یکشنبه, ۱۶ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 5 May, 2024
مجله ویستا

مغرورنشدن در ارتباط با بزرگان


مغرورنشدن در ارتباط با بزرگان

بعدازظهری بود که همراه با چندتن دیگر از دوستان و یاران حضرت رضا(ع) به دیدار آن بزرگوار شتافتیم. ساعتی در خدمت ایشان نشستیم و آماده برگشتن بودیم که امام به من فرمودند: «احمد برنطی! …

بعدازظهری بود که همراه با چندتن دیگر از دوستان و یاران حضرت رضا(ع) به دیدار آن بزرگوار شتافتیم. ساعتی در خدمت ایشان نشستیم و آماده برگشتن بودیم که امام به من فرمودند: «احمد برنطی! توبمان»

همراهانم خداحافظی کردند و رفتند و من با امام به گفت وگو نشستم. پرسشهایی که داشتم پرسیدم و حضرت، پاسخ مرا دادند. دیگر پاسی از شب گذشته بود. خواستم مرخص شوم که امام(ع) فرمودند: می خواهی بروی یا امشب پیش ما می مانی؟ عرض کردم: هر چه شما بفرمایید، اگر بگویید بمان، می مانم، و اگر بگویید برو، می روم.

حضرت فرمودند: بهتر است بمانی. امشب را همین جا بخواب. این هم رختخواب. آنگاه حضرت رضا(ع) برخاستند و به اتاق خودشان رفتند. از این که در میان چند نفر از دوستان تنها من این قدر مورد محبت امام قرارگرفته بودم. بسیار خوشحال شدم و از شوق به سجده افتادم و خدا را سپاس گفتم. هنوز سر از سجده برنداشته بودم که متوجه شدم امام رضا(ع) به اتاق من برگشته اند. برخاستم. حضرت دست مرا گرفتند و به آرامی فشردند و فرمودند: ای احمد! یک بار امیرمؤمنان علی(ع) به عیادت «صعصعه بن صوحان» که یکی از یاران آن بزرگوار بود، رفتند، و همین که می خواستند برخیزند به او فرمودند:

ای صعصعه! مبادا از این که من به عیادت تو آمده ام بر دیگران افتخار کنی، و عیادت من از تو باعث شود که خود را از آنان برتر بدانی، از خدا بترس، و پرهیزگار باش. برای خدا تواضع و فروتنی کن که خداوند تو را رفعت و بزرگی بخشاید.

امام رضا(ع) این را گفتند و دستم را رها کردند و رفتند! و من فهمیدم که هیچگاه و با کسب هیچ امتیازی نباید مغرور شد، و هیچ عاملی نمی تواند جایگزین تربیت نفس، خودسازی و عمل صالح گردد.(۱)

۱- قرب الاسناد، ص۲۲۲