شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

عقلا‌نیت و ضرورت نظریه‌پردازی


عقلا‌نیت و ضرورت نظریه‌پردازی

اگر قرار باشد عقلا‌نیت جدی گرفته شود باید پیامدهای آن یعنی تفکر و نظریه‌پردازی را هم جدی گرفت. یکی از پیامدهای جدی گرفتن تفکر و نظریه‌پردازی، مواجه شدن عریان و بلا‌واسطه نظریه‌پرداز …

اگر قرار باشد عقلا‌نیت جدی گرفته شود باید پیامدهای آن یعنی تفکر و نظریه‌پردازی را هم جدی گرفت. یکی از پیامدهای جدی گرفتن تفکر و نظریه‌پردازی، مواجه شدن عریان و بلا‌واسطه نظریه‌پرداز یا نظریه‌پردازان با میزان نادانی خود است. علت آنکه در جامعه ما تعداد اندکی می‌دانند که نمی‌دانند و تعداد کثیری فکر می‌کنند که خوب می‌دانند و نیاز ندارند که بیشتر بدانند، جدی نگرفتن تفکر و نظریه‌پردازی است که خود حاصل غیبت آشکار عقلا‌نیت و ناآگاهی از منشا، مبدا، پیامد‌ها و نتایج آن است. مواجه شدن با بلا‌هت‌های فکری، خود قدرت می‌خواهد؛ قدرتی بسیار سهمگین‌تر از رهبری یک حزب فراگیر بر یک سرزمین پهناور در یک برهه حساس سیاسی؛ قدرتی فراتر از مواجه شدن با قوی‌ترین بوکسور‌های جهان. آنکه به ظاهر از واقعیت امور پرهیاهو کنار کشیده و وارد دعواهای رایج امر واقع نشده، جاخالی نداده، بلکه هم‌اوست که بلا‌هت‌های جاری در امر واقع را تبیین کرده و برای پیامد‌های ویرانگر آن، راه‌حل‌هایی ارائه می‌دهد که عمل به آنها آرامش نسبی مردمان را تضمین می‌کند. اگر کانت به ظاهر گوشه‌نشین، که در تمام مدت زندگی خود از شهرش خارج نشد، با لنین مقایسه شود، می‌توان دریافت که دستاورد‌های آن دو در احیای حقوق بشر، ایجاد دموکراسی و حذف بلا‌هت‌های ساختاری از تفکر بشری تا چه اندازه با یکدیگر متفاوت است. ‌

همین به ظاهر حاشیه‌نشینان بوده‌اند که با جدی گرفتن تفکر و نظریه‌پردازی توانستند بنیان‌های حقوق بشر، دموکراسی و طرح ایجاد اتحادیه‌های ملی، میهنی و جهانی را پی‌ریزی کنند و رفع موانع نظری برای شناخت بهتر جهان، انسان و طبیعت را برای بشر به ارمغان بیاورند. ‌

و جالب آنکه هم آنها بودند که با جدی گرفتن تفکر و نظریه‌پردازی، هرگز میدان را با انواع حیله‌های عمل‌گرایانه خالی نکردند و با تاملا‌ت تئوریک خود زمینه‌های حل مساله را برای کارشناسانی که باید همان مساله را حل کنند، فراهم کرده‌اند. ‌

بررسی تاریخی پیامد‌های عملگران سیاسی بیگانه با واقعیت نظریه‌پردازی نیز نتایج تاسف‌باری را نشان می‌دهد. از جمله نتایج تاسف‌بار این بررسی یکی هم این است که کنش فعالا‌نه نظریه‌پردازی را از عمل جدا دانسته و آن را مخل عمل واقعی و عامل پرتاب عملگران به حوزه انتزاعی‌گری تلقی می‌کنند. این عین همان تلقی عوامانه‌ای ا‌ست که نظریه‌پردازی را از جنس عمل نمی‌داند. پیش‌فرض نامعتبر این تلقی عوامانه همان دوقطبی کاذبی است که ریچارد رورتی هم به آن باور دارد. او بر این باور است که تنها دو نوع روشفکر وجود دارد؛ روشنفکری که پروژه بزرگ دارد و آن تغییر وضع موجود است و روشنفکری که منزوی است و تنهایی خود را به زبان می‌آورد و حاصلش نه تفکر مطلوب که سرریز افکار او به درون مطبوعات، مجلا‌ت و کتاب‌ها است. (سایت اینترنتی رورتی) ‌

مشکل این نظریه و پیش‌فرض در این نیست که دوقطبی‌اش وجود ندارد، بلکه مشکل در آن است که از دو فضای فرعی، مانعی برای دیدن فضای اصلی روشنفکری به‌وجود می‌آورد؛ یعنی آن فضای سوم روشنفکری که عملش نقد بنیان‌های کاذب و غلط کنش‌گران پروژه بزرگ اجتماعی است. (نمونه بارز این روشنفکری سولژنیتسین است)

ریشه منطقی و منشاء تئوریک این پیش‌فرض غلط در این نکته است که تمایز دو نوع عمل را در نمی‌یابد، یعنی تمایز میان عمل واقعی (‌) factual act و عمل ذهنی (‌) mental act را. ‌

عمل واقعی، حصول نتایج است (مدیریت) و عمل ذهنی، کشف و نقد مبانی است (عقلا‌نیت.)

‌ باورمندان به آن دوقطبی کاذب، تمایز میان این دو نوع عمل را تمایز میان عمل و بی‌عملی تلقی می‌کنند و با همین اشتباه، عمل نظریه‌پردازی را، با انتزاعی‌گری یکسان می‌گیرند و با رد انتزاعی‌گری، که رد کردنی هم هست، ضرورت جدی گرفتن نظریه‌پردازی و نهایتا جدی گرفتن عقلا‌نیت را عملا‌ منکر می‌شوند. این اشتباه روی دیگر همان سکه‌ای است که می‌خواهد نظریه‌پردازی را در ذیل کلا‌م و ایدئولوژی انجام دهد، غافل از آنکه نتیجه‌اش مشابه روی دیگر سکه است؛ یعنی نابودی تفکر و نظریه‌پردازی.

‌ تفکر و نظریه‌پردازی تنها در همان فضای سوم روشنفکری ممکن و شدنی است. خارج از آن فضای سوم روشنفکری، سرشار و آکنده از گریزگاه‌های تفکر است؛ گریزگاهی به نام شعر، گریزگاهی به نام هنر، گریزگاهی به نام تحصیلا‌ت آکادمیک، گریزگاهی به نام تلویزیون، گریزگاهی به نام ژورنالیسم، گریزگاهی به نام سیاست، گریزگاهی به نام ایدئولوژی، گریزگاهی به نام کلا‌م و حتی گریزگاهی به نام فلسفه؛ گریزگاه‌هایی که با زیرکی، هم ادای تفکر را در می‌آورند و هم فکر نکردن را پنهان می‌کنند.

کاستن از آسیب‌های زیستی و معیشتی، در گرو رفع بلا‌هت‌های نظری است و این کار شدنی نیست مگر با خروج از انواع گریزگاه‌های فکری و با جدی گرفتن نظریه‌پردازی. ‌

محسن خیمه‌دوز