پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024
مجله ویستا

آیت الله خویی مثل یک طلبه معمولی, خودمانی بود


آیت الله خویی مثل یک طلبه معمولی, خودمانی بود

سیدحسین موسوی تبریزی از دوران طلبگی خود می گوید

در ۱۱ سالگی (سال ۱۳۳۶) رسما طلبه شدم. من علاقه‌مند بودم که پس از دوره ابتدایی به دبیرستان بروم، اما پدرم دوست داشت که تمام وقت به تحصیل علوم حوزوی بپردازم. البته پیش از آن، در همان دوره ابتدایی، در تعطیلات تابستانی کلاس دوم تا چهارم و در تمامی ایام سال تحصیلی در کلاس پنجم و ششم، همزمان به مدرسه طالبیه تبریز می‌رفتم که در پایان این دوره کتاب‌های جامع‌المقدمات، حاشیه ملاعبدالله و سیوطی را تمام کرده بودم.

مرحوم پدرم یک روحانی بود که در کنار اقدامات مربوط به روحانیت همچون سخنرانی و روحانی کاروان، در بازار هم کار می‌کرد. او در مبارزه با رژیم شاه بسیار تندرو و همراه نهضت امام خمینی بود و در اوج خفقان پهلوی تا سال ۵۳ که از دنیا رفت، عکس امام را در کنار تصویر آقای حکیم در مغازه‌اش نصب کرده بود. ایشان بسیار مخالف مرحوم آقای شریعتمداری بود. البته پیش از این نیز در سال‌های حیات آیت‌الله بروجردی، همواره از شهید نواب صفوی حمایت می‌کرد و می‌گفت: من سیدی پرشور مثل نواب صفوی کمتر دیده‌ام. از این رو، به روش مرحوم آیت‌الله العظمی بروجردی انتقاد می‌کرد. بنابراین پس از رحلت آیت‌الله آقاسیدابوالحسن اصفهانی به ایشان رجوع نکرد و مقلد آیت‌الله آقا سیدمحسن حکیم شد.

به هرحال، پس از آغاز رسمی تحصیلات حوزوی، کتاب‌های دبیرستان را هم در تعطیلات تابستان می‌خواندم. آنقدر سن و سالم کم بود که طلبه‌ها به شوخی درباره من می‌گفتند: «کتاب‌هایش از خودش بزرگتر است.» مطوّل را در خدمت مرحوم «آقامیرزا باغ‌میشه‌ای» و «آیت‌الله محسن دوزدوزانی» و لمعه را در نزد «آیت‌الله قاضی طباطبایی»، «آیت‌الله آقامیرزاجعفر اشراقی» و «حاج میرزا محسن‌الانقی» فرا گرفتم.

در این زمان، به همراه پدرم به قم رفتم. با وجود اینکه علاقه‌مند بودم که تحصیلاتم را در قم ادامه دهم، اما سن و سال اندکم، بنابر نظر دوستان پدرم، مانع این تصمیم شد و به تبریز بازگشتم و تحصیلاتم را ادامه دادم و در این مدت «معالم‌الاصول»، «شرح لمعه» و «عروه‌الوثقی» را در محضر حضرات آیات شیخ صادق مدرس و سجادی تحصیل کردم و اندکی از مکاسب شیخ انصاری را از آیت‌الله قاضی طباطبایی آموختم.

پس از رحلت آیت‌الله بروجردی، مصرّ بودم که به قم بروم. پدرم چون احتمال می‌داد که دروس حوزوی را رها کنم، گفت: به شرطی تو را به قم می‌فرستم که معمم شوی. در آن موقع، من نه ریش داشتم و نه سبیل. به همین دلیل خجالت می‌کشیدم که معمم شوم. البته در نهایت پذیرفتم و در قم لباس روحانیت را بر تن کردم.

فقط من در آن سن و سال، معمم نشده بودم، بلکه دیگر دوستانم در قم همچون آقایان سیدعلی‌اکبر محتشمی، حسن روحانی، محمد ری‌شهری و سیدحسین مدرسی (که اکنون در دانشگاه‌های آمریکا تدریس می‌کند) هم مانند من کم‌سن‌وسال بودند و ملبس شده بودند. در میان آنان، بعدها بیش از سایرین با آقای ری‌شهری هم‌مباحثه بودم. ما با هم در درس حضرات آیات حایری، منتظری، مشکینی و شیخ جواد تبریزی شرکت و با هم این دروس را مباحث مباحثه می‌کردیم. البته غیر از ارتباط درسی، به دلیل همسایگی ارتباط خانوادگی هم داشتیم.

در قم، بخشی از رسائل، مبحث برائت را نزد آیت‌الله شیخ جعفر سبحانی، عمده مکاسب را در محضر آیت‌الله مشکینی و مبحث استصحاب رسائل را در خدمت آیت‌الله نوری همدانی فرا گرفتم. پس از اتمام رسائل، کفایه را در نزد آیت‌الله سیدمحمد باقر سلطانی طباطبایی و آیت‌الله فاضل لنکرانی تحصیل کردم. در همان ایام، استاد فلسفه‌ام، مرحوم شهید مفتح و پس از او، آیت‌الله انصاری شیرازی بود که منظومه را آموختم.

اسفار ملاصدرا را نیز در نزد آیت‌الله جوادی آملی فراگرفتم و خارج اسفار را در محضر شهید مطهری. اولین استاد خارج اصول من هم آیت‌الله سیدمحمد محقق‌داماد بود و اولین استاد خارج فقه آیت‌الله حاج آقا مرتضی حائری. در نجف هم در محفل درسی آیت‌الله خویی و امام خمینی حضور یافتم. البته مدتی هم از درس خارج فقه آیت‌الله منتظری، خارج مکاسب محرمه آیت‌الله آقاشیخ جواد تبریزی، خارج حج آیت‌الله گلپایگانی و خارج فقه و اصول آیت‌الله مرعشی بهره بردم.

درس آیت‌الله داماد بسیار محققانه بود. ایشان در درس به اقوال دیگران کاری نداشت و واقعیات علمی و فقهی را طبق تحقیق خودش مبتکرانه مطرح می‌کرد. آیت‌الله داماد، به‌رغم اینکه از نظر علمی در سطح و بلکه بالاتر از برخی مراجع تقلید وقت بود، اما هیچگاه خود را مطرح نمی‌کرد و مرجعیت آیت‌الله سیداحمد خوانساری را ترویج می‌کرد. خاطره‌ای را از ایشان به یاد دارم که روزی به همراه یکی از بزرگان و مدرسان حوزه علمیه قم(از شاگردان مبرزشان) خدمتشان رسیدیم. در آن روز زمستانی، آیت‌الله داماد در کنار کرسی نشسته بودند و گفتند: «سلام علیکم، حضرت آیت‌الله!» آن آقا به ایشان گفت: حاج آقا مرا مسخره می‌کنید؟ ایشان پاسخ دادند: قصدم مسخره کردن نبود، می‌خواستم اهمیت این القاب در ذهن شما شکسته شود. یک بار دیگر هم در منزل آیت‌الله مدنی، ایشان به همراه آیت‌الله میرزاهاشم آملی تشریف آورده بودند که روابطشان بسیار صمیمانه بود.

در محضر آیت‌الله شیخ مرتضی حایری یزدی ۱۰ سال بهره بردم. در این مدت، ایشان را انسانی مهذب دیدم که کلاس درس‌شان آموزشگاه عملی اخلاق اسلامی بود. مرحوم آقای حایری در خصوص مسائل انقلاب همچون طلبه‌های جوانی مانند ما تند و انقلابی نبود، اما اگر احساس وظیفه می‌کرد، وارد می‌شد. روزی را به یاد دارم که حدود ۱۰، ۱۲ نفر از اساتید حوزه همچون آیت‌الله منتظری را بازداشت کرده بودند، عده‌ای از فضلا در منزل ایشان جمع شده بودند و اعتراض می‌کردند که چرا شما اقدامی نمی‌کنید؟! ایشان هم با عصبانیت گفتند: من هیچ کاری نمی‌کنم و این قضیه به من ربطی ندارد. در این هنگام، من اجازه خواستم و اینگونه سخن گفتم: «این حوزه با عظمت، حاصل زحمات مرحوم آیت‌الله حاج شیخ عبدالکریم حائری، پدر بزرگوارتان است.

هدف ایشان از تاسیس حوزه علمیه قم تربیت فقها و مجتهدانی بود که از حدود و ثغور اسلام پاسداری کنند و در حال حاضر محصول سال‌ها تلاش بزرگان حوزه، حدود چهل، پنجاه نفر مجتهد و استاد عالی‌رتبه حوزه است که ۱۰، ۱۲ نفر از معروفترین و بهترین آنها دستگیر و مورد ضرب و شتم و اهانت قرار گرفته‌اند، حال سکوت و اقدام نکردن شما درباره آنان نشانه این نیست که هدف پدر گرامی شما و همچنین زحمات بزرگان و مراجع عالی‌قدر حوزه در طی سالیان متمادی برای شما بی‌مقدار و بی‌اهمیت است؟»

ایشان پس از چند لحظه تامل، طبق معمول دستشان را بلند کردند و گفتند: «این جور باید سخن گفت. باشد، من اقدام خواهم کرد.» سپس به تهران رفتند و از آیت‌الله خوانساری درخواست کردند که در این خصوص اقدام بکنند که تا حدود زیادی موثر واقع شد و تعدادی از اساتید آزاد شدند. همچنین ایشان همچون آیت‌الله داماد، به دنبال مرجعیت نبودند و آیت‌الله خوانساری را به عنوان مرجع تقلید معرفی می‌کردند.

من در نجف مدت کمی در درس مرحوم آیت‌الله خویی شرکت کردم. ارتباطم با آن مرحوم منحصر به حضور در درس و چند بار نیز به همراه مرحوم آیت‌الله شیخ جواد تبریزی که از دوستان پدرم بود، در جلسه پاسخ به استفتائات ایشان شرکت کردم. به یاد دارم که یکی، دو بار آقای خویی به یکی از سوالات جواب داد و آقای شیخ جواد تبریزی پاسخ دیگری داد. آقای خویی پاسخ ایشان را پسندید و فرمود: جواب ایشان را بنویسید.

کیفیت رفت‌وآمد و نشست و برخاست و برخورد ایشان با دیگران برای ما که تازه از ایران آمده بودیم و تصویر دیگری از وی به عنوان یکی از مراجع بزرگ عالم تشیع در ذهن داشتیم، بسیار جالب بود. ایشان مثل یک طلبه معمولی تنها می‌آمد و خیلی صمیمانه و خودمانی روی تخت می‌نشست، عمامه‌اش را روی زمین می‌گذاشت و در حالی که یک پایش را از لبه تخت آویزان می‌کرد و پای دیگری را جمع می‌کرد، با طلاب و سایر مردم به گفت‌وگو می‌پرداخت. در مورد علت سکوت مرحوم آیت‌الله خویی در مقابل مبارزه و انقلاب پس از ورود امام به نجف، از سال ۴۶ به بعد هم باید بگویم، عده‌ای از اطرافیان ایشان بودند که با زمینه‌سازی‌های زیادی باعث دوری آقای خویی از امام و به تبع از انقلاب و مبارزه شدند.

اینها چون نمی‌خواستند، امام به عنوان رهبر انقلاب و مبارزه مطرح شود، با حرف و حدیث‌های فراوانی که علیه امام پیش آقای خویی نقل کردند، ایشان را از صحنه مبارزه کنار کشاندند. به خاطر همین بود که شاگردان ایشان حتی آنهایی که سعی می‌کردند، خودشان را از مسائل سیاسی دور نگه دارند، دید مثبتی نسبت به امام و انقلاب نداشتند و حتی پس از پیروزی انقلاب نیز چنان که باید و شاید در کنار امام قرار نگرفتند که بهترین آنها، مرحوم آیت‌الله آقاشیخ جوادتبریزی بود.

ایشان قبل از پیروزی انقلاب به ایران آمد و سالیان سال به تدریس مشغول شد. ایشان اوایل که تدریس را با خارج مکاسب محرمه آغاز کرد، مطالب امام را در درس خود نقل نمی‌کرد و نامی از امام و نظریات فقهی ایشان نمی‌برد که با بحث و گفت‌وگوی زیاد با ایشان قانع شد که مطالب امام را در کنار آرا و افکار آیت‌الله خویی که هر روز ذکر می‌کرد، مطالعه و مطرح کند. وی ابتدا گفت که کتاب‌های فقهی و اصولی امام را ندارم.

هنگامی که من کتاب‌های امام را برای او تهیه کردم، در نهایت پذیرفت که هرازچندگاهی مطالب حضرت امام را نه به صراحت، بلکه تحت عنوان بعض‌الاعلام مورد بحث قرار دهد. ولی پس از پیروزی انقلاب، دو بار نزد امام رفت و اظهار علاقه کرد و در دوران جنگ در مخالفت با صدام و حمایت از رزمندگان اسلام سخن گفت.

فرید مدرسی: آیت‌الله سیدحسین موسوی‌تبریزی، رییس مجمع مدرسین و محققین حوزه‌علمیه قم است که اکنون در این حوزه به تدریس درس خارج فقه و اصول می‌پردازد. شاید کمتر به جایگاه حوزوی‌اش پرداخته شده است؛ از همراهی‌اش با امام گفته‌اند و از سمت‌های او همچون دادستانی کل انقلاب. اما از او خواستیم تا روزهای طلبگی‌اش را به یاد آورد و محافل درسی اساتیدش را روایت کند.