دوشنبه, ۱۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 6 May, 2024
مجله ویستا

شادی و سرور در قرآن


شادی و سرور در قرآن

در صورتی كه منشأ شادی و خوشحالی كسی متاع دنیا باشد كه بیشتر مردم نیز چنین هستند, این شخص در حقیقت از یك زندگی آرام بخش و با ثباتی بهره مند نخواهد بود; زیرا وقتی خداوند به او نعمت تندرستی و وسعت روزی و مال بسیار عطا كند, احساس شادی و خوشبختی می كند و این نعمت ها و متاع های دنیا او را از یاد خدا و شكر خدا باز می دارد

انسان هرگاه به خواسته ی خود برسد و به چیزهای مورد علاقه ی خویش مانند مال، قدرت، نفوذ، موفقیت، علم، ایمان و تقوا دست یابد، در خود حالتی از شادی و سرور احساس می كند. بنابراین، شادی امری نسبی و مبتنی بر اهداف انسان در زندگی او است; مثلا اگر هدف كسی در زندگی جمع آوری مال و دست یابی به قدرت و نفوذ و مقامات دنیوی دیگر باشد، موفقیت در تحقق این اهداف، سبب شادی و سرور او خواهد شد; امّا كسی كه هدف زندگی اش تمسّك و پایبندی به ایمان و پرهیزكاری و عمل صالح برای دست یابی به خوشبختی اخروی باشد، همین مسایل مایه و منشأ آرامش، امنیت و شادی وی خواهد شد.

قرآن هر دو نوع این شادی را ذكر نموده است; مثلا شادی كفار به هنگام دستیابی متاع زندگی دنیا را چنین توصیف می كند.«فَرِحُواْ بِالْحَیَوهِٔ الدُّنْیَا وَ مَا الْحَیَوهُٔ الدُّنْیَا فِی الاَْخِرَهِٔ إِلاَّ مَتَـعٌ;[۱] و (این مردم كافر) به زندگانی و متاع دنیا دل شادند در صورتی كه دنیا در قبال آخرت متاع ناقابلی بیش نیست».

و شادی مؤمنان را آن گاه كه آیات قرآن بر آن ها خوانده می شود، ذكر كرده است، قرآنی كه آن ها را به حق راهنمایی می كند و در آن شفای درد آنان و هدایت و رحمت است:«ای مردم، نامه ای كه همه پند و اندرز و شفای دل های شما و هدایت و رحمت بر مؤمنان است، از جانب خدا برای نجات شما آمد. ای پیامبر! به خلق بگو كه شما باید منحصراً به فضل و رحمت خدا شادمان شوید كه آن بهتر و مفیدتر از ثروتی است كه برای خود می اندوزید.»[۲]

در صورتی كه منشأ شادی و خوشحالی كسی متاع دنیا باشد كه بیشتر مردم نیز چنین هستند، این شخص در حقیقت از یك زندگی آرام بخش و با ثباتی بهره مند نخواهد بود; زیرا وقتی خداوند به او نعمت تندرستی و وسعت روزی و مال بسیار عطا كند، احساس شادی و خوشبختی می كند و این نعمت ها و متاع های دنیا او را از یاد خدا و شكر خدا باز می دارد و هر گاه ضرر یا بلایی به او برسد و برخی از نعمت هایی را كه از آن بهره مند بوده از دست بدهد، یأس و نومیدی بر او چیره می شود و نعمت های دیگری را نیز كه هنوز از آن بهره مند است انكار می كند. به این ترتیب، چنین انسانی دایماً در اضطراب و نوسان، میان احساس خوشبختی و احساس نومیدی، به سر می برد، قرآن در این باره واكنش آنان را چنین توصیف می كند:« و اگر ما بشر را در دنیا از نعمت و رحمتی برخوردار كردیم تا سپاسگزاری كند سپس چون كفران كرد آن نعمت را از او باز گرفتیم، سخت به خوی نومیدی و كفران در افتد; و اگر آدمی را به نعمتی پس از محنت و رنجی می رسانیم مغرور و غافل شود كه دیگر روزگار زحمت و رنج من سر آمده است و سرگرم شادمانی و مفاخرت شود».[۳]

اگر منشأ شادی و خوشحالی كسی، ایمان به خدا، تقوا، عمل صالح و پیروی از روش الهی در زندگی باشد، چنین شخصی در واقع احساس خوشبختی حقیقی و همیشگی می كند و این كلام خدای متعال در این مورد، صادق است: «هر كس از مرد و زن كار نیكی به شرط ایمان به خدا به جای آورد ما او را در زندگانی خوش و با سعادت زنده ابد می گردانیم و اجری بسیار بهتر از عمل نیكی كه كرده است، به او عطا می كنیم.»[۴]

قرآن هم چنین خوشحالی مؤمن را در روز قیامت، آن گاه كه خدای متعال او را از شرّ آن روز نجات می دهد و از روی لطف و رحمت، داخل بهشت نعیم می كند، چنین توصیف می فرماید: خدا هم از شر و فتنه آن روز آنان را محفوظ داشت و به آنان روز خندان و دل شادمان عطا می كرد.[۵]

در برابری شادی، اندوه است كه حالت انفعالی ضد شادی و سرور است، و وقتی پیش می آید كه انسان شخص عزیز یا چیز گران بهایی را از دست بدهد، یا حادثه ای برایش اتفاق بیفتد و یا این كه در آنجا كاری مهم دچار شكست شود.

● معنای لغوی و اصطلاحی فرح

در زبان عربی واژه «فرح» به معنای لذت زودگذر به كار رفته و بیشترین كاربرد آن نیز در لذت های بدنی و جسمی است.[۶] در حقیقت ریشه و خاستگاه این حالت انفعالی را باید در نیروی شهوانی انسان جست.

در قرآن این واژه به دو صورت مطلق و مقید به كار رفته و صورت مطلق آن همواره به صورت مذمت بوده است[۷] چنان كه مقید آن نیز كه در ارتباط با دنیا بوده مورد ذم قرار گرفته است[۸] و تنها یك صورت آن، كه در ارتباط با فضل در رحمت خداوند است، پسندیده شمرده شده است.[۹]

واژه دیگری كه در زبان عربی درباره شادی و خوشحالی به كار رفته واژه «سرور» است. این واژه در جایی به كار می رود كه حالت انفعالی همراه با آرامش قلبی باشد. كاربرد این واژه در تازی نشان می دهد كه سرور تنها در جایی به كار می رود كه نفع و لذتی حقیقی در میان باشد در حالی كه «فرح» گاهی در جایی كاربرد دارد كه نفع و لذت در میان نیست و تنها شادمانی بدون منفعت و لذت است مانند شادمانی كودكانه كه با رقص و دوندگی و شنا و مانند آن پدید می آید.[۱۰]

به نظر می رسد كه «فرح» بیشتر در مواردی كه شادی مذموم و كودكانه باشد به كار می رود و برخاسته از انگیزه های شهوانی است در حالی كه سرور بیشتر در شادی و امور ممدوح و برخاسته از انگیزه های عقلانی و فكری است. از این رو، گفته شده است كه حزن ضد سرور، و غم ضد فرح است.

به هر حال آن چه از قرآن بر می آید آن است كه شادی كه با انگیزه های عقلانی و فضل الهی باشد فواید و ثمراتی چون شكر و سپاس را در پی خواهد داشت و نشانه ای از ایمان و موجب افزایش دوستی میان مؤمنان است، چنان چه نمایانگر رضایت خداوند است، شادی و سرور نه تنها یك ابزار كارآمد در درمان بیماری های روحی و روانی است بلكه توجّه به آن نشانگر پیروی از پیامبر(ص) نیز است، چون كسی مسرور است كه رضایت خدا و قرب او را به دست آورده است رفتار و منش او مورد تأیید الهی است. از آثار این حالت در جامعه قرآنی افزایش دوستی و پیوندها و تقویت روابط اجتماعی جامعه است.

خوشرویی و سرور در نظر قرآن امری ممدوح است چنان كه اندوه و حزن و ترشرویی امری مذموم و ناپسند به شمار می آید و در همین ردیف فرح و شادی كه برخاسته از انگیزه های شهوانی است نیز مذموم است.

● آثار سرور در انسان

وقتی انسان دچار حالت انفعالی می شود از نظر جسمانی و بدنی تغییرات زیادی در بدنش رخ می دهد، چنان كه در شكل ظاهری بدن و خطوط چهره اش نیز دگرگونی هایی نمایان می شود. در میان این تغییرات كه به هنگام انفعال رخ می دهد می توان از شدت ضربان قلب و انقباض مویرگ های خونی امعاء و احشا و گسترده تر شدن مویرگ ها در سطح بدن نام برد. این گستردگی مویرگ ها خود باعث ورود مقدار زیادی خون به قلب می شود و پر شدن قلب از خون، موجب افزایش حجم آن و در نتیجه اتصالش به نای می شود; زیرا از نظر فیزیولوژی تشریحی، قلب در حدود یك و نیم سانتیمتر زیر یكی از نایچه ها قرار دارد. قرآن تپش قلب را در حالت انفعالی مورد توجّه قرار داده است.[۱۱]

یكی از نمونه های تغییرات جسمی كه همراه انفعال رخ می دهد، تغییر خطوط چهره است به طوری كه انسان می تواند حالت انفعال را از تغییراتی كه در خطوط چهره شخص منفعل رخ می دهد ملاحظه كند. قرآن در بسیاری از آیات به این پدیده اشاره می كند.[۱۲]

خنده نیز یكی دیگر از آثاری است كه در پی شادی و سرور درونی در انسان پدید می آید. بشارت به یك امر، عاملی است كه سرور و بروز خنده در انسان را موجب می شود[۱۳] و در پی آن از خوشحالی و شگفتی فریاد می كشد و دست می زند و به صورت خویش و دیگر اعضایش می زند و به طور طبیعی از خود واكنش های رفتاری بروز می دهد; چنان كه ساره همسر حضرت ابراهیم(ع) پس از شنیدن بشارت و مژده بچه دار شدن خندید و از خوشحالی فریاد كشید و به صورت خویش زد.[۱۴]

بنابراین بروز احساسات مانند كف زدن، فریاد كشیدن و خودزنی امری عادی و واكنشی طبیعی است كه قرآن به نمونه های آن اشاره دارد. پس نباید گمان كرد كه «خندیدن» به دلیل سرزنش قرآن از آن در آیاتی چون ۸۲ سوره توبه، امری زشت و رفتاری ناهنجار و دور از آداب متشرعان است; زیرا این آیات درباره منافقانی است كه از حق و حقیقت و ایمان دور شده و با رفتار و كردار خویش مؤمنان را مسخره كرده و آنان را دست می اندازند و پس از آن به منش و كنش خود می بالند و واكنش هایی را از روی شادی بروز می دهند. قرآن با توجه به این شیوه رفتاری و شادی ها و خنده های ایشان بیان می دارد كه خنده های تمسخرآمیز ایشان در امروز جز گریه در روز قیامت و رستاخیز برایشان بهره ای نخواهد داشت. اگر آنان به درستی به حال و روز خود بنگرند می بایست بر حال و روز خود بگیرند، نه آن كه بخندند. افزون بر آن كه خنده و گریه امری طبیعی و حالتی است كه خداوند در انسان قرار داده است و اوست كه به عوامل و اسبابی می خنداند و می گریاند.[۱۵] این حالت انفعالی حتی در پیامبران نیز وجود دارد و ممكن است آنان از دیدن و شنیدن امری شگفت زده و به طور طبیعی منفعل شده و بخندند، چنان كه حضرت سلیمان «ع» از شنیدن گفتار ملكه مورچگان خندید.[۱۶]

نویسنده:خلیل منصوری

[۱]. رعد/ ۲۶.

[۲]. یونس /

۵۷. [۳]. هود/ ۹ و ۱۰.

[۴]. نساء/۱۲۴.

[۵]. انسان/ ۱۱.

[۶]. مفردات راغب اصفهانی.

[۷]. قصاص/۷۶ و هود/ ۱۰.

[۸]. انعام/ ۴۴.

[۹]. یونس/ ۵۸ و آل عمران/ ۱۷۰.

[۱۰]. الفروق اللغویه، ص ۲۱۹ـ۲۲۰.

[۱۱]. احزاب/ ۱۰ و ۱۱.

[۱۲]. حج/ ۷۲ و زخرف/ ۱۷.

[۱۳]. هود/ ۷.

[۱۴]. الذاریات / ۲۹.

[۱۵]. نجم / ۴۲.

[۱۶]. نمل/۱۹.

[۱۷]. انفال / ۳۵.

[۱۸]. زخرف / ۱۷.

[۱۹]. حج/ ۷۲.

[۲۰]. زمر/ ۶۰ و قیامت/ ۲۴ و ۲۵.

[۲۱]. عبس/ ۳۸ و ۳۹.

[۲۲]. مطففین/ ۲۲ ـ ۲۴.

[۲۳]. غایشه/ ۸ ـ ۱۰.

[۲۴]. قیامت/ ۲۲ و ۲۳.

[۲۵]. ضحی / ۱۱.

[۲۶]. فاطر/ ۳۱.

[۲۷]. زمر/ ۲۳.

[۲۸]. بقره/ ۶۹.

[۲۹]. هود/ ۱۰.

[۳۰]. نحل/ ۶.

[۳۱]. همان.

[۳۲]. نحل/۱۶.

[۳۳]. مریم/ ۲۶. [۳۴]. تفسیر راهنما، ج ۱۰، ص ۶۰۷.

[۳۵]. روم/ ۳۶.

[۳۶]. روم/ ۳۷.

[۳۷]. روم/ ۳۱.

[۳۸]. غافر/ ۷۵.

[۳۹]. غافر/ ۷۵.

منبع: www.maarefquran.com


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.