جمعه, ۷ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 26 April, 2024
دیدارمان به قیامت
در سالگرد درگذشت دکتر علی شریعتی به سراغ عبدالکریم سروش رفتیم تا پس از مدتها باری دیگر باب گفت و گو میان او و شریعتی را بگشاییم. سروش از قرار دیدار خود با علی شریعتی می گوید که با مرگ او همراه شد و سپس ماجراهای ناگفته ای را بازگو می کند که در آن روزها در حین برگزاری مراسم درگذشت او اتفاق افتاد.
▪ شما از اولین کسانی بودید که بعد از فوت دکتر شریعتی به محل اقامت او رسیدید و با چهره بیجان او پیش از فرو رفتن در نقاب خاک، دیدار کردید. اما گویا قرار ملاقاتی برای فردای آن روز با دکتر شریعتی داشتید که مرگ دکتر مانع از آن شد. میخواستیم اگر ممکن است در ابتدا از برنامههایتان برای آن قرار ملاقاتی که انجام نشد، بگویید.
ـ دکتر، ایران را به مقصد فرانسه ترک کرد و در حال که برنامه سفر او به انگلستان هنوز محرمانه بود، به گوش ما رسید. پس از مدتی از آقای میناچی که ازدوستان نزدیک و صمیمی مرحوم شریعتی بود و آن روزها در انگلستان اقامت داشت، شنیدیم که دکتر وارد انگلستان شده است و به خانه یکی از دوستان رفته است. مطمئن شدیم و سپس به همراه آقای میناچی و یکی دیگر از دوستانمان برنامه ریختیم تا به آنجا برویم و ملاقاتی با دکتر داشته باشیم. قصد من صرفا ملاقات و معارفه آغازین بود و در ذهن داشتم پس از آن، دیدارها گستردهتر شود و پارهای از مسائل لازم و انقلابی آن دوران به بحث گذاشته شود و ما از محضر دکتر استفاده کنیم. اما متاسفانه آن دیدار به قیامت محول شد و اجل فرصت دیدار نداد.
▪ آیا شما پیش از آن هیچ دیدار و ملاقاتی با دکتر شریعتی نداشتید و از نزدیک با ایشان آشنا نبودید؟
ـ از نزدیک آشناییای با دکتر نداشتم و گمان هم نمیکنم که مرحوم شریعتی مرا به شخص یا به نام میشناخت. از مستمعان سخنرانیهای ایشان بودم و از خوانندگان آثارشان. در ایران که بودم به حسینیه ارشاد میرفتم منتها در هیچ جلسه خصوصی با مرحوم دکتر ننشسته و از چنین فرصتی برخوردار نشده بودم و همین،آتش شوق مرا فروزانتر میکرد که وقتی او به انگلستان میآید، فرصت ناب و نادری به دست خواهد آمد و با ایشان به گفتوگو خواهم نشست. در انگلستان جلسات دانشجویان مسلمان و غیرمسلمان به نحو گستردهای دایر بود و در این جلسات کتب شریعتی خوانده میشد و آثار او بهسان کتاب درسی درآمده بود و باب بحث در باب آنها گشوده بود. من هم در آن جلسات شرکت میجستم و البته حقیقت آن است که بهرغم اقبال زیادی که نسبت به آرای شریعتی وجود داشت و نکات مثبت فراوانی هم که در آثار و آرای او موجود بود، من نگاههای انتقادی هم نسبت به آنها داشتم. همه اینها باعث میشد که من نسبت به دیدار با ایشان، آنچنان شایق باشم. ولی چنانکه گفتم آن دیدار به قیامت ماند.
▪ مبنای نگاه انتقادی شما به دکتر شریعتی در آن زمان چه بود؟ آیا نزدیکی و تمایلی که در آن زمان به انجمن حجتیه و شخص آقای حلبی داشتید، تاثیری جدی در این نگاه انتقادی شما نسبت به شریعتی نداشت و موثر نبود؟ آیا انتقادات آن دوره شما از شریعتی مبتنی بر یک دیدگاه سنتگرایانه بود و یا حتی مثلا همچون آقای مطهری، نگاههای شریعتی را به لحاظ اصالت مذهبی و استناد به سنت دینی قابل نقد میدانستید؟
ـ من در پاسخ به سوال شما باید از تقریبا سی سال پیش سخن بگویم. من در آن زمان از انتقادات مرحوم مطهری نسبت به شریعتی اطلاعی نداشتم. آنچه هم که به صورت مکتوب از انتقادات مطهری منتشر شد، بعد از انقلاب صورت گرفت و در آن زمان، در اختیار ما و هیچکس دیگر قرار نگرفته بود. از حجتیه هم سالها بود که بریده بودم و چیزی را هم در آثار مرحوم شریعتی نمیدیدم که از دیدگاه حجتیه بتواند مورد نقد واقع شود؛ یا دستکم من چنان نقدی نداشتم.
▪ پس مبنای نقدتان چه بود؟
ـ من در آن زمان در انگلستان ذهنی پر از فلسفه اسلامی و فلسفه غربی داشتم. از یکسو در ایران مطالعاتی در فلسفه اسلامی انجام داده بودم و تا حد مقدور خودم را با آرای ابنسینا و خصوصا صدرالدین شیرازی آشنا کرده بودم و از طرف دیگر در انگلستان هم به خواندن فلسفه تحلیلی و فلسفه علم اشتغال داشتم و اگر ضعفی در آثار مرحوم شریعتی میدیدم از این دیدگه بود؛ از دیدگاه فلسفه اسلامی و فلسفه تحلیلی. معتقد بودم که ایشان در داوریهایشان گاهی تعمیمهایی میدهند که این تعمیمها، استوار نیست و قابلیت دفاع فلسفی را ندارد. من عین این انتقاد را نسبت به دیدگاههای مجاهدین خلق هم البته داشتم. مجاهدین آن روز را با مجاهدین امروز اصلا قیاس نکنید. مجاهدین آن روز، بهسان سفرهای نینداخته بودند که بوی مشک میدادند و در میان مذهبیون و مسلمانان و غیرمذهبیون و غیرمسلمانان، دلباختگان بسیار داشتند و یک گروه مبارز بسیار محترم به شمار میآمدند. حتی پارهای از سمپاتهای مجاهدین معتقد بودند که مرحوم شریعتی هم نسبت به آنها نظر عنایت دارد و مشی آنها را میپسندد و پارهای از سخنرانیهای خود را هم با توجه به شهادت بعضی از اعضای مجاهدین و با تقدیر از آنها انجام داده است. در جلسات انجمنهای دانشجویی انگلستان و اتحادیه دانشجویان اروپا هم که دیدگاههای مجاهدین مورد بحث قرار میگرفت و مطرح میشد، من نسبت به نظریه «شناخت» آنها، نگاههای انتقادی داشتم. کتاب «تضاد دیالکتیکی» من که در ایران منتشر شد هم متن چند سخنرانیای بود که در انگلستان داشتم و در آنها انتقاداتی را به صورت مستقیم به دیدگاه مجاهدین و به صورت غیرمستقیم به آرای شریعتی وارد کرده بودم.
چرا که شریعتی هم به دیالکتیک تضاد دیالکتیکی در تحلیل حوادث اجتماعی و تاریخی اعتقاد داشت و در آثار خودش این نکته را به صراحت آورده بود. لذا شما وقتی آن کتاب را ملاحظه کنید خواهید دید که من در انتقاد از نظریه «تضاد دیالکتیکی» مطلقا به راهی که مرحوم مطهری رفته است، نرفتهام. رویکرد من بسیار متفاوت است و مبتنی بر اندیشههایی است که از فلسفه علم و اپیستمولوژی تحلیلی جدید گرفتهام.
▪ کلیت انتقاد شما بر شریعتی بر همین اساسا بود؟
ـ انتقادات من نسبت به مرحوم شریعتی دو شاخه داشت؛ یکی از دیدگاه فلسفی و دیگر از نظر تفسیری. من در آثار محروم شریعتی میدیدم که استناد به قرآن و نهجالبلاغه و در کل استناد به اندیشههای متفکران اسلامی بسیار اندک است و این را جدا نقطه ضعف و نقصانی بزرگ در کار ایشان میدیدم و این را درست دو نقطه مقابل راه و روش مرحوم مهندس بازرگان میدانستم که پر از استنادات وافر قرآنی و آیات الهی بود. من امروز میتوانم بگویم که کار شریعتی تولید یک اسلام انقلابی بود اما در آن روز من چنین تفسیری نداشتم. آن زمان، آنچه میدیدم این بود که اولا نقش قرآن و کتب مقدس اسلامی در آثار و افکار شریعتی، ضعیف و کمرنگ است و ثانیا، به لحاظ فلسفی هم برهانهای او استوار نیست و سوم هم اینکه من در آن زمان نیز عنصر گزینش را در آثار شریعتی بسیار نیرومند میدیدم؛ یک گزینش ویرانگر.
▪ به چه معنا؟
ـ مرحوم شریعتی آن عناصری را از تاریخ اسلام و اندیشه اسلامی انتخاب و اختیار میکرد که با هدف او که انقلابی کردن اسلام بود، موافقت داشته باشد. من این نکته را آن زمان با ابهام بیشتر و اکنون با وضوح بیشتری میفهمم.
▪ آیا میشود مثال هم بزنید؟
ـ بله، از باب مثال، شاهکار شریعتی زنده کردن قصه عاشورا و امام حسین و اسیری زینب و اسارتی که خاندان امام حسین(ع) بدان مبتلا شد و به طور کلی ماجراهای کربلا بود. او در پرورانیدن این داستان و جوشانیدن خون غیرت در رگ شیعیان، انصافا استادی سحرباف بود و بهتر از او تاکنون کسی چنین نکرده است، ولی نکتهای را که من در این کار قابل انتقاد میبینم، این است که مشی امام حسین در میان ائمه شیعه یک استثنا بود و نه یک قاعده؛ و مرحوم شریعتی این استثنا را بدل به قاعده کرد و یا به صورت یک قاعده آن را مطرح کرد. اگر شما به سیره امام علی توجه کنید که به اعتقاد شیعیان جانشین بلافصل پیامبر گرامی اسلام بوده است- او در برابر حوادثی که پیش آمد مشی متفاوتی داشت و همچنانکه در نهجالبلاغه حتی پس از قتل خلیفه سوم نیز که مردم به سراغ ایشان رفتند، گفتند که «بروید و فرد دیگری را برای این کار پیدا کنید؛ من اگر وزیر یا مشاور باشم بهتر است تا اینکه حتی امیر یا حاکم باشم.» این مشی امیرالمومنین بود. مشی امام حسن را هم میدانید که نهایتا به صلح با معاویه رسید. مشی ائمه دیگر را هم میبینید که هیچکدام دست به جنگ و قتال نبردند و حتی حضرت امام رضا به هر دلیل، ولایتعهدی مامون را هم پذیرفت. شاید در میان ائمه شیعه، امام هفتم باشد که تا حدی مشی مشابهی با امام حسین داشت و بیشتر عمرش را در زندان هارونالرشید به سر برد و در همان زندان هم نهایتا وفات یافت. بنابراین از میان یازده امام حاضر که امام غایب را نمیتوانید در اینجا به حساب آورید- مشی امام حسین، یک مشی استثنایی در تاریخ ائمه شیعه بوده است. شریعتی اما یک گزینشگری آشکاری انجام داد و تاریخ تشیع را به نحوی نوشت که هیچ مورخ بیطرفی نمیتواند به آن رضایت بدهد. تاریخ تشیع را نباید صرفا از دیدگاه نهضت امام حسین نوشت. این نهضت، یک استثنا در تاریخ تشیع بود و نه یک قاعده. البته شریعتی میفهمید که چه میکند. او برای بنا کردن یک اسلام انقلابی یا آشتی دادن اسلام با انقلاب، نهایت احتیاج را به حادثه کربلا داشت. همچنان که چنین احتیاجی را به شخصیت ابوذر نیز داشت. او در تمام تاریخ اسلام ابوذر را دوست داشت و امام حسین را؛ البته حضرت علی را هم بسیار حرمت مینهاد و بر تنهایی او میگریست و شاید در علی که هم نام خود او بود، پدرگونهای را میدید که حالات او را مصور و مجسم کرد. چنین رویکردی در اندیشه شریعتی محل انتقاد من به او بود.
▪ یعنی این انتقادات را شما همان زمان که در انگلستان بودید نیز بر اندیشه شریعتی وارد میدیدید و متوجه آن شده بودید؟
ـ بله، این انتقاد در خصوص گزینشگری را من همان زمان هم نسبت به شریعتی داشتم.
▪ برای اینکه در این مسئله دقیقتر شویم، میتوانیم به طیفهای متفاوتی که در آن زمان رویکردی انتقادی نسبت به شریعتی اتخاذ میکردند اشاره کنیم. در آن زمان از یک سو آقای مطهری همین انتقاد گزینشگری و عدم اتکای درست و مستند به روایات را بر شریعتی وارد میکرد. از سوی دیگر در مدرسه حقانی هم آقای مصباح یزدی البته چهبسا با صراحت بیشتری، نگاه شریعتی را در مسائل مذهبی مغایر با اعتقادات شیعی میخواند و همین انتقادات او جدالهایی را هم در مدرسه حقانی به وجود آورده بود. در کنار آنها هم میتوان به چهرهای همچون مهندس بازرگان اشاره کرد که بهرغم تفاوت بینش دینیاش با مطهری و مصباح، چندان خوشبین به اصالت دیدگاههای مذهبی شریعتی نبود و انتشار اطلاعیهای انتقادی درباره شریعتی توسط ایشان و آقای مطهری هم گواه همین نارضایتی بود. شما در آن زمان خودتان را در انتقاد از شریعتی به کدام جبهه نزدیک میدیدید؟ به جبهه آقای مصباح یزدی، آقای مطهری، یا مهندس بازرگان؟
ـ در آن زمان سخنانی از آقای مصباح و مطهری به گوش من میرسید که این مسموعات چهبسا چندان هم موثق نبود. من میشنیدم که انتقاد مرحوم بازرگان به شریعتی این است که شریعتی زیر تاثیر اندیشه چپ قرار گرفته است. اما به اعتقاد من دکتر شریعتی به کمال رساننده راهی بود که بازرگان رفت. اما راه بازرگان گویی دشواریهایی داشت که شریعتی از طریق انقلابی کردن اسلام کوشید تا آن دشواریها را تا حدودی حل کند. اما سخنانی که از زبان آقای مصباح به گوش من میرسید و من یک دوره کوتاهی هم ایشان را در لندن دیدم، بسیار متفاوت بود. آقای مصباح نسبت به شریعتی بسیار بدبین و بدگمان بود و با تندخویی، نسبتهای ناروایی به شریعتی میزد و سخنان او را در حد و حدود کفر میدانست. انتقادات مرحوم مطهری هم چنانکه بعدها نیز به صورت صریح و آشکار ما دیدیم، مبتنی بر این ادعا بود که آشنایی شریعتی با معارف اسلامی کافی نیست اما آقای مطهری بعدا در لندن سخنانی گفت که فراتر از یک موضعگیری علمی علیه شریعتی بود. ایشان گفتند که شریعتی آشکارا با ساواک همکاری میکرده و حتی سفر او به خارج از کشور هم با صلاحدید و هماهنگی ساواک بوده و شریعتی فتنهها در سر میپرورانده و برای فتنهگری قصد آن داشته که به کشورهای اسلامی دیگر سفر کند. اینها نکاتی بود که من شخصا از آقای مطهری شنیدم. بعدها دیدم که آقای مطهری در نامهای به آقای خمینی که مدتها قبل از وفات شریعتی هم نوشته بود نیز تقریبا همین سخنان یعنی خطر فتنه شریعتی را گوشزد کرده بود و حتی از مرگ دکتر شریعتی نیز اظهار شادمانی کرده و آن را نوعی عنایت و لطف خداوندی دانسته بود. بدیهی بود که من با این نوع انتقادات که از جانب آقای مطهری و مصباح نسبت به شریعتی میشد، مطلقا موافقتی نداشتم. ولی از آن طرف هم دکتر شریعتی دوستان و طرفدارانی داشت که اجازه کمترین انتقادی درباره شریعتی را نمیدادند و در حد او مبالغه بسیاری میکردند؛ مبالغههایی که خود شریعتی هم آنها را نمیپسندید؛ و در غوغای این ارادتها و آن مخالفتها، شأن شریعتی و اندیشههای او چنان که باید حفظ و شناخته نشد. ما البته هنوز هم گرفتار این ماجرا هستیم، تا روزی که غبارها فرو بنشیند و شخصیت دکتر شریعتی و آثار او در نور تازهای دیده شود. من مطمئن بودم و هستم که آقای مطهری و مصباح در حق شریعتی تندروی میکردند و آن امضاهایی که از علما علیه شریعتی گرفتند و متاسفانه امضای مرحوم علامه طباطبایی هم در میان آنها بود، کاری ناروا و ناصواب بود.
▪ آیا شما صحبتی درباره این ماجرا با مرحوم طباطبایی نداشتید؟
ـ دریافتی که مرحوم علامه طباطبایی از آثار شریعتی داشتند، بسیار تعجبانگیز بود. وقتی من امضای آقای طباطبایی را در میان آن امضاها دیدم، بسیار مشتاق شدم که بدانم نظر ایشان درباره این ماجرا دقیقا چیست و چرا شریعتی را طرد و نفی میکنند. ایشان نوشته بود که شریعتی در کتاب «کویر» خود، کلمات و جملاتی را آورده که حاکی از آن است که گویی او مدعی پیامبری است. من بسیار از این نظر تعجب کردم. مرحوم شریعتی کتابی شاعرانه نوشته بود و هر کس آن را بخواند، میفهمد که آن سخنان، همگی جنبه استعاری و مجازی و شعری دارد؛ چگونه میشد از آن نوشتهها استفاده کرد و شریعتی را متهم کرد مدعی کاذب پیامبری بوده است.
در آن غوغا و ایام پرفتنه، هر برداشت و اتفاقی ممکن بود و من باید اضافه کنم که نه بر مرده که بر زنده باید گریست. مرحوم شریعتی خدمات خود را انجام داد و از دنیا رفت و نقد شخصیت او، نشان عظمت شخصیت اوست.
▪ مقارن با فوت دکتر شریعتی، گویا آقای مطهری به لندن آمده بودند. آیا ایشان در مراسم و برنامههایی که در آنجا برای شریعتی برگزار شد، شرکت داشتند؟
ـ مرحوم آقای مطهری در آن مراسم و برنامهها شرکت نکردند. علامه طباطبایی نزدیک به یکماه پیش از وفات شریعتی برای معالجه به لندن آمده بودند و من مترجم ایشان بودم و ایشان را نزد طبیب و به بیمارستان میبردم و میآوردم و البته آن اوقات، اوقات بسیار خوشی برای من بود، چون فرصتی داشتم که پارهای گفتوگوهای خصوصی با ایشان داشته باشم و پارهای از سوالات خود را با ایشان در میان بگذارم. مرحوم مطهری در ایام پایانی اقامت علامه طباطبایی به لندن آمدند که مقارن بود با ایام پس از فوت شریعتی که مراسم و راهپیمایی بزرگی برای شریعتی در لندن برگزار شد و یک تابوت خالی را در خیابانها حرکت دادند و به دنبال آن جوانان بسیاری که از سراسر اروپا و آمریکا آمده بودند، روان بودند و حقیقتا تصویری نادر و به یاد ماندنی بود. باری، مرحوم مطهری وقتی وارد لندن شدند و در خانه یکی از دوستان اقامت گزیدند، در گفتوگویی تلفنی به من دقیقا این سخن را گفتند که «من این روزها آفتابی نمیشوم» و حقیقتا هم آفتابی نشدند تا آن مراسم تمام شد و شیخ شمسالدین،رئیس مجلس اعلای شیعیان لبنان که در آن ایام در لندن بود، پیامی از طرف دوستان برای حافظ اسد برد و بدین وسیله جنازه شریعتی به سوریه رفت و تب و تابها قدری خوابید. بعد از آن بود که مرحوم مطهری به اصطلاح خودشان «آفتابی» شدند.
▪ برخورد جوانان و دانشجویان در آنجا با مرحوم مطهری چگونه بود؟
ـ قبل از این آفتابی شدن هم حقیقتا جو ملتهب لندن و اروپا اجازه نداد که از آقای مطهری استفاده چندانی شود. جوانان به ایشان نه تنها اقبال نکردند که به ایشان بیحرمتیهایی هم گاه کردند. مرحوم مطهری هم به گمان من از آن سفر که به ایران بازگشت، نهتنها چندان خشنود نبود که تیرهدل بود.
▪ آیا در آن زمان و به عنوان مثال در همان گفتوگوی تلفنی میان شما و آقای مطهری که به آن اشاره کردید، هیچ بحث و جدلی میان شما و ایشان در نگرفت و شما معترض ایشان نشدید؟
ـ نه خیر، من بحث و جدلی با ایشان نکردم، برای اینکه جایی برای بحث و جدل نبود و پیدا بود که چرا ایشان تمایلی برای «آفتابی شدن» ندارند. مرحوم آقای مطهری در لندن البته در مجلسی شرکت کردند که آن مجلس مقبول دانشجویان اسلامی و انقلابی نبود و من صرفا پس از حضور ایشان در آن مجلس بود که در گفتوگویی تلفنی با ایشان سخنی گفتم و قدری شیوه ایشان و شرکتشان در آن مجلس را مورد انتقاد قرار دادم. گله دوستانهای از ایشان کردم که گویا همین گله دوستانه هم خاطر ایشان را مکدر کرده بود. چرا که پس از بازگشت از لندن، ایشان هم گله من را به آقای حدادعادل کرده بودند و آقای حداد به من اطلاع دادند و من در پاسخ این شعر را خواندم که «پیر مغان ز گفته ما گر ملول شد/ گو باده صاف کن که به عذر ایستادهایم».
▪ آیا ممکن است توضیح دهید که آقای مطهری در چه جلسهای شرکت کرده بودند که موجبات ناراحتی و انتقاد دانشجویان و از جمله شما را هم برانگیخته بود؟
ـ مرحوم آیتالله گلپایگانی مرکزی را در لندن خریداری کرده بودند که همچنان هم پابرجاست و فردی را هم در صدر آن مرکز نهاده بودند که نه عالم بود و نه انقلابی بود و من اکنون نام آن شخص را نمیبرم و البته این مرکز در مقابل انجمن اسلامی دانشجویان هم به عنوان یک آلترناتیو عمل میکرد. پارهای از دانشجویان کوشیدند که اطلاعاتی به دفتر آیتالله گلپایگانی بدهند و ایشان را از آنچه در آنجا میگذرد با خبر کنند و حتی به یاد دارم که یکی از فرزندان آیتالله گلپایگانی برای رسیدگی به این امور به لندن آمدند اما مشکلی حل نشد. بدینترتیب، این مرکز از سوی دانشجویان انجمنهای اسلامی، مورد نفی و انکار بود و خود آنها در جلسات آن مرکز شرکت نمیکردند و عمده شرکتکنندگان در آن مجلس فیالمثل ارتشیهای بازنشسته رژیم شاهنشاهی بودند و یا کسانی که دینداری برای آنها صرفا نوعی سرگرمی بود. جوانان انقلابی آن دوره، مطلقا چنین جلساتی را نمیپسندیدند و تحمل نمیکردند و آن جلسات را اهانتی به دین و دینداری میدانستند. یادتان باشد که آن جوانان عمدتا شاگردان و بلکه محبان شریعتی بودند و دیدی که نسبت به دیانت داشتند، باعث میشد که آن جلسات را از بیخ و بن باطل و پرخطر بدانند. شرکت آقای مطهری در آن مجلس اصلا برای آنها تحملپذیر نبود. من نقد ملایمی کردم و به ایشان پیام دانشجویان را رساندم و گفتم که آنها روش شما را نپسندیدهاند. مرحوم آقای مطهری در تلفن به من گفتند: «من میدانم؛ جوانان تندروی و افراط در داوری میکنند و در ایران هم اگر من ملاقاتی با آیتالله سیداحمد خوانساری داشته باشم،به دلیل اینکه ایشان را انقلابی نمیدانند، باز به من اعتراض میکنند؛ در حالی که هر شخصیتی و هر مرکزی، جای خود را دارد.» باری این توضیحات را من به گوش دوستان رساندم گرچه که برای آنها قانعکننده نبود و چنانکه گفتم بعدا دانستم که مرحوم آقای مطهری هم از گله دوستانه من ناخشنود شده بودند.
رضا خجسته رحیمی
http://shahrvandemroz.blogfa.com/
نمایندگی زیمنس ایران فروش PLC S71200/300/400/1500 | درایو …
دریافت خدمات پرستاری در منزل
pameranian.com
پیچ و مهره پارس سهند
خرید میز و صندلی اداری
خرید بلیط هواپیما
گیت کنترل تردد
حجاب ایران رئیس جمهور رئیسی دولت سیزدهم دولت توماج صالحی سریلانکا مجلس شورای اسلامی پاکستان کارگران سید ابراهیم رئیسی
کنکور تهران سیل هواشناسی آتش سوزی سازمان سنجش فضای مجازی سلامت پلیس شهرداری تهران اصفهان فراجا
قیمت خودرو خودرو قیمت طلا دلار بازار خودرو مسکن قیمت دلار بانک مرکزی ارز ایران خودرو تورم سایپا
موسیقی سعید آقاخانی رهبر انقلاب ترانه علیدوستی تلویزیون فیلم مهران مدیری سینمای ایران کتاب بازیگر شعر
کنکور ۱۴۰۳ عبدالرسول پورعباس
آمریکا رژیم صهیونیستی اسرائیل غزه جنگ غزه فلسطین روسیه چین حماس اوکراین طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال استقلال بازی بارسلونا سردار آزمون لیگ برتر انگلیس فوتسال لیگ برتر باشگاه استقلال باشگاه پرسپولیس تراکتور
هوش مصنوعی ناسا رونمایی مریخ تیک تاک اپل فیلترینگ
مالاریا کاهش وزن زوال عقل سلامت روان داروخانه