پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

ریزش دنیای درون


ریزش دنیای درون

از نظر کی یرکگور ۱۸۸۵ ۱۸۱۳ رشد بورژوازی موجب ریزش دنیای درونی فرد می شود, برخلاف هگل که روح را پدیده یی غیرفردی و کلی می داند از نظر کی یرکگور و در تقابل با هگل روح اساساً فردی و شخصی است و آنگاه که بورژوازی رشد می کند و ابعاد گسترده و پیچیده تری پیدا می کند

از نظر کی یرکگور (۱۸۸۵-۱۸۱۳) رشد بورژوازی موجب ریزش دنیای درونی فرد می شود، برخلاف هگل که روح را پدیده یی غیرفردی و کلی می داند از نظر کی یرکگور و در تقابل با هگل روح اساساً فردی و شخصی است و آنگاه که بورژوازی رشد می کند و ابعاد گسترده و پیچیده تری پیدا می کند، فرد به همان میزان دنیای درونش را از دست می دهد و وقتی که درون تهی می شود، فرد در واقع جز دکور بیرونی چیزی را برای نمایش دادن ندارد. پس فرد از درون به بیرون منتقل و آنگاه فرد عینی می شود، فرد عینی شده یعنی فیزیک فرد، بدون آن جنبه های روحی و فردی (که از نظر کی یرکگور همان ها تنها ملاک فرد بودن است) مساله مهم آن می شود که تمایز از میان می رود و وقتی که تمایز ( تشخص) کم رنگ شود، فرد با توده یکی می شود و در جمعیت گم می شود چون هیچ تفاوتی با توده ندارد، تنها تفاوتش در ظاهر نمود پیدا می کند مثلاً ممکن است قدبلندتر یا کوتاه تر باشد یا رنگ چشم و موها تفاوتی داشته باشد ولی درونش که ملاک تمایز واقعی است هیچ گونه تفاوتی ندارد زیرا اساساً دیگر درونی وجود ندارد.

در محو شدن فرد در توده یک انتزاع عموم یا شبح عموم (public) شکل می گیرد که وجه مشخصه اش یکسان کردن و برابر کردن همه است با نابود کردن هر تمایز و تشخصی.

کی یرکگور در بخشی از کتابش تحت نام «عصر حاضر» (۱۸۴۶) مشخصه این وضعیت را (عصر حاضر) بازتاب بی اعتنایی عمیقی می داند که همه تفاوت ها را در مرتبه و ارزش از بین می برد. این وضعیت همه تمایز های کیفی را یکسان می کند به طوری که هیچ چیز آنقدر مهم نیست که فرد مشتاق به خطرانداختن خود باشد. نیچه آن را نهیلیسم نامید اما کی یرکگور مقصر این همسان سازی را چیزی می داند که آن را عموم (public) نام گذاری می کند. او می گوید برای اینکه همسان سازی به طور کامل روی دهد ابتدا باید شبحی ایجاد شود که جوهر آن انتزاعی غول آسا است، چیزی فراگیرنده، همه چیز که هیچ چیز نیست یک سراب، این شبح سراب گونه همان انتزاع توده یا عموم است. به این ترتیب بر اثر انتزاع عموم، انسان انتزاعی به وجود می آید. انسان انتزاعی پدیده دوران مدرن است. مهمترین ویژگی انسان انتزاعی آن است که در او تجربه یی شکل نمی گیرد، مقصود از تجربه شکل انضمامی و مشخص و منحصر به فرد زیستن است. در واقع آن انتزاع عموم است که نوع زیستن را معین می کند. بدین سان پوزیتیویسم که پیروز می شود و جهان فردی به تسخیر و اسارت علم در می آید. در پوزیتیویسم است اندیشه علمی از جهان،یک پدیده خنثی و این همانی می سازد و دنیای فردی در آن نابود می شود.

هنگامی که پوزیتیویسم غلبه می کند، برای هر فرد به عنوان یک علامت یا یک شماره سری وظیفه یی معین می شود که موظف است وظیفه اش را انجام دهد. اوضاع تحت کنترل و قابل پیش بینی می شود. اما با این همه بورژوازی نوعی خوش بینی و شادی کوچک را نیز به همراه می آورد که آن بیشتر باب طبع افراد متوسط (که بیشترین تعداد را دارند) جامعه است. این خوش بینی که قرین موفقیت های کوچک نیز است سقف آمال ها و آرزوهای آدمی معرفی می شود (مثلاً خرید فلان شیء یا برنامه ریزی برای مسافرت و ...)

به این ترتیب همه چیز متوسط، میانمایه و نازل می شود و آدمی بهای رسیدن به این چیزهای کوچک را با از دست دادن دنیای بزرگ درون خود می پردازد. اما آن دنیای بزرگ همان زیستن در انواع سپهرهایی است که توام با تجربه زیستن واقعی است. در جریان دنیای درون است که تجربیات زیبایی شناسی، اخلاقی و مهمتر از همه دینی شکل می گیرد.

در تقابل با خوش بینی کودکانه توزیع شده به وسیله سازوکار اندیشه پوزیتیویستی است که کی یرکگور در مبحثی تحت عنوان «ناامیدی» و «یأس» مطرح می کند

( در واقع ناامیدی وضعیتی است که رابطه یی نزدیک با فردیت دارد. در ناامیدی و یأس است که آن بلاهت اقشار متوسط برای بهره برداری قسطی از امکانات متنوع زندگی جای خود را به نوعی تامل و جایی برای ابراز «وجود» می دهد. در ناامیدی است که انسان از ابعاد جامعه انتزاعی می گریزد و سعی می کند «جایی فردی برای خود ایجاد کند» (مساله یی که هگل آن را ناممکن می داند).

علاوه بر یأس، دلهره (اضطراب) نیز یکی از بنیان های اساسی تجربه دینی مورد نظر کی یرکگور است. این دو یعنی یأس و اضطراب در تقابل با جامعه توده، فردیت کی یرکگوری را به اوج خود می رساند. (واضح است که این فردیت به کلی با فردیت شکل گرفته در قرن ۱۹ و ۲۰ تفاوت دارد) مساله مهم اینکه این دلهره هیچ گاه از بین نمی رود زیرا هیچ گاه به قطعیت نمی رسد و هستی فقط در تجربه درونی توام با ناامیدی و دلهره (اضطراب) است که بر فرد ظاهر می شود.

اما مساله تماماً فردی است حتی زبان به مثابه «حوزه یی» نمادین ناتوان است از اینکه بتواند فردیت را بر فردی انتقال دهد یعنی در واقع از کار ویژه کلاسیک خود بهره مند شود. در تقابل با زبان مفهوم «سکوت» در تفکر کی یرکگوری اهمیت می یابد. جالب آنکه مهمترین نکته در ماجرای ابراهیم در برابر خداوند همان مفهوم «سکوت» است. ابراهیم سکوت می کند تا بتواند هستی خداوند و جوهر مطلقش را درک کند. پس خود «سکوت» به مضمونی برای نپذیرفتن انتزاعی که در رسانه ها و شبکه های مجازی به تولید کلمات و سخن رسمی مشغولند تبدیل می شود.

اکنون هرگاه به محدودیت زبان و اهمیت مفهوم «سکوت» در کی یرکگور بازگردیم، می توانیم ابعاد نقد رادیکال کی یرکگور از جامعه مدرن را دریافت کنیم.

موضوع بر سر قدرت کلمات است یعنی کلمات قدرتی دارند که می توانند فرد مضطرب را آرام کنند و موقتاً هم که شده به فرد آرامش دهند. یکی از راه های فرار کردن از فردیت موردنظر کی یرکگور، پناه بردن به جهان کلمات است. در جهان کلمات فرد از خود می گریزد و دلهره اش را در زیر کلمات مداومی که بیان می کند پنهان نگه می دارد. به عبارت دیگر در دنیای انتزاعی فعلی که متکی بر انواع و اقسام شبکه های مجازی و اشکال متعدد و متنوعی از روان شناسی پوزیتیویستی است، فرد دائماً برای گریز از دنیای خود وادار به صحبت کردن و استفاده از کلمات می شود تا «خود» را نبیند و پنهان کند و «حل مساله واقعی» را به تعویق بیندازد. به راستی «حل مساله واقعی» در این دنیا یعنی رسیدن به «فردیت» مجاهدتی عظیم می طلبد و البته به همان میزان مانور دادن برای رسیدن به فردیت واقعی در بعدی اجتماعی یا سیاسی پتانسیل کنش رادیکال را با خود به همراه می آورد (مساله یی که کی یرکگور به آن کمتر فکر می کرده چون اصلاً مساله اش این نبوده است).

به این ترتیب کی یرکگور از اولین فیلسوفان ضدجامعه توده یی است، بارزترین ویژگی جامعه توده یی همانا محو شدن فردیت است. نقد او از جامعه مدرن توام با نگاهی به گذشته است زیرا به نظرش «هرگونه تکاملی در عین حال بازگشتی است به عقب، به خاستگاه های مان» این بازگشت به عقب یعنی بازگشت به عهد عتیق یا شیوه زیستن یونانی ها در دولت شهرهای شان، نشانگر تمایز اساسی سیاسی نیز است که دو دنیای کاملاً متضاد (دنیای فعلی و گذشته) را به نمایش می گذارد. در اینجا می توان در مورد رابطه حوزه عمومی، قدرت سیاسی و موقعیت فرد تامل کرد تا بعد سیاسی و اجتماعی آن روشن تر شود. یورگن هابرماس نظریه پرداز حوزه عمومی اعتقاد دارد که اگرچه حوزه عمومی در عصر حاضر تضعیف شده اما ایده اساسی آن یعنی تجمع آزادانه و فارغ از اجبار افراد خصوصی برای بحث درباره سیاست ها و امور مورد علاقه عموم و کمک به شکل گیری افکار عمومی به عبارت دیگر «عقلانی کردن اقتدار» از طریق شرکت در بحث های علنی و عمومی، هنوز زنده است.

نادر شهریوری (صدقی)