شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

ضرورت و آینده دین


«دین» بهترین, جامع ترین و کامل ترین برنامهٔ زندگی فردی و جمعی است که از طرف خداوند متعال و توسط انبیای عظام الهی برای خوشبختی و سعادت دنیوی و اخروی انسان ها و جوامع آمده است و پاسخگوی همهٔ نیازهای اعتقادی, معنوی و ارزشی می باشد

یک جمله را می‌توان با قطعیت عنوان داشت: آنان که از نقش دین در تحلیل مسایل جهان معاصر غفلت می‌ورزند مرتکب خطای بزرگی می‌شوند.(۱)(پیتر برگر)(۲)پس از رنسانس دو مسئلهٔ بسیار مهم در غرب مطرح شد و تأثیر گسترده و عمیقی بر مبانی معرفت‌شناسی، جهان‌بینی، نظام ارزشی، نوع رفتار و شکل زندگی انسان جدید غربی گذاشت؛ و بتدریج به سایر جوامع، از جمله ایران، سرایت کرد و بخش قابل توجهی از جامعهٔ ما را تحت تأثیر خود قرار داد:

یکی ایجاد تردید نسبت به آیندهٔ دین از طریق ایجاد شک نسبت به خاستگاه و کارکرد دین،

و دیگری حذف دین از صحنهٔ سیاست.

اما با:

پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و تأسیس یک نظام دینی،بلند شدن مجدد صدای الله اکبر از گلدسته‌های مساجد شوروی سابق، آنهم پس از هفتاد سال سلطهٔ کمونیسم و دین‌ستیزی آشکار و خشن،

و ظهور حرکتها و خیزشهای دینی دیگر در سراسر جهان، حتی در خود غرب،نظریهٔ افول تدریجی دین در عصر علم و تکنولوژی (سکولاریسم فلسفی) از یک سو، و نظریهٔ ضرورت عدم دخالت دین در سیاست (سکولاریسم سیاسی) از سوی دیگر، به چالشی جدی طلبیده شد. و اینک در محافل کارشناسی جهان، بویژه در میان جامعه‌شناسان دین و دانشمندان علوم سیاسی، دیگر نه تنها بحث از افول دین نیست، بلکه سخن از افول سکولاریسم و بازگشت عمومی به دین، و بازگشت دین به صحنهٔء سیاست در میان است.

با آنکه تجربهٔ تاریخی و عینیت اجتماعی عصر ما در حال گذار از سکولاریسم فلسفی و سیاسی به دسکولاریسم (Desecularism) است، اما متأسفانه در جامعهٔ ما هنوز هستند کسانی که تحت تأثیر دیدگاه‌های قرن ۱۹ و نیمهٔ‌ اول قرن ۲۰ گمان می‌کنند انقلاب اسلامی و نظام برخاسته از آن حرکتی بر خلاف مسیر طبیعی تاریخ است؛ و در نهایت، این ما هستیم که در فرآیند جهانی شدن و ظهور نظم نوین جهانی باید مسیر خود را تغییر دهیم و به جریان فراگیر سکولاریسم (Secularism)، اعم از فلسفی و سیاسی، بپیوندیم! لذا برای اطمینان بیشتر از درستی یا نادرستی تحولی که در ایران رخ داده، لازمست نگاهی دقیق‌تر به دیدگاه‌های نوینی که دربارهٔ آیندهٔ دین مطرح است داشته باشیم.

۱. در جستجوی پاسخ

فقط یک فلسفهٔ سطحی ممکن است ذهن بشر را به سوی الحاد فراخواند؛ ولی فلسفهٔ عمیق آنست که انسان را به دین متوجه سازد.(۳)

(فرانسیس بیکن)(۴)

برای پاسخ به پرسش از آیندهٔ دین مناسب است به مقایسهٔ برخی دیدگاه‌های مهم عصر مدرن و پست مدرن دربارهٔ دین بپردازیم. این مقایسه به ما کمک خواهد کرد تا بتوانیم علاوه بر نقد دیدگاه‌های سکولاریستی عصر مدرن در پرتو تجربهٔ دو سدهٔ اخیر، با آخرین تحلیل‌هایی که دربارهٔ آیندهٔ دین در عصر پست مدرن مطرح است، آشنا شویم. اما قبل از پرداختن به این مسئله لازمست به تعریف دین بپردازیم. بی‌شک دربارهٔ دین نیز، مانند سایر مقوله‌ها، تعاریفی گوناگون وجود دارد؛ اما برای رعایت اختصار، به ذکر تعریف مختار بسنده می‌شود:

«دین» بهترین، جامع‌ترین و کامل‌ترین برنامهٔ زندگی فردی و جمعی است که از طرف خداوند متعال و توسط انبیای عظام الهی برای خوشبختی و سعادت دنیوی و اخروی انسان‌ها و جوامع آمده است و پاسخگوی همهٔ نیازهای اعتقادی، معنوی و ارزشی می‌باشد.

۱. آیندهٔ دین از دیدگاه نظریه‌پردازان عصر مدرن

آگوست کنت (August Conte: ۱۷۹۸ – ۱۸۵۷ = ۵۹)، پدر جامعه‌شناسی مدرن، در مهمترین اثر خود (Philosophie positive Course de: دورهٔ درسهای فلسفهٔ علمی) که «نخستین بار در سالهای میان (۱۸۳۰ و ۱۸۴۲ م) انتشار یافت»(۵) با طرح نظریهٔ ادوار سه گانهٔ معرفت، مدعی شد:

چون خاستگاه دین جهل است لذا با ورود انسان به عصر علم، دین به تدریج از صحنهٔ حیات اجتماعی و صفحهٔ ذهن انسان محو خواهد شد.

هنوز زخم این ضربه بر پیکر دین التیام نیافته بود که کارل مارکس (Karl Marx: ۱۸۱۸ – ۸۳ = ۶۵) به صحنه آمد و ضربهٔ دوم را بر پیکر دین نواخت و مدعی شد:

دین، نالهٔ خلق‌های رنجبر، قلب بی‌قلب‌ها، احساس بی‌احساسی است... دین افیون توده‌هاست. (Marx, ۱۹۳۱)(۶)

این دو نظریهٔ مکمل، که یکی خاستگاه دین را جهل می‌دانست و دیگری کارکرد آن را استحماری و استثماری معرفی می‌کرد، در طول قرن ۱۹ و نیمهٔ اول قرن ۲۰ به عنوان برجسته‌ترین و معتبرترین نظریه‌های جامعه‌شناختی دین در عصر مدرن تلقی می‌شد و ذهن بسیاری از روشنفکران و اصلاح‌طلبان جهان معاصر، از جمله برخی روشنفکران و اصلاح‌طلبان ایرانی را بشدت تحت تاثیر قرار داده بود و گمان رایج این بود که رابطه‌ای عکس میان نوگرایی و دینداری وجود دارد:

در نیمهٔ اول قرن بیستم عموماً نخبگان فکری عقیده داشتند که مدرنیزاسیون اقتصادی و اجتماعی، دین را به عنوان عنصری مهم در حیات آدمی از میدان بیرون می‌کند.(۷)

۲. آیندهٔ دین از دیدگاه روشنفکران و اصلاح‌طلبان غربزده ایرانی

در عصر قاجار و پهلوی، که در واقع دوران توسعهٔ روابط ایران و غرب جدید است، ‌فضای تبلیغاتی کشور به دشت تحت تاثیر مبانی فکری و نظری مدرنیته قرار گرفت؛ و تعداد کثیری از روشنفکران وطنی مبلغ و مروج اندیشه‌های سکولاریستی شدند.

میرزا فتحعلی آخوندزاده (۶۶ = ۱۸۷۸ ـ ۱۸۱۲ م/ ۱۲۹۵ ـ ۱۲۲۸ ق)، که یکی از روشنفکران غربزده و مدعیان اصلاح‌طلبی بود، مدعی شد:

واقعیت تاریخ این است که دین،‌خوب یا بد، مدتهاست مرده. و تصور اینکه پیام‌های اقوام سامی در صدها قرن پیش بتواند سعادت آدمی را در عصر ما ضمانت کند، ‌توهمی است ابلهانه.(۸)

همزمان با او میرزا آقاخان کرمانی (۶۷ = ۱۸۷۸ ـ ۱۸۱۱ م / ۱۲۹۵ ـ ۱۲۲۷ ق)، یکی دیگر از روشنفکران غربزده و مدعیان اصلاح‌طلبی، با او همصدا شد و گفت:

ریشهٔ معتقدات دینی «ترس و بیم» بود نسبت به مظاهر طبیعی و ندانستن چگونگی آنها...(۹)

لذا:

در هر هیئت اجتماعی که قوهٔ علم و حکمت زیاده می‌شود به همان درجه از اعتقادات مذهبی ایشان می‌کاهد.(۱۰)

و خلاصه آنکه:

خدایی مردم را نیافریده بلکه این مردم خدایی آفریده‌اند یعنی خیالی تراشیده‌اند.(۱۱)

آریانپور نیز به عنوان یکی از برجسته‌ترین اساتید جامعه‌شناسی عصر پهلوی در یکی از مشهورترین و پرفروش‌ترین کتاب‌های جامعه‌شناسی، که اقتباس و ترجمه‌ای از یک اثر آمریکایی بود، در فصل آیندهٔ دین نوشت:

درس خوانده‌ها کمتر از مردم عامی به دین راغب‌اند؛ و دین در شهرها، مخصوصاً شهرهای بزرگ صنعتی، کمتر از روستاها پیرو دارد.(۱۲)

مرحوم مهندس بازرگان، که البته فردی با تحصیلات عالی دانشگاهی و در عین حال دیندار بود، مجموعهٔ دیدگاه‌های سکولاریستی عصر خود را چنین جمع‌بندی کرده است:

در دوره‌هایی که ایران می‌خواست جامهٔ تمدن اروپایی و غرب را به تن کند، ‌نخستین سفارش بسیاری از رهبران ما این بود که: خداپرستی مانع ترقی است و اروپاییان مذهب را مخالف روح تمدن می‌دانند. یعنی: آنجایی که قضایای ریاضی و اکتشافات علمی پرتو افکند، خدا و آخوند، چون شبح‌هایی که فقط در تاریکی تجسم می‌یابند، در اثر طلوع علم، یکباره محو و نابود می‌شوند!(۱۳)


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.