چهارشنبه, ۲۶ دی, ۱۴۰۳ / 15 January, 2025
مطهری, احیاگر فلسفه و كلام
● درآمد :
موضوع شناخت استاد مطهری و مساله تولید علم و نقش و رسالت و تكلیفی كه یكایك ما در این حوزه داریم موضوع بسیار مهمی است.ذكر مقدمهای برای درك جغرافیای بحث و جایگاه استاد مطهری در حوزه حكمت و معرفت در روزگار ما لازم است. امروز در كشور ما سه جریان فكری و حتی علمی حضور و حیات دارد. این الگوی تقسیم و تحلیل نهتنها قابل تعمیم به جهان اسلام بلكه حتی به جهان در عرصه معرفت است. هم در حوزه علم این مدل سهضلعی و سهوجهی قابل تطبیق است، هم در حوزه اندیشه دینی و هم در قلمرو اندیشه سیاسی. این مدل سه وجهی تقسیم جریانها در همه این عرصهها میتواند صادق باشد. نخست، جریان سنتی است كه شاخصه آن تسلط بر میراث بازمانده از پیشینیان است آنچه از گذشته باقی مانده، از سلف، سرمایهای است كه مغتنم و محترم اما یكسره و یكپارچه مقدس نیست و سلفكار را به آخر نرساندند.
درست نیست بگوییم به آنچه سلف دست یافته چیزی نمیتوان افزود. جریان سنتی، تسلط دارد بر یافتهها و میراث علمی و معرفتی و اندیشهای پیشینیان. این جریان را گفتمان متجمد مینامم و تصور میكنم صفت تجمد و تحجر بهترین تعبیر و گویاترین وصف برای این جریان است. جریان دوم گفتمان متجدد است، جریانی كه ذیل علم و معرفت و تفكر و اندیشه غربی تعریف میشود و بومی نیست. اگر دقت كنیم میبینیم كه فرهنگ ما قدری مشوش است اما غلبه بر نمود و فكر این جریان با تاثر از فرهنگ و معرفت و حتی رفتار غربی است. این جریان را گفتمان متجدد مینامیم. در این میان جریان سومی در شرف شكلگیری است و یا شكل گرفته كه با هر دو جریان متفاوت است و آن جریان مجدد و گفتمان مجدد است. اشتراك دو جریان سنتی و متجدد در مقلد بودن آنهاست. هر دو مقلدند لیكن جریان متجمد و سنتی مقلد سلف و گذشتگان است و جریان متجدد مقلد بیرون مرزهاست اما در اینكه هر دو مقلدند مشتركند. گفتمان سوم مشخصهاش این است كه ضمن اغتنام آنچه كه از سلف برجای مانده و سرمایه خودی را قدر میشناسد، نگران گسست تاریخی است و اینكه مبادا از پیشینه خویش، تبار فكری، تبار علمی، تبار ملی و تبار اندیشهای خویش جدا شود و یا به تعبیر مولوی از اصل خویش دور بیفتد. اما در عین حال هیچ ابایی از استفاده از سرمایه بشری ندارد، اینكه اگر به كارش بیاید آن را شكار كند، گزینش كند، انطقاع كند و نهایتا آن را بومی كند.
علاوه بر این دو وجه و وصف یعنی اعتقاد و اعتنا به سرمایه خودی، میراث ماندگار سلف و توجه به تولید معرفتی و علمی بشر از هر قوم و قبیلهای خود نیز میخواهد سهمی در تولید معرفت داشته باشد، نمیخواهد فقط مصرفكننده پیشینیان و یا بیگانگان باشد و علاقهمند است كه خود در بسط مرزهای معرفتی دارای نقشی باشد. در نتیجه كوشش میكنیم با مجموعه معارف سهضلعی ـ سهوجهی و یا از سه سرمایه بهره بگیریم. هم از میراث گذشتگان، هم از ثروت و سرمایه فراهم آمده در میان ملل و اقوام دیگر در وادی علم و اندیشه كه به اعتقاد من علم متعلق به هیچ مرز و قومی نیست.
البته منكر مالكیت فكری و مباحث حقوقی جدیدی كه در این حوزهها مطرح است نیستم و نمیخواهم اشارهای به بحث حقوقی داشته باشم و معتقدم علم حقیقتاً از آن كسی نیست. منابع علم را اگر بكاویم میبینیم كه متعلق به ملك احدی نیست، یا وحی است كه انبیا آوردهاند، یا فطرت است كه داده خدایی است، یا عقل است كه باز داده خدایی است و آنچه كه كسی دست پیدا میكند صددرصد ساخته و ابلاغی او نیست. اصولا وقتی یك تئوری شكل میگیرد و نظریه سامان پیدا میكند و شكل میگیرد كه مبتنی بر پیشینه و گذشتهای طولانی است.
گرچه در نظریههای علم و فلسفه علم گفته میشود كه ظهور تئوریها منشا اشراقی دارد. گاهی حتی غیرموحدین بر این اعتقادند كه علم به حالت الهامی به انسان منتقل میشود.
هدایت شش قسم دارد. این قسم، یعنی اشراق، یكی از این اقسام است. به هر حال هر آنچه كه از علم گفته میشود برخاسته از مجموعهای از معارف آشكار و پنهان است كه یك مرتبه در قالب یك تئوری بر من فرو فرستاده میشود. اگر تئوری میگوییم اینگونه نیست كه از صفر تا صد آن از خود ماست، هرگز چنین چیزی ممكن نیست.
معمولا وقتی چیزی دریافت میكنیم دارای مبانیای است كه دیگران به دست آوردهاند و پنهان و آشكار دارای منطقی است كه دیگران آن را طراحی كردهاند. ولو اینكه ندانیم این سخن را براساس كدام مبنا یا حتی كدامین مبانی میگوییم و در چارچوب چه منطقی به آن رسیدهایم حتی اگر این وصول خودآگاه نباشد. ناخودآگاه براساس یك سری مبانی و در چارچوب یك منطق بدان رسیدهایم. از این جهت ما نقش كوچكی در پیدایش یك نظریه داریم. از این حیث است كه معتقدم هیچ نظریه و یافتهای ملك كسی نیست. حداكثر بسیاری از مواقع سهم و نقش ما، بدون اینكه حتی آگاه باشیم، تدوین است، ما تنها ساماندهنده و معبر به معنای هرمنوتیكی آن هستیم. تولید و تاسیس از ما نیست بلكه بسیاری از مواقع تنفیذ میكنیم و نه تاسیس. تایید جمعبندی و تجمیع میكنیم. مثلا فكر میكنید اسحاق نیوتن زیر درخت سیب قوه جاذبه را كشف كرد؟ پیش از اسحاق نیوتن ما مسلمانان آن را كشف كردیم. در كتاب شفا و اشارات، ابنسینا در شرح اشارات دقیقا آن را توضیح دادهاند، حتی حكما و دانشمندان قبل از او نیز بدان پرداختهاند. در هر صورت، یافتهها داده الهی و تجمع مجموعه كوششها، كششها و زحمتهای متفكران، عالمان و دانشمندانی است كه یكمرتبه و در یكجا سامان پیدا میكند، نام و عنوان میگیرد و مفهومسازی میشود. این مفهومسازی در علم نقش مهمی دارد كه خوشبختانه در فلسفه ما مقوله بسیار پیشرفتهای وضع شده است. از جمله مشكلات فلسفه غرب نزد كانت مبحث مفهومسازی میباشد. كانت سامانه معرفتی را برای مفهومسازی تعریف كرده است كه به بیراهه رفته و دویست سال بشریت را درگیر خود كرده است. ولی ما بسیاری از مشكلات را در فلسفهمان سالهاست كه حل كردهایم و حال تنها این ضعف را داریم كه قادر به انتقالیافتههایمان به جهان نیستیم. امروز روند و شیب گرایش بشر به سمت غرب است كه آنها هرچه میگویند در جهان شایع میشود و متاسفانه مقبول طبع عام میگردد.
گفتمان سوم میگوید میراث بازمانده از گذشتگان مغتنم است و علم و دانش را ملك كسی قلمداد نمیكند و آن را متعلق به چارچوب اختیارات اقلیم خاصی نمیداند. در عین حال به خود اعتماد دارد و تا حدی شناخت نفس دارد در نتیجه برای خود سهمی قائل است. به این جهت هم مستقل از غرب است و هم جدید است. نوگرایی دارد و اصالت و تجدد را به نوگرایی متعلق میداند. در حالی كه حقیقت كهنه نوترین است، حقیقت به هر میزان كهنه باشد ارزشمندتر است.
جریان متجدد ادوار و حضیض و سقوط داشته و در هر دورهای به شكلی جلوه كرده است. گفتمان مجدد در اندیشه دینپژوهی، علوم انسانی و فلسفه از حوالی دهه ۲۰ شمسی در ایران شروع شده است. در حالی كه در دنیای عرب یا جهان اسلام و شبه قاره هند، پیش از این تاریخ جریانهای فكری و نوگرایی ظهور پیدا كردهاند. مصر، مالزی و هند متفكرانی بودهاند كه متاثر از متفكر ایرانی حركتهایی كردهاند. وقتی میبینم متفكری مانند رهبر معظم انقلاب در روزگاری به عنوان یك متفكر و اندیشمند كتابی را از سید قطب ترجمه میكند به این مفهوم است كه تفكری كه در مصر به عنوان یك اندیشه نو قلمداد میشود مورد توجه افرادی مانند ایشان است. سایر ترجمهها نیز حاكی از این قضیه است. مترجمان آثار نواندیشان شبه قارهای و عرب در گذشته كم نبودهاند. گرچه امروز ایران از مجموعه جهان اسلام جلوتر ـ پیشرفتهتر است. یعنی امروز ایران یكی از چالشگاههای شناختی فكر در جهان و قطعا پیشگام تفكر نو در جهان اسلام است. هیچ جای جهان اسلام، هیچ كدام از
۵۴۰ كشور رسمی عضو سازمان ملل، به اندازه ایران جلو نیست، جز اینكه ما در زندان زبان محصوریم، مشكل ما این است كه امروز زبان فارسی جزو زبانهای نادر جهان است و زبانی رایج نیست. در حالی كه زمانی زبان فارسی از زبانهای مطرح مجامع علمی بوده است. در اكبرآباد هند موزهای است كه بیش از یك میلیون سند فارسی نگهداری میشود كه غالبا اسناد فكری و دینی هستند. هنوز هم زبان فارسی در آن منطقه منزلت و مرتبت علمی و شأن موجهی را دارد ولی به هر حال از دهه بیست كه چالش با ماركسیستها در ایران شروع شد و تلاشی كه غرب برای مدرنیزاسیون ایرانی شروع كرد و با آوردن جریان و تقویت جریان مدرنیسم به تعبیر رهبر انقلاب ناقصالخلقه و وارداتی شروع شد، طبعا چالشهایی آغاز گشت كه یك جبهه آن تفكر دینی بود. ظهور علامه طباطبایی نقطه آغاز این جریان است. در كنار علامه، امام ضلع دیگر این جریان به حساب میآید. بعد از حدود دو دهه و اندی كه از زمان ظهور این گفتمان فاصله میگیریم، استاد مطهری نقشآفرین میشود و استاد نقطه تلاقی تفكر علامه و امام است. استاد مطهری در واقع زاده و زیسته بستر و فضای علامه و امام است و نمیتوان گفت به كدام نزدیكتر است چرا كه از هر دو فراوان متاثر است. به لحاظ مشرب، علامه و امام خیلی به یكدیگر نزدیكند اما از نظر منشا با هم متفاوتند. امام چهرهای سیاسی است و میخواهد یافتههای فكری و معرفتیاش را در عرصه سیاست پیاده و كاربردی كند و بنابراین به غایات بیشتر متوجه است اما علامه اینگونه نیست. او وارد وادی سیاست نمیشود ولی به هر حال دو شخصیت موازی بودند كه هر دو، دو استاد مسلم حكمت اسلامی بودهاند. پیش از آنكه علامه از تبریز به قم برگردد، استاد مسلم اسفار بوده است و در قله حكمت و فلسفه اسلامی قرار میگرفت. البته بعضی مثل مرحوم حاج آقای آشتیانی میگوید چنین نیست و آیتالله بروجردی از تدریس اسفار به طور عمومی منع فرمودند و امام ملتزم بودند كه نظرات آیتالله بروجردی را نقض نكنند و كلاس را تعطیل كردند اما مرحوم علامه نپذیرفتند. گاه گفته میشود ایشان گفتهاند كه شفا بگویید یعنی فلسفه مشا بگویید اما فلسفه صدرایی كه فلسفه اشراقی و به عرفان نزدیكتر است را نه. دلایلی هم وجود دارد كه مرحوم بروجردی ضد فلسفه نبوده است. آیتالله بروجردی شاگرد آیتالله عظیمی حكیم و فیلسوف بزرگ جهانگیر خان قشقایی بوده است. او یكی از علما و حكمای بسیار بزرگ عصر ما به شمار میآید. آیتالله بروجردی نزد ایشان فلسفه خواندهاند و از مكتب تفكیك به شمار نمیآیند.
امام و علامه دو شخصیت پیشرویی بودند كه یك جریان را بنیاد نهادند كه در گفتمان مجدد و جریان نوآور و نه نوگرا قرار میگرفتند. در اساس هر دو كما بیش تحت تاثیر مكتب صدرایی هستند گر چه علامه كمتر. علامه شارح رسمی فلسفه صدرایی در روزگار ماست اما اگر مقداری تجزیه و تفكر فلسفی كنیم میبینیم كه به سمت مشا و ابن سینا نزدیكتر است تا صدرا. چون صدرا فلسفه مزدوج است. حكمت متعالیه فلسفه مزدوج از حكمت مشا و اشراق است، مرحوم علامه در فلسفه دین حرفهای تازهای زد همچون امام. اما گرایش امام در فلسفه دین به سمت حكمت عملی دین بود.
لذا وارد حوزه فقه شد و در فقه تحول ایجاد كرد و به دنبال آن به تاسیس حكومت اسلامی دست زد. در واقع انقلاب اسلامی زاده تفكر امام و ناشی از دیدگاهها و نظریات نویی بود كه ایشان در حوزه فلسفه دین داشت. آقای مطهری نیز به ساختاری از كلام معتقد است كه بنیانگذاری جدید در كلام شیعی و ایرانی و اسلامی است.
طبقهبندی من راجع به ادوار كلام كه بعد از خواجه نصرالدین طوسی و نوشتن «تجریدالاعتقاد» است كه غالب است كتب كلامی بعد از آن حاشیه و تعلیقی بر این كتاب است، خواجه كلام را فلسفی و فلسفه را غالب كرد و بعد از آن ما یك دوره شش قرنه را پشتسر گذاشتیم. استاد مطهری پایان این دوره را اعلام كرد و این كار بزرگ استاد مطهری است. اینك وظیفه ما این است تا مقلد نسل خودمان نباشیم. چون اگر مقلدین معاصرین خودمان باشیم سنتیهای جدیدی و متجمدهای جدیدی هستیم چون شاخصه متجمد این بود كه مقلد گذشتگان و مصرفكننده میراث پیشینیان است، ما هم اگر مقلد فرامرزیان و یا مصرفكننده میراث نسلهای دیرین و یا نسلهای معاصر باشیم همانند همان جریان میشویم، ما كه هستیم؟ چه هستیم؟ در كجای عالم ایستادیم؟ در كجای جغرافیای معرفت و علم و رشته خودمان ایستادهایم؟
● در پایان سه نكته را عرض میكنم.
▪ اول اینكه كار علمی معاشقه و شناختن فعل خدا و سر در آوردن از كار اوست. عالم فعل خداست و ما درصدد كشف قوائد حاكم بر این فعل هستیم و این عین عبادت است. فراتر از آن باید با تولید علم قاعده سبیل را رعایت كنیم.
▪ قاعده علم یك قاعده فقهی و حقوقی است. كافر نباید بر مومن مسلط باشد، این قاعده سبیل است. تا تولید علم نكنیم كافر بر ما مسلط است . اگر قاموس علم جهان هم باشیم ذیل تسلط آنها هستیم.
▪ وجه سوم اینكه هر چه علم تولید میكنیم در جهت راحتی مردم حركت كردهایم و كمك به خلق عین عبادت است.
سخنرانی حجتالاسلام علیاكبر رشاد در دانشگاه بقیهالله الاعظم(عج)
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست