پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
امروز با سعدی ـ سهشنبه ۷ تیر
آن را که غمی چون غم من نیست، چه داند
کز شوق توام دیده چه شب میگذراند؟
وقت است اگر از پای در آیم، که همه عمر
باری نکشیدم که به هجران تو ماند
سوز دل یعقوبِ ستمدیده ز من پرس
کاندوه دل سوختگان، سوخته داند
دیوانه گرش پند دهی، کار نبندد
ور بند نهی، سلسله در هم گسلاند
ما بیتو به دل بر نزدیم آبِ صبوری
در آتشِ سوزنده صبوری که تواند؟
هر گه که بسوزد جگرم، دیده بگرید
وین گریه نه آبی است که آتش بنشاند
سلطانِ خیالت شبی آرام نگیرد
تا بر سرِ صبرِ منِ مسکین ندواند
شیرین ننماید بهدهانش شکر وصل
آن را که فلک زهر جدایی بچشاند
گر بار دگر دامن کاهی به کف آرم
تا زندهام از چنگ منش کس نرهاند
ترسم که نمانم من ازین رنج، دریغا
کاندر دل من حسرتِ روی تو بماند
قاصد رود از پارس به کشتی به خراسان
گر چشم من اندر عقبش سیل براند
فریاد که گر جورِ فراق تو نویسم
فریاد بر آید ز دل هر که بخواند
شرح غم هجران تو هم با تو توان گفت
پیداست که قاصد چه به سمع تو رساند
زنهار که خون میچکد از گفتهٔ سعدی
هرک این همه نشتر بخورد، خون بچکاند
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست