سه شنبه, ۱۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 4 February, 2025
تصویری که هرگز فراموش نمی کنم
روز ۱۸ ژوئن، مثل همیشه به دیدن مسابقه بیسبال برادرم رفتم. کوری آن موقع ۱۲ ساله بود و چند سالی بود که بیسبال بازی می کرد. وقتی دیدم برای ضربه بعدی خودش را گرم می کند، تصمیم گرفتم جلو بروم تا چند نکته را به او گوشزد کنم، ولی وقتی آنجا رسیدم، فقط گفتم: «دوستت دارم.»
او در عوض پرسید: «یعنی می خوای من یک ضربه جانانه بزنم »
لبخندی زدم و گفتم: «سعی خودت را بکن.»
همین طور که به طرف میدان قدم برمی داشت، هاله ای از اطمینان دور او را گرفته بود. ظاهراً اعتماد به نفس فراوان داشت و دقیقاً می دانست می خواهد چه بکند.
و راستش را بخواهید، اولین ضربه اش یک ضربه جانانه بود!
خدا می داند با چه غروری دور زمین می دوید و چشم هایش چه برقی می زدند و صورتش چطور می درخشید. ولی یک چیز در من عجیب اثر گذاشت. موقعی که به طرف من برگشت، به پهنای صورت می خندید. نگاهم کرد و گفت: «من هم دوستت دارم تری.»
یادم نمی آید که تیمش برنده شد یا بازی را باخت. در آن روز مخصوص، برنده شدن تیم اصلاً اهمیت نداشت.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست