سه شنبه, ۹ بهمن, ۱۴۰۳ / 28 January, 2025
تاملی فرهنگی از خلال یک تجربه زیسته فضایی
فضایی مثلث شکل، نهایتا 6-5 متری، در جلوی ساختمان، با دیوارهای نردهایِ مشرف به بیرون و دری کوچک که از فضای خیابان به داخل آن باز میشود و یک شیر آب. این فضا مالکیتش از آنِ خانواده ماست و درواقع مطابق با سند، بخشی از ساختمان مسکونیمان است ولی از وقتی که من عضو این خانواده شدهام هیچ استفادهای از آن نمیشده است. شنیدهام که پیشترها درخت کهنسالی درون آن وجود داشته که به دلیل بزرگ شدن و فشار آوردن ریشههایش به بدنه ساختمان، آنرا قطع کردهاند و از آن زمان به بعد، این به اصطلاح حیاط کوچک، بلااستفاده مانده است.
دلیلش را نمیدانم ولی شاید چون 300 متر خانه ویلایی با مجموعهای بالا از پتانسیلهای فضایی، دیگر چشمداشتی نسبت به این فضای کوچک باقی نمیگذاشته است.
با تبدیل شدن کوچه مجاور خانه به خیابان و خصوصا لکههای سبز گلکاری شدهای که شهرداری در حاشیههای خیابان جدید (یعنی جلوی درَ منزل خانوادگی ما) ایجاد کرد، انگیزه رسیدگی به این فضا و به اصطلاح، احیاء و باززندهسازی آن در ما تقویت شد. یک باغچه کوچک در کناره دیوار مشترک با خیابان ساختیم و تمام لبه آنرا پر از گل و گیاه کردیم. چندین گلدان شمعدانی بزرگ که بیشتر شکل درختچه پیدا کردهاند به همراه چند گل معمولی دیگر را هم در بخشهای دیگر این فضا قرار دادیم. کنار آنها هم چند کوزه سفالی قدیمی و یک حوض سفالی خیلی کوچک به صورت نمادین گذاشتیم. پنجرههای هلالی شکل طرح قدیم خانه با شیشههای چند رنگش که چندی پیش مجبور شدیم با چسباندن شبرنگ، تعمیرشان کنیم نیز به کمک فضاسازی ما آمدند.
ترکیب گیاهان داخل این فضا، با فضای سبزی که شهرداری در بیرون ایجاد کرده بود تجربه متفاوتی برای عابران ایجاد میکرد و عموما چند دقیقهای مکث و چند کلمهای تعریف را به همراه داشت. من هم که فضای کارم و میز کامپیوترم درست پشت این فضا بود، از درز نیمهباز پنجرهها تقریبا به صورت تماموقت امکان مشاهده مستقیم عکسالعملها را داشتم و انبوهی گیاهانِ پشت پنجره، فرصت استتار را هم برایم فراهم میکرد. البته ناگفته نماند در کنار اهداف آشکار که علاقه خودمان به محیط زیست و شادابسازی اطاق کار و... بود، هدف پنهانی هم وجود داشت و آن، واداشتن ساکنین عموما مسن این بافت به تامل درباره ساختوسازهای بلندمرتبه در محله بود که با خیابانکشی و تسهیلات و نوسازی و این جریانات، زمزمههایش را قویتر از همیشه میشنیدیم. حتی چند روز قبلش یکی از همسایههای نزدیک، با پدر ما در رابطه با تجمیع دو ساختمان و گرفتن یک طبقه تشویقی صحبت کرده بود. البته اصطلاح «نیت پنهان» را برای این استفاده کردم که بگویم طبیعتا خود ما هم میدانستیم که با فعالسازی یک نوستالژی هرگز نمیتوان جلوی وسوسههای اقتصادی قوی و نیز فشارهای شدید زندگی را گرفت ولی آرزو داشتیم که شاید بتواند حداقل کسانی را که هنوز خیلی در تنگنا قرار ندارند راضی به حفظ و مرمت ساختمانهایشان کند.
غرض از توصیف بالا البته ذکر این تلاش شخصی برای تاثیرگذاری بر وضعیت تخریب خانههای قدیمی و «کاشت آپارتمان»های بلندمرتبه به جایشان نبود بلکه تامل درباره اتفاقاتی بود که در حاشیه این تجربه روی داد و ما را با پرسشهایی جدی درباره فرهنگ ایرانی مواجه کرد. هنوز دو هفته از شروع این تجربه نگذشته بود که ما کمکم متوجه دزدیده شدن گلدانهای گل پشت نردهها شدیم گرچه هنوز هم درست نمیدانیم که این اتفاق چهطور میتوانست بیفتد؟ و افراد بدون ورود به این فضا چگونه امکان برداشتن گلدانها را داشتند و اصلا چرا این کار را کردند؟ گلها و گلدانها از نوع بسیار معمولی بودند و قیمتی نداشتند که انگیزه اقتصادی در میان باشد. از طرفی، شخص علاقمند به طبیعت مفهوم «قلمه» زدن را دارد و نیازی به بردن کل گلدان نیست!
مواجه شدن با این دزدی سریالی گلها، ما را در موقعیت یک تصمیمگیری قرار داد، تصمیمی که البته وقتی تازه قصد آغاز این فعالیت را داشتیم نیز در موردش اندیشیده و صحبت کرده بودیم. اینکه باید فضای مذکور را به این شکل مشاع نگه داشت یا نردهها را با دیوارهایی مشبک جایگزین کرد که مانعِ دیدِ از بیرون به درون شود؟ بحث اصلی آن بود که نگه داشتنش در وضعیت فعلی، عملا امکان لذت بردن شخصی از منظره و نیز نشستن در حیاط و فعالیت در آنرا سلب میکرد ولی حفظ آن، شریک کردن همه رهگذران در این تجربه نسبتا خوشایند بود و کاری فرهنگی نیز شاید محسوب میشد. گرایش درونی واقعی خود ما در آن زمان، بر ایجاد این مانع بصری بود و شاید نداشتن موقعیت بنایی در آن برهه و یا عجله برای زیباسازی و شاید هم کنجکاوی بیش از حد در مورد عکسالعملهای دیگران، ما را راضی به حفظ وضعیت فعلی کرد.
بالاخره چیدمان را تغییر دادیم و گلدانها را با استفاده از چند چهارپایه فلزی سراسری، به شکلی در فضا مستقر کردیم که ضمن حفظ منظر بیرونی، امکان رسیدن دست و برداشتن گلها کم شود ولی میتوان گفت مسئله هنوز در جای خود باقی است و من که حالا که نسبت به عکسالعملها حساستر هم شدهام هر روز افراد زیادی را میبینم که نشان میدهند این فضا نظرشان را جلب کرده و در بین آنها هنوز کسانی هستند که قصد بالا آمدن از نردهها و یا به دست آوردن گلها را دارند! (این رفتارها به قدری جالب توجهند که گاهی دلم میخواهد برای ثبتشان، یک دوربین مخفی کار بگذارم.) هر بار مواجه شدن با این رفتارها و یا گپوفتهای کوتاه به اصطلاح دمدری با همسایهها و اعتراف آنها به اینکه میل داشتن شخصی گلها یا وسوسه دزدیدنشان را داشتهاند من را به این فکر واداشت که واقعا درک ما از فضای عمومی و ارتباط مطلوب آن با فضای خصوصی چگونه است؟ روز دفاع پایاننامه ارشدم وقتی که به عنوان یکی از نتایج پژوهش، اعلام کردم که ساکنان، انتظار فضاهای خانگی غنیشدهتر و با پتانسیلتری را دارند، با استدلالهای جمعیتشناختی و اقتصادی که البته درست هم هستند گفته شد که این امکانش نیست. دوست خوبم امیر هاشمی مقدم هم بعدها در بحث مشابهی، استدلالهای زیستمحیطی را مطرح کرد که آن هم در جای خودش تذکر درستی بود. نتیجه تمام این صحبتها عموما این میشود که راه پاسخگویی به کمبودها و نواقص فضاهای خصوصی، صرفا تقویت فضاهای عمومی و شهری است. من گرچه با تمام این استدلالهای اقتصادی و جمعیتی و زیستمحیطی و... موافق و همدغدغهام ولی رویکردی که به عنوان راهکار ارائه میشود را شاید بنا به تجریبات، احساسات و استدلالهایی شخصی، حسی و شهودی نتوانستهام بپذیرم.
«به دلیل فقدان موجودیت شهری ما دوست داریم هریک به نحوی که علاقمندیم ماکتی از شهر را در خانه خود بنا کنیم. ما ترجیح میدهیم بسیاری از چیزهای مورد علاقه خود را به خانه ببریم. خانههای هر یک از ما میتواند یک یا چند مورد از موارد زیر باشد: کتابخانه، پارک، سینما (تلویزیونهای بزرگ)، کافینت، سالن مد و آرایش، سالن ورزش، رستوران، تالار پذیرایی و نظایر آن.» (فاضلی، 1391: 295-294) گفتگوهایی که به بهانه ماجرای شرحداده شده در بالا با افراد مختلف داشتم من را بیش از پیش نسبت به این مسئله حساس کرد. با تعریف این ماجرا برای دیگران، در اطرافیان خودم افرادی را یافتم که میگفتند آنها هم این کار را میکنند و حتی در یک مورد از نزدیک مشاهده کردم که چهطور سعی داشتند با استدلالهایی مجابم کنند که از گلهایی که شهرداری جلوی همین حیاط کاشته بردارم و داخل آن بکارم! همه اینها مرا به آنجا میرسانند که فکر کنم باید در ارائه راهکارها، تفاوتهای فرهنگی را بیشتر در نظر گرفت. «درونگرایی» ویژگی معماری ایرانی بوده و برای آن، علاوه از استدلالهای بومشناختی و الزامات مذهبی و... میتوان استدلالهای فرهنگی و اجتماعی بیشتری نیز برشمرد.
چرا هنوز هم حتی وقتی که امکان استفاده از مجموعهای از امکانات عمومی را داریم میل به خصوصی کردن آن درون ما محفوظ است؟ چرا تا به این اندازه فعالیتهای روزمره ما خانگی بودهاند و خانههای ایدهآل درخواستیمان تا به این حد فربه هستند؟ آیا میتوان گفت نوعی از بیتوجهی به فضای عمومی و یا حتی اکراه و ترس از آن در فرهنگ ما و به واسطه مجموعهای از تجربیات تاریخی درونی شدهاند؟ چرا در ادبیات کلاسیک ما همیشه کوچه، با شحنه و محتسب و... همراه بوده و البته جای کار بسیار دارد ولی شاید به بتوان به عنوان یک فرضیه یا طرح مسئله در نظر گرفت که بسیاری از تجربیات خوشایند، تجربیات فضای خصوصی هستند؟
پیادهسازی مدلهایی که الزاما سایر فرهنگها و سرزمینها برای حل مشکلات جدید خودشان یافتهاند و یا حتی از آن هم بدتر، نسخهبرداری از الگوهای قدیمی این سرزمینهای دیگر، بدونشک راهکار مشکلات امروز ما نیست و ما ناگزیر از اندیشیدن و یافتن مسیر خودمان هستیم و در این راه، گام اول، فهم فضاهای آرمانی و ذهنی شهرنشینانمان در این مختصات زمانی و مکانی است. علاوه بر اینها امیدوار بود و مهمتر از همه، تخیل را پروبال داد و به «بدیل» اندیشید، مسئلهای که مشابه آنرا دیوید هاروی درباره کلیت سرمایهداری و سرنوشت آن مطرح کرده و میگوید: «خیلی وقت است که در مغز ما میکوبند که بدیلی وجود ندارد. یکی از نخستین چیزهایی که باید انجام دهیم اندیشیدن دربارهی بدیل است تا در جهت خلق آن حرکت کنیم.» (گفتگو با هاروی) ضرورت این بازنگری را بسیاری دیگر از فیلسوفان و اندیشمندان معاصر نیز مطرح کردهاند: هایدگر، باشلار، ادوارد هال، آموس راپاپورت و...
منابع:
- فاضلی، نعمتالله، 1391، فرهنگ و شهر؛ چرخش فرهنگی در گفتمانهای شهری با تکیه بر مطالعات شهر تهران، تهران، تیسا.
- هاروی، دیوید، درباره اهمیت تخیل پساسرمایهداری، ترجمه پرویز صداقت، در: انسانشناسی و فرهنگ، 31 شهریور 1392
ایمیل نویسنده: ghaznavian.m@gmail.com
دوست و همکار گرامی
چنانکه از مطالب و مقالات منتشر شده به وسیله «انسان شناسی و فرهنگ» بهره می برید و انتشار آزاد آنها را مفید می دانید، دقت کنید که برای تداوم کار این سایت و خدمات دیگر مرکز انسان شناسی و فرهنگ، در کنار همکاری علمی، نیاز به کمک مالی همه همکاران و علاقمندان وجود دارد. برای اطلاع از چگونگی کمک رسانی و اقدام در این جهت خبر زیر را بخوانید
http://anthropology.ir/node/1129
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست