جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

بازگشت به خویشتن عصیان علیه خویشتن


بازگشت به خویشتن عصیان علیه خویشتن

پرسروصدا بودن و شهرت همین شهرت موجب مهجور ماندنش شد در میان حرف و سخن شریعتی از این دست تزهای بدسرنوشت می توان سراغ گرفت

موضوع سخن امروز تز پرسروصدا، مشهور و بدسرنوشت بازگشت به خویش است. پرسروصدا، چرا كه پیوند خورد با سه - چهار دهه تاریخ اجتماعی و سیاسی جامعه ما و نیز با تجربه اجتماعی انقلاب اسلامی. بدسرنوشت باز به همین دو دلیل: پرسروصدا بودن و شهرت. همین شهرت موجب مهجور ماندنش شد. در میان حرف و سخن شریعتی از این دست تزهای بدسرنوشت می توان سراغ گرفت.

این تز سرنوشت غریبی داشت: در دهه پنجاه- شصت پیروان زیادی پیدا كرد و متولیان بسیاری. در دهه -۷۰ نقادین بسیاری از اهل نظر و اهل عمل به این تز پرداختند و تاختند و امروز بیشتر از همه وقت ما را وادار به فكر كردن می كند. چرا امروز:

از منظر جهانی

مسئله جهانی شدن.

در عصر جهانی شدن باز همگی در برابر این پرسش قرار گرفته اند: خویشتن. خروج از دنیای صنعتی و به تعبیر برژینسكی ورود به عصر تكنو- ترونیك (كتابی به همین نام ۱۹۶۹) با سه ابزار علم- فن- اقتصاد، در سه بعد این خویشتن را زیر سئوال برده است.

●بعد سیاسی: تضعیف دولت- ملت ها.

بعد اقتصادی: تضعیف پول ملی. تبدیل جهان به یك بازار بزرگ. یكدست كردن نیازها.

بعد فرهنگی: به تعبیر لوی اشتراوس مردم شناس برجسته، تبدیل تكثر فرهنگ ها به مونو- كولتور و تمدن فله ای، تولید انبوه تمدنی. پدیده ای كه منجر به متحدالشكل شدن فرهنگ ها و انواع زیست خواهد شد. مك- جهان بر الگوی مك- دونالد. متحدالشكل كردن ساخته های فرهنگی. متحدالشكل كردن شیوه های متعدد زیست از طریق مصرف تولیدات استانداردیزه. مرگ اكو- سیستم های فرهنگی، تحمیل مدل واحد توسعه. در هم ریخته شدن ساختارهای فرهنگی- اجتماعی جوامع پیرامونی گفت وگوی تمدن ها را تبدیل به مونولوگ كرده است.

- این پدیده بیماری های دیگری را در درون خود پرورانده: شووینیسم، قومیت گرایی، هویت گرایی های مذهبی. گشودگی جهان، در دل خود جهان های بسته را آفریده است و به تعبیر شریعتی منجر به «تا خوردن در خود» شده است.

●از منظر داخلی

ما از نظر فرهنگی در برابر یك وضعیت سه بعدی قرار داریم، سه بعدی كه به موازات هم و در رقابت با هم حركت می كنند.

نارسیسیسم (خودشیفتگی یا همان بنیادگرایی) كه یك نوع قرائت از بازگشت به خویش بود و واكنشی بود در برابر به تعبیر كمونیست های چینی «تهاجم فرهنگی» غرب. پدیده ای كه خود را از طریق تفاوت ها و تكیه بر وجوه بومی و به گونه ای خشن تعریف می كند.

ترادیسیونالیسم (سنت گرایی)كه واكنشی است در برابر بنیادگرایی. حسرت برای آن دنیای خاموش سنت. حسرت.

امروز همه چیز نشان از این دارد كه حسرت دوباره دارد به سراغمان می آید. «اون زمونا یادش به خیر» دارد دوباره تبدیل می شود به یك رفلكس عمومی. زمانه ای كه از دست رفته است و جایش را به بلبشویی داده كه نه جذابیت امر نو را دارد و نه آرامش امر قدیم را. هراس از خارجی و غریبه ما را به واكنش بنیادگرایی كشاند و هراس از بنیادگرایی ما را انداخته است به حسرت سنت. سنتی كه تركیبی است از بوی خوش اسطوره های ملی و وجهی از مذهب كه در لایه های پنهان و پیدای زندگی روزمره حضور دارد و ما را خاصیتی ملی می بخشد و مذهبی. همگی دلمان تنگ شده است. تنگ زمانه ای كه كاش می ماند و حیف كه رفت. وقتی كه رفتن به جلو ترس آور باشد و نامعلوم، با راه ها و بیراهه های بی شمار به فردایی پرخطر، وقتی كه اطمینان به رستگاری ای كه از پس امروز ممكن تصور می شد و امید می بخشید و خیال را می پروراند و گام ها را شكل می داد نباشد، چه می ماند؟ وقتی امروز كه آبستن فردا است، این باشد (سالی كه نكو است از بهارش پیدا است) آنچه می ماند دیروز است. همین دیروزی كه تا دیروز ما كهنه اش می پنداشتیم و حوصله مان را سر برده بود، می شود عصر طلایی خاطره ها، سنت اصیل ملی، مذهب مهربان بزرگوار اسلاف. این عصر طلایی، طلائیت خود را در تقابل با خاكستری امروز، امروز خود ما و نه الزاماً در رویارویی با غریبه گرفته است.

سنت در برابر سنت دارد علم می شود. سنتی كه به جز آن ناخودآگاه جمعی مغفوله متولی ای ندارد در برابر سنتی كه متولی دارد .

جهان بینی ما دارد عوض می شود اما سنت ها مقاومت می كنند / شبیه كادری هستند كه در آن اتفاقات دیگری می افتد. نسبت مستقیمی دیگر بین سنت ها و جهان بینی ها نیست. این است كه مراجعه به سنت ها بیشتر شكل نوستالژی دارد و موتیف های دكوراتیو .

بازگشت به خویشتن؟

عصیان علیه خویشتن

آسیمیلاسیون (دیگری را خود پنداشتن): به تعبیر ابن خلدون: تشبه.

هر سه پدیده، معرف نوعی بحران در برقراری نسبت با گذشته است. گذشته ای كه در رویارویی با غیر سربرآورده و از اتفاق به یمن همان غیر اهمیت پیدا كرده است. گذشته ای كه قبل از این تقابل وجود داشت و پرسش از آن مطرح نبود. پرسش از آن از هنگامی مطرح شد كه در خطر نابودی قرار گرفت. قرائت و بازنگری این تز در پرتو این واقعیت سه گانه شاید این امكان را فراهم كند كه بار دیگر به خود، به نسبت خود با دیگری- غیر- امكان بقای امر خاص در امر عمومی بیندیشیم و آن نقطه تعادل در هم ریخته را به دست آوریم. آن نقطه تعادلی كه نه واكنش ترس خورده باشد و نه حسرت برای یك دیروز از دست رفته و نه وانهادن خود. بازگشت به خویش باید نشان دهد كه در برابر این وضعیت چه حرفی برای گفتن دارد؟ بازگشت به خویش ادعای آن دارد كه نه تقلید است، نه خشم و نه حسرت. آن چه حرفی است كه هیچكدام از اینها نیست، می خواهد شبیه خود بماند و در عین حال جایی در این جهان به دست آورد. مواجهه با غیر، با دیگری، كس بودن مرا دستخوش تردید كرده است. خود را دچار بحران ساخته و همه نقاط عزیمت را متزلزل كرده است. این خود در یك تعامل و تقابل قرار گرفته و از این منظر باید به خود بنگرد. پرسش از خود را دیگری در دل من انداخت اما پاسخ من الزاماً با دهن كجی به او شكل نمی گیرد.

پرسش بنیادین این است:

۱- من كیستم؟ این خود كیست؟ این خود بحران زده بر چه اساسی تعریف می شود؟ براساس تاریخ، زبان، جغرافیا، مذهب، ملیت؟

۲ - كدام یك از این خود ها در برابر دیگری دستخوش بحران شده.

۳ - از همه مهمتر چه نسبتی می توان بین این خود های موازی برقرار كرد. خود هایی كه گاه در برابر یكدیگر فهمیده می شوند. باید به این سئوالات پاسخ گفت تا بشود در وضعیتی برابر در برابر دیگری نشست. بازسازی تصویر خود در نتیجه اصل ماجرا است.

●انسان همچون یك پروژه (به خود همچون دیگری نگریستن)

شریعتی برای این بازسازی تصویر خود قبل از هر چیز به سراغ تعریف از یك خود فلسفی می رود. باید روشن شود كه نگاه به انسان چیست؟ چه دركی از انسان، نیاز به بازسازی و ترمیم را ایجاد می كند. چه استعدادهایی برای او قائلیم تا سپس در پرتو این استعدادها بتوانیم یقه اش را بگیریم و مسئولیت ساخت وساز را به گردنش بیندازیم. این استعدادها چیستند؟ شریعتی از یك استعداد سه گانه حرف می زند: استعداد آگاهی، انتخاب كردن و بازآفرینی. انسان قادر به ادراك كیفیت سرشت خویش، كیفیت سرشت ساختمان جهان و رابطه خویش با جهان است. انتخاب كننده است یعنی می تواند بگوید نه، می تواند گزینش كند، بگسلد، بخواهد یا نخواهد. آفریننده است: یعنی می تواند آنچه را می خواهد بیافریند و از قالب های تنگ محتوم بیرون آید و از نو خلق كند. شریعتی می گوید: «قبل از هر چیز، من باید بدانم كه كیستم و چگونه باید زندگی كنم و چه رسالتی را باید در زندگی به انجام برسانم.» (انسان بی خود- ص ۲۱۸) اینها پرسش های یك انسان آزاد است. كسی كه بی واسطه می اندیشد، جست وجو می كند و به خود همچون یك پروژه می نگرد. نه همچون موجودی انضمامی بلكه موجودی كه امكان و استعداد ایجاد تغییر در این وضعیت های انضمامی (تاریخ، جغرافیا، مذهب، جامعه و...) را دارد. این خود در نتیجه یك پروژه است و نه یك موقعیت متصلب. گشوده است و گشایش به سمت غیرمترقبه. آگاهی غیرموروثی، آزاد و متكی بر كشف و شهود بی وقفه. بر یك از ازل آمده و یك تا ابد بركشیده لم نداده است. اما طبیعی است كه این خود آزاد آفریننده آگاه، عجالتاً موجودی است انضمامی و زندانی، زندانی تاریخ، جامعه، مذهب و... و باید در تدارك آزادی او بود.

●ساختن خود از خلال تاریخ

بازسازی خود انضمامی از خلال گذشته تاریخی گام بعدی است. شرط قرار گرفتن در برابر دیگری «كس» بودن است، داشتن اعتماد به نفس است و بازسازی گذشته تاریخی قبل از هر چیز كاربردی است و به قصد كسب این اعتماد انجام می شود. این مراجعه به گذشته امكان آزادسازی بخشی از واقعیت ها را از زمان حال فراهم می كند و در عین حال می تواند رویایی را تقویت كند. راه حلی كه بسیاری از متفكرین و روشنفكران جهان غیرغربی (حتی روشنفكران روس) از آن صحبت كرده اند را می توان چنین خلاصه كرد:

- بازسازی اكنون از طریق سازگارسازی گذشته با امروز. می بینی چه چیز نداری، چه چیز باید داشته باشی و به همین قصد به سراغ گذشته می روی.

- ایده آلیزه كردن گذشته. این ادعا كه همه آنچه می خواهی و نداشتنش را دیگری به روی تو می آورد، تا همین دیروز داشته ای و كافی است چشم بصیرت داشته باشی.

- سبك سازی گذشته، استیلیزاسیون گذشته. از طریق انتخاب یك دوره همچون مدلی برای آینده. اكثر روشنفكران كشورهای جهان سوم این رویكرد را در برخورد با گذشته داشته اند. شریعتی نیز از این ماجرا مستثنی نیست. وجه ممیزه كار شریعتی در میان این تشابهات چیست؟ كسب این اعتماد به نفس از دست رفته آیا می تواند صرفاً از طریق ذكر مكرر هنر نزد ایرانیان است و بس انجام گیرد؟

برای فراهم كردن اسباب فهم و به كار انداختن این استعدادها، شریعتی این خود فرضی را در موقعیت های موازی و پارادوكسیكال می نشاند. در اینجا دیگر سخن از انسان مجرد نیست، صحبت از انسان انضمامی واقع شده در موقعیت های موازی است.

- موقعیت تاریخی ناهمزمان: زمان تقویمی كه قرن بیستم را نشان می دهد و زمان اجتماعی- فرهنگی كه مشابه پایان قرون وسطی است.

- موقعیت جغرافیایی: جغرافیایی در معرض، بر سر چهارراه نشستن. جغرافیای سر راهی.

موقعیت فرهنگی - مذهبی: یك تركیب. تشیع همچون سنتز اسلام و ایران.

اینها آن داده هایی هستند و وجوه ممیزه آن خودی هستند كه در تقابل با غرب در معرض تغییر و دگردیسی است.

این خویش انضمامی تهدید شده، نیازمند بازسازی حافظه تاریخی و كشف خصلت تاریخی- فرهنگی خود است، این رویكرد تاریخی رویكردی است در سه برش:

۱ - برش ساختاری كه به زمان فرهنگی- تمدنی یك قوم برمی گردد. طولانی شكل می گیرد و طولانی تن به تغییر می دهد. در برابر تمدن های دیگر مقاومت می كند، تفكیك می كند، برخی از اجزا را هضم می كند و برخی را دفع و اسمش ویژگی های فرهنگی یك ملت نام می گیرد.

۲- برش دومی خویشتن ادواری است كنژكتورل. خویشی كه در هر دوره ای رنگ و بویی می گیرد و دستخوش تغییرات ساختاری می شود و نامش می شود یك دوره تاریخی

۳ - سومین برش مربوط به خویشتن امروزی ما است. خویشتنی كه حادثه های نزدیك شكلشان می دهد. فهم دیالكتیك این سه زمان (درازمدت- میان مدت- كوتاه مدت) است كه به ما كمك می كند خصلت های اساسی خویشتن اكنونی خود را دریابیم. بفهمیم در كجا باید مقاومت كنیم و كجا مقاومتمان بی فایده و متحجرانه است تصفیه كنیم، خوب و بد كنیم و در برابر خطر نارسیسیم و الیناسیون بایستیم. این دو خطر رابطه ما را با این خویشتن تاریخی- تمدنی، ادواری در هم ریخته و نامعلوم كرده است. شریعتی دعوت به بازگشت می كند تا از طریق بازنگری گذشته، من امروزی به موقعیت تعریف شده ای دست پیدا كند. از حالت تدافعی، ترس خورده و خزیدن در خویش خارج شود. درك دیالكتیك این سه برش به من نشان می دهد كه كجا و كی می توان از غیر آموخت، چگونه مقاومت كرد و چگونه خالق فرهنگ و تمدن شد. شریعتی صحبت از رنسانس می كند و در استفاده از این ترم هم به رنسانس اسلامی كه به قرون چهارم و پنجم برمی گردد نظر دارد، زمانی كه اسلام توانست با تمدن ایرانی، یونانی و هند گفت وگو كند و هم به رنسانس غربی توجه دارد. هنگامی كه مسیحیت توانست از طریق مواجهه با دیگری (فلسفه یونانی و مثلاً متون اسلامی ) به باز خوانی هویت خود بپردازد می گوید ما هم باید همین كار را بكنیم یعنی از همان روش استفاده كنیم رابطه میان هویت و تفاوت را كشف كنیم، یعنی به تعبیر ریكور به خود همچون دیگری نظر بیندازیم.

سوسن شریعتی


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.