکند آنچه که به نام انسان بوده، همه آن نیست. بنابر این از زیر آب بیرون آمده و دنیای اطراف خود را بهتر و کنکاشانهتر نگاه میکند. کتابها و آدمها به نوعی شبیه هم هستند: کسل و خسته کننده یا شاد ومفرح درعین حال گاهی تلخ. کتابی که از همان خطوط شروع و پاراگراف اولیه خواننده بازیگوش را محکم بر سر حروف خود بنشاند، نویسنده آگاهی پشت آن پنهان شده است. نویسندهای که میداند چه میخواهد و چه انتظاری ازخواننده دارد.
به کاربردن این ترفند به معنی این است که نویسنده قصدکرده خواننده را یک نفس تا به آخر بنشاند و یک دل سیربا او درد دل کند. درشادیهای راویاش او را سهیم کند. با خامیها و بیتجربه گیهایش از او راه بخواهد و سرانجام به این باور برسد که قرارنیست برای هرموضوعی ازخود سوال کنیم: چرا من؟ «زیرا هرکسی ممکن که این سوال را ازخود بپرسد. بنابراین به جای لجاجت، با خود، اطرافیان و سرنوشتی که درآن دخیل نیست، کنار میآید و به جای زوم کردن به ناتواناییهایی که هرکسی بخشی ازآن را دارد به تواناییهای خود بها داده و زندگی را برای خود و اطرافیانش زیبا و تحمل پذیرتر میکند. دررمان پروانهای روی شانه با دو زن میان سال روبه رو هستیم. منیر و منصوره.
هردو به شکلی خود را باور ندارند و بیشتر از آنکه از داشتههایشان لذت ببرند، افسوس نداشتههایشان را میخورند. منیر، زنی که بعد از بیست سال و داشتن دختری کم شنوا، بهرغم میل همسر، یک باردیگرشانس خودرا امتحان میکند و منصوره که با ازدواجی سرسری زندگی خود و فرزندش را به نابودی میکشد. پسری که میتوانست سایه پدری را برسرداشته باشد و ندارد و تبعات آن و جوانی منصوره که مثل شمعی آرام آرام میسوزد. هر یک از این دو زن، زمانی به خودباوری کامل میرسند که فرازو فرودهایی را پشت سرمی گذارند. رمان «پروانهای روی شانه» مثل نمایشنامهای است که در چندین پرده اجرا میشود.
هریک از بازیگران در زمانهای تعیین شده روی صحنه میآیند. بخشی از درون خود را به نمایش میگذارند و میروند تا در نهایت به سرانجامی که خواسته نویسنده است برسند. راویهای بهنام ناصح خود را باور ندارند و این میتواند و حتما هم چنین است که اغلب مردم در هر سن و لباسی به این مشکل دچار هستند. مشکلی که ظاهر نیست ولی مجموعه حرکات، گفتار و رفتارهای بسیاری از انسانها معرف چنین حالتهایی است. نویسندهای به شدت واقعگرا که پشت انواع مشکلات و عقدههای حقارت پنهان نمیشود. بلکه پوسته آنها را لایه لایه شکافته و درمعرض دید میگذارد. انسانهایی که از برخورد با واقعیتها از خود واکنش نشان داده و گمان میکنند پنهان نمودن آن به معنای نبودن است.
نسرین قربانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست