چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مجله ویستا

بوعلی توسعه بخش فلسفه در جهان اسلام است


بوعلی توسعه بخش فلسفه در جهان اسلام است

به جرأت می توان ادعا کرد که فلسفه سیاسی اسلامی مدیون تفکرات فلسفی فلاسفه بزرگی همچون فارابی و ابن سینا بوده است که هر یک به سهم خود, تأثیر عمده ای در تکوین و تطور این فلسفه داشته اند

به جرأت می‏توان ادعا کرد که فلسفه سیاسی اسلامی مدیون تفکرات فلسفی فلاسفه بزرگی همچون فارابی و ابن‌سینا بوده است که هر یک به سهم خود، تأثیر عمده‏ای در تکوین و تطور این فلسفه داشته‏اند.

این نوشتار در پی آن است تا این مساله را در اینجا مورد بررسی قرار دهد که نقش ابن‌سینا در تکوین و تطور این فلسفه، چگونه بوده است.

زندگی و زمانه: ابن‌سینا در نیمه آخر سده چهارم هجری قمری و نیمه نخست سده پنجم(۴۲۸ـ۳۷۰ ه.ق) می‏زیست. عصری که وی در آن زندگی می‏کرد را می‏توان دوران طلایی و به عبارت دقیق‏تر عصر نوزایی اسلامی نامید؛ عصری که از نظر شکوفایی فکری، فرهنگی، علمی و برخی آزادی‏های اجتماعی، عصر طلایی و دوره رنسانس(نوزایی اسلامی) نامیده می‏شود.

● بررسی نظریات مختلف در باب نقش ابن‌سینا در رابطه با فلسفه اسلامی

در رابطه با نقش ابن‌سینا در فلسفه سیاسی اسلامی و به عبارت بهتر، جایگاه او در این نظام فلسفی، نظریات گوناگونی از سوی محققان و نظریه‏پردازان مختلف بیان شده است که به طور خاص می‏توان سه نظر را در این رابطه مورد بررسی قرار داد. نظریه اول قائل به این است که ابن‌سینا نیز همچون خلف خود فارابی، دارای نقش تأسیسی در رابطه با فلسفه سیاسی اسلامی است و علت این مساله را همان مساله جمع میان فلسفه و دین از سوی ابن‌سینا همچون جمع دین و فلسفه از سوی فارابی عنوان می‏کند.

نظریه دوم بر این باور است که ابن‌سینا، ادامه‏دهنده و بسط دهنده فلسفه سیاسی اسلامی است؛ بنابراین، نقش وی ادامه نقش فارابی است و نمی‏توان ادعا کرد که وی در تأسیس فلسفه اسلامی نقش داشته و یا همردیف با استاد و خلف خود، فارابی بوده است. نظریه سوم به تفصیل معتقد است؛ بدین‏معنا که هم قائل به نقش تأسیسی برای وی در فلسفه سیاسی اسلامی است و هم نقش توسعه‏دهنده و تکامل‏بخش این فلسفه را برای وی قائل است. حال به برخی نظریات عمده در رابطه با این سه فرضیه می‏پردازیم.

● نظریه اول؛ نقش تأسیسی

در واکاوی نظریات این دسته از نظریه‏پردازان می‏توان به این مساله دست یافت که بدون تردید، ابن‌سینا همانند سلف خود، فارابی در جمع و توفیق میان فلسفه و دین، نقش مهمی بر عهده داشته است و از همین طریق، جریان فکری بزرگی را به وجود آورده است که تحت عنوان فلسفه اسلامی مطرح می‏گردد؛ بدین معنا که اگر ما فلسفه اسلامی را جمع میان دین و فلسفه بدانیم، وی نیز همچون فارابی در این رابطه نقش مهمی داشته است و در جمع میان این دو موفق بوده است. البته و علی‏رغم این سخن، این مساله که آیا در پیدایش این جریان فکری بزرگ، نقش ابن‌سینا برجسته‏تر است یا نقش فارابی؛ همواره در هاله‏ای از ابهام باقی مانده است.

به باور این گروه از نظریه‏پردازان، کمتر کسی می‏تواند سهم دقیق و نقش اساسی هر یک از این دو فیلسوف بزرگ، یعنی فارابی و ابن‌سینا را در پیدایش اساس فلسفه اسلامی تعیین نماید. زیرا کسانی که فارابی را مؤسس فلسفه اسلامی معرفی می‏کنند این‏گونه می‏پندارند که آثار ابن‌سینا در شرح و تفصیل این فلسفه به رشته نگارش در آمده است، ولی واقعیت این است که اگر آثار ابن‌سینا به وجود نیامده بود، معلوم نبود که فلسفه اسلامی چه سرنوشتی داشت و هویت نظام آن در چه شکلی آشکار می‏گشت؛ بنابراین از این منظر می‏توان به نقش تأسیسی ابن‌سینا در رابطه با فلسفه اسلامی اشاره کرد.

در هر صورت، تفکیک نقش و نصیب هر یک از این دو فیلسوف بزرگ در پیدایش و رشد فلسفه اسلامی کار آسانی نیست (غلامحسین ابراهیمی دینانی، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ص ۱۲۳ و ۱۲۴).

● نظریه دوم؛ نقش توسعه‏دهندگی فلسفه اسلامی

برای تبیین دسته دوم از نظریات در باب جایگاه ابن‌سینا در منظومه فکری فلسفه اسلامی به برخی نظرات مطرح شده در این خصوص اشاره می‏کنیم.

دکتر حسن حنفی از اندیشمندان معاصر عرب در کتاب دراسات فلسفیه فی الفکر الاسلامی المعاصر، برای فلسفه اسلامی تا زمان ابن‌سینا، ۳ دوره را بیان می‏کند که عبارتند از:

▪ دوره اول: دوره پیدایش فلسفه؛ که مصادف است با ترجمه آثار یونانیان؛

▪ دوره دوم: دوره تطوّر فلسفه؛ از الکندی تا ابن‌سینا(تلفیق متون ترجمه‏ای و تألیف‏های جدید)؛

▪ دوره سوم: دوره وضع دستگاه فلسفی سه بخشی توسط ابن‌سینا(منطق، طبیعیات و الهیات)(ج ۱، ص ۱۰۵). بنابراین دیدگاه، بعد از زمان فارابی، ابن‌سینا با وضع دستگاه فلسفی خود، باعث توسعه و تکامل این فلسفه شده است.

کسانی که به این نظر تکیه می‏کنند به ادله دیگری همچون تأثیر ابن‌سینا بر فلاسفه و مکاتب بعد از خود و نیز توجه وی به مباحث نفس و الهیات و همچنین اخلاق و سیاست در نظام فلسفی وی اشاره می‏کنند. و اینها را دالّ بر نقش توسعه‏دهندگی وی در فلسفه اسلامی عنوان می‏کنند.

● نظریه سوم؛ تفصیل میان این دو نظریه

از آنجا که در این خصوص، نظرات کم‏رنگ و غیر قابل اعتنایی مطرح شده است، به سبب عدم اطاله نوشتار از آنها می‏گذریم؛ چرا که دلایل آنها چندان قابل توجه به نظر نمی‏رسد؛ به گونه‏ای که در ادله خود، یا به نظریه اول نزدیکند و یا به نظریه دوم که همان نقش توسعه‏دهندگی ابن‌سینا در هرم فلسفه اسلامی است.

● نتیجه

با توجه به مباحث مطرح شده در این نوشتار، می‏توان این‏گونه نتیجه‏گیری کرد که جایگاه ابن‌سینا در فلسفه سیاسی اسلامی، تأسیسی نیست، بلکه می‏توان این نظر را تقویت کرد و بر آن تکیه کرد که وی(ابن‌سینا)، فلسفه سیاسی- اسلامی را که فارابی آن را بنیانگذاری کرد، توسعه و تکامل بخشید؛ بنابراین، نقش ابن‌سینا در هرم فلسفه اسلامی، نقش توسعه‏دهندگی و تکامل‏بخشی این نوع فلسفه بوده است.

سید جواد میرخلیلی