چهارشنبه, ۱۲ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 1 May, 2024
مجله ویستا

تبلیغ وحشت و تنفر


تبلیغ وحشت و تنفر

به چه دلیل کلیشه مسلمانان تا این حد بدون دید انتقادی در بسیاری از فیلم های هالیوود و تماشاگران آنها به قوت خود باقی مانده است این کلیشه برای غرب به عنوان چیزی ضروری برای توصیف خود غرب مشاهده می شود

به چه دلیل کلیشه‌ مسلمانان تا این حد بدون دید انتقادی در بسیاری از فیلم‌های هالیوود و تماشاگران آنها به قوت خود باقی مانده است؟ این کلیشه برای غرب به عنوان چیزی ضروری برای توصیف خود غرب مشاهده می‌شود. از هنگام جنگ‌های صلیبی، بویژه هنگامی که جنگ سرد رو به پایان می‌رفت، غرب یهودی - مسیحی، به اسلام و مسلمانان به عنوان نمونه اصلی «دیگری» روی آورد. «دیگری» باید برای «خود»، وحشی، خشن، خطرناک و سرکوبگر باشد تا ارزش داشته باشد. «گومشی»، تشویق تمسخرآمیز «دروغ‌های حقیقی» برای محافظت از تصویر شخصی غربی ما به عنوان ناجیان دموکراسی در سراسر دنیا» را می‌نمایاند.

فیلم‌ها باید در بافت تاریخی ‌شان بررسی شوند تا محبوبیتی که به دست می‌آورند درک ‌پذیر باشد. اسلام - و دیگر مذاهب غیرمسیحی - در دهه‌های ۱۹۸۰ و ۱۹۹۰ به شکلی فزاینده نمایان شدند. «بدون دخترم هرگز» بلافاصله پس از بحران گروگان ‌گیری ظاهر شد. در سال ۱۹۹۰، صدام به کویت حمله کرد. در این برهه‌ مسلمانان آمریکایی هم عملا نمایان شدند. جنگ خلیج با آزار مسلمانان و اعراب در شهرها و فرودگاه‌های آمریکایی همراه شد. اسلام از یهودی ‌گری به عنوان دومین مذهب پرجمعیت ایالات متحده پیشی می‌گرفت. آمارها نشان می‌دهند که جمعیت مذهبی پس از پروتستان‌ها و کاتولیک‌ها عبارتند از؛ یهودیان، مسلمانان (که به سرعت افزایش می ‌یابند و جمعیت آنها بین یک تا هفت میلیون نفر تخمین زده می‌شود)، بودایی‌ها و هندوها. آقای حبیب در فیلم «پدر عروس - قسمت دوم» همسایه‌ای عرب - آمریکایی است؛ هلن هراسناک در «دروغ‌های حقیقی» فریاد می‌زند: «آنها در ایالات متحده می‌توانند به هر جایی بروند.» رسانه‌ها از ایران، صدام و عراق استفاده کردند تا سودمندی زندگی آمریکایی را آشکار کنند. «بدون دخترم هرگز»، اضطراب زندگی خانوادگی، فرهنگ و مذهب ایران را پدید آورد. جنگ خلیج فارس شیوه‌ای برای حفظ خلوص فرهنگ آمریکایی و ارزش‌های خانوادگی در مقابل فرهنگی بیگانه به تصویر کشیده شد. بدون دخترم هرگز نقش سیاسی مهمی بازی کرد.

خط‌ مشی سیاسی تائید، همچنین در جذاب نشان دادن قهرمان غربی در برابر شخص عرب ادامه یافت. لورنس جسارت و بی‌ باکی عرب‌های بادیه ‌نشین را در سر می‌پروراند و به آن دست می‌یابد، دانش کتاب مقدس آنها را از آن خود می‌کند، دستیابی به عظمت و اتحاد «ملی» آنان را به عنوان هدف شخصی‌ اش به عهده می‌گیرد و پوشاک و محرومیت ‌شان را برمی‌گزیند. گرچه عرب‌های بادیه ‌نشین، نمی‌توانند همچون انگلیسی‌ها کارآمد و منضبط شوند؛ نمی‌دانند چگونه باید از سلاح‌های مدرن استفاده کرد، آنها جنگیدن را آغاز می‌کنند اما قادر نیستند سرویس‌های الکتریکی و تلفن را در دمشق اداره کنند. برخی از صحنه‌های نفرت‌انگیز فیلم جایی است که شیخ دهانش را با برنج پر می‌کند در حالی که دیگری شترش را به درون سرسرا می‌آورد. در غیبت سلطه استعمارگران، عرب‌ها کاملا بی ‌کفایت به تصویر کشیده می‌شوند. شریف علی به همراه وفادار او تبدیل می‌شود اما او همواره بدون رهبری هوشمندانه لورنس‌ عاجز است. کوشش قهرمانانه لورنس برای متحد کردن عرب‌ها به علت ناتوانی عرب‌ها در به عهده گرفتن قدرت، نقش بر آب می‌شود. شخص غربی می‌تواند نیروی عرب‌ها را جذب کند، اما شخص عربی حتی نمی‌تواند از نیروی خودش سود ببرد، در واقع به نظر می‌رسد که نیرویش را در مقابل انسان غربی از دست می‌دهد.

رابطه‌ اسلام و مسلمانان با غرب و خواسته‌هایشان از غرب در فیلم‌های غربی همواره از نظر معنایی به تصویر کشده شده‌اند - گویی به طور کلی در بحث استعماری جای می‌گیرند. اسلام همواره به عنوان موضوعی ثابت در آنجا وجود دارد، جایی که تامین‌کنندگان نفت «ما» به طور تصادفی در آنجا پیدا شدند. «سید» اشاره‌ می‌کند که چگونه «تمام بحث‌ها راجع به اسلام، گرایشی به مرجعیت و قدرت دارد.» در فیلم‌های «لورنس» و مجموعه‌ «ایندیانا جونز» دوربین حرکت پویای قهرمان در امتداد فضایی راکد و بی ‌تحرک را منتقل می‌کند که به تدریج رازهای آن سرزمین را می‌گشاید. در فیلم دری به بهشت، فیلمی مراکشی به کارگردانی فریدا ابن لایزید، دوربین نگاهی حاکی از همدردی دارد؛ شخصیت مرکزی که دوربین او را دنبال می‌کند، قسمتی از عمل نمایشی محسوب می‌شود، نه صرفا یک نظاره‌ گر.

در این فیلم به شرق اسلامی از نگاه زنی عرب اهل پاریس نظر می‌افکنیم که بی‌آنکه خود بخواهد در جستجوی ریشه‌هایش است و دیرتر این ریشه‌ها را از آن خود می‌داند. مردان و زنان می‌رقصند و از نظر معنوی طوری بی‌خود می‌شوند که «دیوانه» و احتمالا به نظر بیگانگان متعصب می‌نمایند، اما نادیا، که دیگر بیگانه نیست در خلسه به زمین فرو می‌افتد. تجربه معجزه‌ آسای دیدن نور تابناک در «شب قدرت» تفسیر نمی‌شود. فرض‌هایی که در پشت فیلم وجود دارد مسلمان و مراکشی هستند؛ اعمال روزمره اهالی مراکش و مناسک صوفی‌های مراکشی با یک «چشم سوم» نگریسته نمی‌شوند. با وجود این تعصب زنان در پناهگاه در رویارویی با «بایا» به عنوان یک «انسان بی‌ ایمان» با خالکوبی ناخوشایند و اجتناب‌ ناپذیر می‌نماید، گرچه این مشکل با قدری اقتدار «کیرانا» حل می‌شود. جنبه‌های آموزشی فیلم - جایی که گفته‌های کیرانا مقدس شمرده و به آنها عمل می‌شود - بدتر از جنبه‌های آموزشی فیلم دروغ‌های حقیقی نیست، جایی که مسلمانان، تبهکارانی‌ اند که سرشان باید به دیوار دستشویی کوبیده شود.

«شوهات» خط موازی روشنگر دیگری ترسیم می‌کند. وی اشاره می‌کند که برهنگی زن آمریکایی در فیلم «مرد فرانسوی من چه قدر خواستنی بود»، «بخشی از محیطی که در آن برهنگی مسئله‌‌ای به شمار نمی‌آید» محسوب می‌شود و این برهنگی «با پوشاک سنگین تضادی ندارد.» در رفتاری مشابه رقص سکرآور «بدوی» و «غیرمنطقی» فیلم دری به بهشت با عقلانیت یا مسیحیت غربی تضادی ندارد؛ تضاد در شور و هیجان نادیا و عبدالکریم، در معنویت «همچنان» قابل پذیرش سنتی کرانا رخ می‌نماید. لازم نیست «دیگری بودن» در اینجا به «دیگری» از نظر سیاسی، مذهبی، فرهنگی و نژادی اشاره کند؛ از این رهگذر «دیگری» به شمار نمی‌آید بلکه صرفا جنبه دومی از تمامیت پیچیده هستی فرهنگی یک ملت به شمار می‌آید.

برای یافتن تضاد، اجازه دهید به کارتون علاء الدین نظر بیفکنیم که در قلمرو پادشاهی متروک و اسطوره ‌ای «عقربه» می گذرد، سرزمینی عربی و کلیشه ‌ای با قصر دلهره ‌آوری در صحرا که با فقر و دسیسه احاطه شده است. بیش از هر چیز، دزدان، دختران حرمسرا و تاجران ریاکار و بی‌ رحم را می‌بینیم. به جای زبانی حقیقی، خط بد و ناخوانایی را می‌بینیم و محافظان پادشاه هم ظالم و هم احمقند. محافظان و تاجران، بینی‌های بزرگ و لهجه ‌ای خنده‌دار دارند در حالی که شاهزاده یاسمین و علاء الدین هر دو بسیار متفاوت از دیگر عرب‌ها می‌نمایند. به علاوه، این انسان‌ها حقیقتا بد هستند، آنها قصد دارند با سلاح‌های هسته ‌ای به ایالات متحده حمله کنند و ما حتی نمی‌دانیم چرا؟ ارنی و دوستانش می‌گویند به این دلیل که همه‌ آنها «بیماران روان ‌پریش عنان گسیخته»‌ای هستند. در فیلم تصمیم اجرایی، هیچ کوشش عمیقی صورت نمی‌گیرد تا ریشه‌های سیاسی، فرهنگی و روانشناختی تروریسم خاورمیانه ‌ای را چنانکه همواره نامیده شده است، مورد پژوهش قرار دهد، تنها توضیحی که به ما داده می‌شود این است که تروریست، یک متعصب و فردی افراطی است که آرزویش نابود کردن آمریکاست. امنیت ملی، اعتقادی است که هراسی می‌آفریند و ما را از فهم پدیده ‌ای که سرمایه ‌داری غرب به خاستگاه‌هایش کمک بسیاری کرده است، بازمی‌دارد. تروریست فیلم دروغ‌های حقیقی به همین قیاس از انسانیت عاری است؛ تنها مشارکت بیننده هنگام تماشای این فیلم حس انزجار است.

بدین ترتیب آیا تصاویر اصیل مسلمانان «بد» باید کنار گذاشته شود؟ پرسش اساسی این نیست. مشکل این نیست که مسلمانان بد در بسیاری از فیلم‌ها به نمایش گذاشته می‌شوند. مشکل این است که الف) تقریبا مسلمانان خوبی در فیلم ‌های هالیوود یافت نمی‌شود و ب) «بد»ها تک‌ بعدی هستند. در فیلم‌های خود مسلمانان، خلافکاری نادیده گرفته نمی‌شود. در فیلم دری به بهشت، شوهر خشن و مشکوک - این گونه شخصیت در فیلم بدون دخترم هرگز و دیگر فیلم‌ها مورد تنفر قرار گرفت - نمایش داده می‌شود و با رفتاری که شگفت‌ آور نیست پیروزمندانه در بیرون از پناهگاه زندانی می‌شود. در فیلم رویاهای هند و کاملیا، مردان استثمارگر نمایانده می‌شوند. عموی هند، اید، عشوه ‌گر و استثمارگر، عثمان، شوهر خسیس و متوقع از نظر جنسی و برادر معتاد و حقه ‌باز کاملیا، همه شخصیت‌هایی واقعی‌اند. در واقع گناهان آنها از تروریست‌های تصنعی هالیوود که چشمانی وحشی و ریشی انبوه دارند، واقعی‌‌تر است. به این دلیل که آنان شخصیت‌هایی کاملا اهریمنی نیستند که احساس پشیمانی نمی‌کنند. خودخواهی بسیار زیاد عثمان با انسانیت اید و عشقش به همسر و فرزندش مقایسه می‌شود، او مرتکب اشتباهات بی شماری می‌شود اما آرزو دارد مردی نیک باشد، بویژه پس از آنکه احلام متولد می‌شود.

در تولیدات هالیوودی همچون تصمیم اجرایی، دروغ‌های حقیقی، بدون دخترم هرگز و نیروی دلتا، انسانیت و پیچیدگی شخصیت‌های مسلمان به چشم نمی‌خورد. تروریست‌ها در فیلم دروغ‌های حقیقی، کلیشه ‌ای، تک بعدی و کند ذهنند. هیچ کدام از این فیلم‌ها ابدا به پیچیدگی بمباران‌های تروریستی در فیلم نبرد الجزیره یا کودک‌ ربایی در فیلم در محاصره نزدیک نمی‌شوند. به عنوان مثال، در «نبرد الجزیره»، آغاز کارهای ننگین علی لاپونته پنهان نمی‌شود. به نظر می‌رسد زنان بدکاره همگی او را می‌شناسند و همچنین رئیس آنها که علی پس از ملحق شدن به FLN اقدام به کشتنش می‌کند. آدم بدبخت مستی که کودکان به او حمله می‌کنند، نیز شخصیت باشکوه جنگجویان آزادی را نمی‌نمایاند. این ابعاد حرکت آزادسازی از چشم تماشاگران پنهان نمی‌ماند، همچنان که خشونت ظالمانه‌ فرانسویان نیز به تصویر کشیده می‌شود. بمب‌های ساعتی در دکه‌‌هایی کار گذاشته می‌شوند که زنان جوان بی‌ پناه الجزایری در آنجا جای داده شده‌اند، زنانی که خطر قابل توجهی را به جان می‌خرند، حتی تا این حد که به شکل زنان فرانسوی تغییر چهره دهند. پس از انفجار بمبی، پیرمردی ظاهرا تهیدست از سوی غیر نظامیان فرانسوی به این دلیل که یک «عرب کثیف» است، مورد تهاجم قرار می‌گیرد و به اشتباه توسط پلیس دستگیر می‌شود. خشم و قساوت هر دو طرف به تصویر کشیده می‌شود.

اختلافی دراماتیک در رمان بدون دخترم هرگز حذف توصیف کتاب از فروپاشی سعادت مردی و به همان ترتیب استحاله‌ شوهر و پدر جوان موفقی به دیکتاتوری در خانه است. در فیلم، به محض ورود به ایران، ناگهان شخصیت او تغییر می‌یابد. تاثیر فزاینده‌ این مسئله و دیگر تغییرات کتاب هموار کردن چیزی است که باید به عنوان صورت نمایشی تجربه‌های یک زن آمریکایی با فردی ایرانی ملاحظه شود. در فیلم تجربه‌ یک زن، به پنداری قالبی راجع به یک فرهنگ مبدل می‌شود.

در حالی که به نظر من در فیلم شهر غمزده تصویر سید بنیادگرا و ریاکار و گروهش، بیشتر به انسانیت ‌زدایی نزدیک می‌شود. سید و دوستانش چیزی به جز مردان جوانی نفرت‌ انگیز، ریاکار، خشن و ستمگر نیستند. برای یافتن انگیزه‌ها و زندگی روانشناختی بنیادگرایان کوششی صورت نمی‌گیرد. تنها کلیدی که برای نمایاندن درماندگی آنان ارائه می‌شود، بدبختی و فقری است که آنان را احاطه کرده، اما سپس آنها تلویحا متهم می‌شوند که کشور را به نابودی کشانده‌اند (در آواز نهایی فیلم.) پیچیدگی کلی به وسیله‌ شخصیت‌های گوناگونی ارائه می‌شود؛ بوالم مسلمانی است که مشروب نمی‌نوشد اما برای زنی آن را تهیه می‌کند؛ پیشنماز، به نام همان مذهبی مردم را به بردباری و دوستی فرا می‌خواند که سید آن را به کار می‌گیرد تا مردم را به وحشت اندازد، زنان الجزایری روی پشت بام می‌نشینند و راجع به سریال‌های بازاری پرحرفی می‌کنند. مفهوم نهایی پیچیدگی‌های اجتماعی نمایانده می‌شود. یک فیلم عربی ممکن است شخصیت‌های اهریمنی را به تصویر بکشد و شخصیت‌های گوناگون نیز در تائید انسانیت فطری جامعه عمل می‌کنند. در حالی که هالیوود از کج ‌خیالی و بیگانه ‌ستیزی بهره‌ برداری می‌کند. با وجود این به اعتقاد من در فیلم شهر غمزده پیچیدگی شخصیت‌ پردازی فردی گاهی اندک است، بویژه در مورد سید.

مایلز استدلال می‌کند که «مسئله این نیست که بیگانه تا چه اندازه حساس یا خردمند است، برای نمایش درست «دیگری» شیوه‌ای قانع‌کننده وجود ندارد.» تنها کاری که می‌توان انجام داد، مشاهده‌ دقیق بدون گفتن این عبارت است که «نمایش مسلمانان توسط خود آنها که از بحث‌های عمومی کنار گذاشته شده‌اندا در ورای آن بهترین کار تائید چشم‌انداز خود شخص و تلاش برای خصوصی کردن راهی که شخص از خلال آن دنیا و دیگر انسان‌ها را می‌بیند و موشکافانه شناسایی کردن جامعه‌پذیری خود شخص است.»

به اعتقاد بسیاری، این نتیجه ‌گیری غم‌انگیزی برای شروع دردناک دوره ‌ای از دریافت میان فرهنگی می‌نماید. آیا اینها تمام کاری است که می‌توان انجام داد؟ آیا کافی است؟ یا صرفا به این دلیل است که چار‌ه‌ دیگری وجود ندارد؟ در چهارچوب مقوله‌ آزادی بیان، مباحثه ممکن است نظری‌ترین راه باشد؛ چه کسی مسئول بازداشتن هالیوود از ارائه دیگران با هر کیفیتی است؟

دیگری که در راه حل پیشتر ارائه شده وجود دارد این است که سرچشمه‌ها در قسمت اصلی متمرکز شده ‌اند و نمی‌توان از حواشی انتظار داشت که همواره ابزاری که از نظر تکنیکی کیفیت برتری دارد، تولید کنند و همچنین حواشی نمی‌توانند تاثیری را که حاکمیت هالیوود دارد اعمال کنند. این مسئله با این حقیقت آشکار می‌شود که فیلم‌های عربی که من به طور اتفاقی تماشا کرده ‌ام، اغلب با همکاری غربی‌ها کارگردانی و ساخته شده‌اند (بیشتر به کمک فیلمسازان فرانسوی)، یا اینکه بسیار دشوار (تقریبا غیرممکن) است که فیلم‌های عربی در مجموعه‌ مرکزی رسانه‌های جمعی قرار بگیرند. بدین ترتیب، در حالی که وظیفه‌ نمایش مسلمانان بهتر است به خود مسلمانان واگذار شود، آیا این مسئله قصور اکثریت آنان را نمی‌رساند؟ آیا اهمال گروهی قابل ملاحظه و در حال رشد، فیلم‌های غربی و بدنه‌ سیاسی غرب را تضعیف نمی‌کند؟

یا اینکه میان ارائه خود مسلمانان و ارائه فردی بیگانه، سلطه ‌جو و بی‌ اعتنا تنها انتخابی ساده صورت می‌گیرد؟ معتقدم هویت‌ها آشکارا در یک خط قرار نمی‌گیرند. جوامع کثرت ‌گرا و «جهانی سازی» دیگری را از نظر مکانی و روانشناختی به درون ما آورده‌اند. امروزه مسلمانان مهاجر و نسل دوم در ایالات متحده و اروپا زندگی می‌کنند که هویت‌هایی دوگانه دارند و از کمیت‌های متغیر هویت‌های گوناگون ساخته شده است. ممکن است این مسئله نمایش انواع گوناگون این افراد را افزایش دهد، همچون ارائه «زبان» فرد دیگر، ارائه از طریق بینشی دوگانه و غیره. به عنوان نمونه‌ فیلم‌های کارگردان مسلمان کانادایی، «زارکانواز»، هجویه‌ ای درباره‌ مسلمانان آمریکای شمالی است. فیلم سوم او، مسجد - که هنوز در حال ساخت آن است - درباره انقلابی علیه کار گذاشتن موانع در مسجد است. «حنیف قریشی» از دریچه فیلمش «لباسشویی زیبای من»، درباره کلاهبرداران و نژادگرایان ضد سفید پوست پاکستانی، همچون فیلم نواز، با مسائل دشوار و گوناگون مقوله آزار که با استبداد و فساد مغایر با آن ترکیب شده‌اند، دست و پنجه نرم می‌کند.

مترجم:عبدالحمید ریاحی