جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
پرونده انقلاب های رنگی
● جنگ بیدود تفنگ
انقلابهای رنگی Color revolutions چه هدفی را دنبال میكنند؟
آیا جنبشها و خیزشهایی درونیاند كه ریشه در بسته بودن جوامع و نظامهای سیاسی دارند. حركتهایی هدایت شده از بیرون از مرزها و بهطور مشخص ایالات متحده هستند یا آمیزهای از این عوامل داخلی و خارجی؟ آیا كشورهایی چون گرجستان، اوكراین و قرقیزستان مقصد نهایی انقلابهای رنگارنگ هستند یا این انقلابها در صورت اثبات عوامل خارجی اهداف بزرگتری دارند؟ این اهداف چه كشورهایی است؟ ماهیت این انقلابهای خوشخط و خال چیست؟
جهان در آغاز دهه ۱۹۹۰ میلادی جنگ سرد ایدئولوژیك میان دو ابرقدرت وقت را با فروپاشی بلوك كمونیسم در شوروی و اروپای شرقی پشت سر گذاشت. ابرقدرت رقیب دیگر برای خود هماوردی نمیدید تا فرانسیس فوكویاما سرمستانه از پایان تاریخ و فرجام آخرین انسان كه چیزی نبود جز لیبرال- دموكراسی خبر دهد، اما این خوشبینی دیری نپایید. بسیاری از این كشورها اگرچه از چاله كمونیسم به درآمدند ولی به زودی در چاه اقتدارگرایی گرفتار شدند. انقلابهای رنگی این دسته كشورها را هدف قرار داد. اما هدف اصلی كدام بود؟ بیگمان كشورهایی چون اوكراین، گرجستان و قرقیزستان یا... گذرگاه خوبی بودند اما ضمیر انقلابهای رنگی دنبال مرجع خود میگشت و كشورهای مرجع هم زود به این مهم پی بردند.
شاید در نگاه اول چنین به نظر رسد كه كشورهایی چون ایران یا كشورهای دیگری در جهان اسلام و خاورمیانه هدف این انقلابهاست. اینها هدف بودند ولی همه هدف و حتی هدف اصلی نبودند. هدف اصلی حذف دو مانع بزرگ هژمونی آمریكا بر جهان یعنی روسیه و چین است. هر چند كه جورج بوش و نومحافظهكاران گرداگرد او چنین وانمود كنند كه هدف اصلی كشورهایی در خاورمیانه است. در واقع این جورج بوش و نومحافظهكاران آمریكایی نیستند كه در پی انقلابهای رنگیاند. آنها اهدافی چون جنگ پیشگیرانه و سپر دفاع موشكی را در سر میپرورانند و ذهنشان را كمتر معطوف تحولات نرم در مناطق مختلف جهان میكنند. به همین دلیل است كه فرید زكریا در یكی از مقالات اخیر خود آمریكا را از تهدیدهای مهمتری بیم میدهد كه جورج بوش آنها را فراموش كرده است. وی میگوید آمریكا نباید بنیادگرایی و كشورهای اسلامی را تهدید اصلی امنیتی برای خود ببیند، واشنگتن باید كمی دورتر را نگاه كند. آنجا كه چین با یك میلیارد و دویست میلیون نفر جمعیت و رشد اقتصادی درازمدت دورقمی در كمتر از ۵۰ سال دیگر آمریكا را پشت سر میگذارد؛ اتحادی كه این ابرقدرت آینده با روسیه در پیمان شانگهای در تدارك آن است تا رقیبی برای ناتو باشد و كشورهای آسیای مركزی را نیز دربرگیرد. ضمیر مرجع خود را میشناسد و مرجع هم ضمیر را، به همین دلیل است كه كشور چین سال ۲۰۰۵ پس از انقلابهای رنگی در اوكراین و گرجستان بنیاد سوروس را متهم به تلاش برای برپایی انقلاب رنگی كرد و هوجینتائو، رئیسجمهور چین از جنگ بدون دود تفنگ سخن گفت. پكن بلافاصله اقدامات تهاجمی مقابله با انقلاب (Counter revolution) خود را از سر گرفت و عوامل بالقوه انقلاب رنگی را سركوب كرد. سانسور حكومتی بالا گرفت. بسیاری از سایتهای اینترنتی بسته و بسیاری دیگر از سایتها و وبلاگها ناگزیر به كسب مجوز از دولت شدند. تعداد زیادی از NGOها غیرقانونی اعلام شدند زیرا چین معتقد است سازمانهای بینالمللی به ویژه NGOها دستان سیاه آمریكا در پشت انقلابهای رنگی اروپای مركزی و آسیای مركزی بودهاند... جنگ سرد ایدئولوژیك اگرچه در دهه ۹۰ پایان یافت اما در آغاز هزاره سوم جنگ سرد غیرایدئولوژیك میان آمریكا و رقیبانش شروع شده است؛ جنگی كه هنوز نتایج نهاییاش را نشان نداده است.
● جهانیشدن و تحول در ماهیت انقلاب
واژه انقلاب رنگین یا انقلاب گلها از آن جهت به موارد متعددی از تغییر در ساختارهای سیاسی چندین کشور اطلاق میشود که نوعی پیوستگی و همگونی در علل و شکل تحولات مذکور قابل مشاهده است. انقلاب رنگین که در ایران آن را انقلاب مخملین میخوانند - حاکی از مقاومتی بدون خشونت در برابر یک حکومت اقتدارگراست که منجر به تغییر حکومت میشود. انقلاب بولدوزر ۲۰۰۰ در صربستان، انقلاب ادسا ۲۰۰۱ در فیلیپین، انقلاب گل رز ۲۰۰۳ در گرجستان، انقلاب نارنجی ۲۰۰۴ در اوکراین و انقلاب لالهای ۲۰۰۵ در قرقیزستان مصادیق این واژه هستند. تمامی نمونههایی که از آنها به عنوان انقلابهای رنگین نام برده میشود، دارای ویژگیهای مشترک ذیل هستند:
۱) تمامی آنها به جز مورد قرقیزستان بدون استفاده از ابزارهای خشونتآمیز طی تظاهرات خیابانی به پیروزی دست یافتند.
۲) تمامی این تحرکات با شعارهایی مبتنی بر دموکراسیخواهی و لیبرالیسم انجام گرفتند.
۳) نقش دانشجویان و سازمانهای غیردولتی (NGOs) در بروز انقلاب برجسته بوده است.
۴) دلیل اصلی وقوع انقلاب، وجود خصوصیاتی همچون اقتدارگرایی، فقدان چرخش نخبگان، ناکارآمدی در حل مشکلات عمومیو عدم مقبولیت مردمی در حکومت وقت بوده است.
۵) جرقه انقلاب به دنبال بروز خطاهایی از سوی حکومت مانند تقلب در انتخابات روشن شده است.
۶) تحرکات انقلابی به شکل مستقیم و غیرمستقیم مورد حمایت ایالات متحده آمریکا و اروپای غربی قرار گرفتهاند.
در این میان رهبران برکنارشده پس از انقلاب به جای پذیرش عملکرد نامعقول خود در دوره زمامداری که مخالفت مردم را فراهم كرده، انگشت خود را به سوی مداخله بیگانگان در روند انقلاب نشانه میروند. حمایت دولتهای غربی به ویژه آمریکا از مخالفان حکومتهای صربستان، فیلیپین، گرجستان، اوکراین و قرقیزستان در مدیریت و سازماندهی بخشی از نیروهای انقلابی کاملا عیان است. اما سوال اینجاست که آیا تنها خواست و اراده دولتمردان آمریکایی پروژهای به نام انقلاب رنگین را در کشورهای مذکور، طراحی و اجرا كرده است؟ آیا بستری مناسب برای رویدادی همچون تغییر دولت در کشورهای فوق وجود نداشته است؟ و آیا حاکمان برکنارشده از قدرت، توان جلوگیری از بروز انقلاب را نداشتند؟
اگرچه حضور دولت آمریکا در فرآیند انقلابهای رنگین عاملی موثر به حساب میآید، اما این مولفه به تنهایی نمیتواند چرایی بروز انقلاب رنگین را توضیح دهد. تمامی تئوریهایی که تا به امروز درباره انقلابها مطرح شدهاند، پدیده انقلاب را یک دگرگونی خشونتآمیز دانستهاند. این در حالی است که عنصر خشونت در انقلابهای رنگین برخلاف انقلابهای کلاسیک همچون انقلاب ۱۷۸۹ فرانسه، ۱۹۱۷ روسیه و ۱۹۷۹ ایران دیده نمیشود. یک انقلاب چگونه بدون بهرهگیری از ابزارهای خشونتآمیز قادر به حرکت و دستیابی به موفقیت است؟ بهطور حتم بشر امروز با شرایطی متفاوت از دوران گذشته مواجه است که میتواند بدون اعمال خشونت به تغییر ساختارهای سیاسی کشورش اقدام ورزد. این وضعیت جدید بیش از هر چیز مولود تحولات منبعث از روند جهانیشدن و جایگاه تغییریافته دولتهای اقتدارگرا در این روند است.
دولتها همگی متاثر از جهانیشدن هستند. با این وجود این تاثیرپذیری یکسان نیست و دولتهای اقتدارگرا در معرض آسیبهای بیشتری قرار دارند. دولتهای اقتدارگرا تا به امروز از روشهایی برای تداوم حیات خود بهره بردهاند که این شیوهها در روند جهانیشدن به تدریج اعتبار و کارایی خود را از دست میدهند. آنچه به طور سنتی حیات رژیم اقتدارگرا را تهدید میکند، گروههای مخالف هستند. دولت اقتدارگرا به منظور مقابله با این تهدید از ابزارهایی چند بهره میبرد: اولین و آسانترین ابزار، سرکوب خشونتآمیز مخالفان است. دومین روش تلاش برای همسان سازی تودههاست تا از این طریق بتوان نیروهای مخالف را به انزوا کشاند. سومین شیوه که برای دولت اقتدارگرا نیز بسیار خطرناک است، انکار گفتمان رقیب است. در اینجا دولت اقتدارگرا اگرچه از وجود نارضایتی در میان مردم و مخالفت با حکومت کاملا آگاه است، اما آن را نفی و یک گفتمان تصنعی و غیرواقعی را ایجاد میكند. برگزاری انتخابات صوری و فراخوان تظاهرات عمومی از سوی دولت جلوههای ترفند فوق هستند.
اما جهانیشدن دست دولتهای اقتدارگرا را از به کاربردن ابزارهای فوق کوتاه میكند. انقلاب ارتباطات باعث شفافیت فضاهای داخلی و بینالمللی میشود. در چنین وضعیتی مفاهیمی چون حقوق بشر، دموکراسی و آزادی بیان به هنجارهایی جهانی تبدیل شدهاند که به راحتی به داخل مرزهای جوامع در حال توسعه نفوذ مییابند. از سوی دیگر بسیاری از دولتهای اقتدارگرا به دلیل وابستگی متقابل اقتصادی، نیازمند ارتباط با جوامع بینالمللی هستند که در آن، حقوق بشر حتی در ظاهر یک هنجار و اصل اخلاقی تلقی میشود. این موارد بهرهگیری دولت اقتدارگرا را از ابزار سرکوب در مقابل مخالفان مشکل میسازد. از سوی دیگر جهانشمولی هنجارهای فوق و گستره فضای ارتباطی جهانی به آگاهی فرد و در نتیجه فقدان امکان تودهای شدن جامعه منجر میشود. بدین ترتیب ابزار دوم نیز نمیتواند مورد استفاده دولت اقتدارگرا قرار گیرد. انکار گفتمان رقیب نیز به عنوان ابزار سوم رنگ میبازد. چرا که اولا انکار آن و حاکمیت گفتمان مدنظر دولت اقتدارگرا نیازمند تودهای شدن جامعه است و ثانیا گفتمان مخالف با بهرهگیری از اینترنت، ماهواره و شبکههای ارتباطی بینالمللی، ابزارهایی نوین در جهت رساندن صدای خود به گوش هموطنان و دیگر ملتها یافته است. البته در این میان دولتهای اقتدارگرا نیز با استفاده از ابزارهای ارتباطی نوین همچنان درصدد انکار گفتمان رقیب برمیآیند. اما چون تنوع ابزارهای رسانهای به خودی خود آزادی مخاطب در انتخاب رسانه را موجب میشود، دولت اقتدارگرا توفیق چندانی در استفاده از رسانه برای تحمیل گفتمان خود بر جامعه نخواهد داشت.
بدین ترتیب جهانیشدن راههای تقابل بین دولت اقتدارگرا و مخالفانش را تنوع بخشیده است. بر همین اساس است که پیش از وقوع انقلابهای رنگین، برخی از نظریهپردازان از تحول در ماهیت انقلاب در عصر جهانی شدن خبرداده بودند. انقلابهای رنگین تجلی این تحول هستند. در واقع این جهانی شدن است که موجب میشود دولت اقتدارگرا برای سرکوب انقلابیون دچار محدودیت باشد؛ مخالفان بدون بهرهگیری از خشونت به مقصود خود دست یابند؛ دموکراسیخواهی به یک هنجار اساسی برای شهروندان کشورهای در حال توسعه تبدیل شود؛ سازمانهای غیردولتی از نقش برجستهای در بروز انقلاب برخوردار شوند؛ و قدرتهای فراملی و هژمونیک در سطح جهان بتوانند در فرآیند انقلاب دخالت کنند.
برخی نظریهپردازان در تئوریهای خود، جهانیشدن را نویددهنده ظهور دولتهای اقتدارگرای جدید با بهرهگیری از ابزارهای نوین دانستهاند. بهرغم این مساله مصادیق موجود از جمله انقلابهای رنگین نشان میدهند که جهانیشدن، پایان عصر حیات دولتهای اقتدارگرا را نوید میدهد. تنها راه برونرفت دولت اقتدارگرا از این آسیبپذیری، تغییر خط مشی به نحوی است که بتواند گفتمان مخالف را نیز در درون خود پذیرا باشد.
● لبنان؛ انقلاب مخملین در بنبست
ظاهرا منطقه خاورمیانه پارهای دیگر از این كره خاكی است و علاوه بر مفاهیم، ارزشها، حوادث و انقلابها نیز در این منطقه رنگ و بویی دیگر دارند و مسیری را طی میكنند كه با سایر نقاط جهان كاملا متفاوت خواهد بود. تجربه انقلاب مخملین یا به تعبیری «انقلاب سبز» لبنان یا به قول خود آنها «انتفاضه استقلال و آزادی» یكی از این حوادث نادر است كه دو سال و نیم پیش كلید آن زده شد اما در بنبست گرفتار آمد. نقطه آغاز این تحرك سیاسی صدور قطعنامه ۱۵۵۹ در سپتامبر سال ۲۰۰۴ میلادی بود كه برای نخستین بار به صراحت از سوریه میخواست ارتش خود را از لبنان خارج كند تا مردم این كشور بتوانند به صورت آزادانه سرنوشت خود را تعیین كنند.
این قطعنامه در پی تمدید دوران ریاستجمهوری اهل لحود و مخالفت ضمنی رفیق حریری و طیف هوادار او به تصویب رسید و تصمیم داشت تا سوریه را زیر فشارهای خارجی مجبور به ترك لبنان كند. با شروع مخالفتهای داخلی لبنان و دفاع مردمی از این قطعنامه، ناگهان آقای لبنان در ۱۴ فوریه ۲۰۰۵ به طرز وحشتناكی ترور شد. كاروان رفیق حریری و همراهانش وقتی از مقابل هتل سنتجورج در بیروت عبور میكرد با انفجار یك خودرو بمبگذاری شده مواجه شد كه یكهزار كیلوگرم تیانتی را در خود داشت و او و بیست تن دیگر را كشت و دهها نفر را مجروح ساخت. این انفجار به منزله پایان تاریخ گذشته لبنان و سرآغاز فصل تازهای بود كه به قیام انتفاضه مردم لبنان شهرت یافت. طرفداران رفیق حریری، سیاستمدار باسابقه و ثروتمند لبنانی به خیابانها ریختند و او را به طرز باشكوهی تشییع كردند و با متهم كردن سوریه به قتل او خواستار خروج فوری و كامل نیروهای سوریه از لبنان شدند.
در پی این اعتراضها بود كه دولت عمركرامی (طرفدار سوریه) سقوط كرد. كمیته تحقیق برای بررسی ترور حریری در سطح بینالمللی تشكیل شد و گروههای حامی سوریه از جمله حزبالله لبنان نیز به برگزاری تظاهرات متقابل پرداختند. سرانجام بشاراسد، رئیسجمهور سوریه تصمیم گرفت ۱۴ هزار سرباز خود را از لبنان خارج كند و بدون دخالت در امور سیاسی لبنان اجازه دهد تا آنها دولت خود را انتخاب كنند. پس از كرامی، نجیب میقاتی مامور تشكیل كابینه شد و شرط كرد كه فرماندهان دستگاههای امنیتی طرفدار سوریه را بركنار و انتخاباتی آزاد برگزار كند.
شورای امنیت سازمان ملل متحد با صدور قطعنامه ۱۵۹۵ تشكیل كمیتهای بینالمللی برای بررسی ترور رفیق حریری را به تصویب رساند. نیروهای سوری در آوریل ۲۰۰۵ از لبنان خارج شدند و بلافاصله میشل عون از رهبران مسیحی لبنان پس از چهارده سال تبعید به كشور بازگشت. نیروهای سیاسی لبنان آرایش جدیدی به خود میگرفتند و برای برگزاری انتخاباتی پارلمانی آماده میشدند. با این حال جریان ترورهای زنجیرهای همچنان ادامه داشت و پس از حریری، سمیر قیصر، جوبرج حاوی، می شدیاق، جبران توینی و پیرجمیل را طی دو سال گذشته قربانی كرد. با صفبندی جدید نیروهای سیاسی، انقلاب مخملین لبنان اولین ضربه سیاسی را دریافت كرد. شورش و اعتراض عمومی مردم كه به شكل یك قیام سراسری جلوهگر شده بود و خواستار آزادی و استقلال كامل بود، به مسیر كشمكشها و رقابتهای فرقهای و قومی افتاد. لبنان تركیب دین و طایفهای ویژهای دارد و همین موضوع تاكنون بارها این كشور را در معرض جنگهای فرقهای قرار داده است. پیشبرد یك انقلاب مخملین نیازمند ارادهای عمومی و تاكید به خواستههای فراگیر و اكثریتی بود كه لبنانیها داشتند به سرعت از آن فاصله میگرفتند.
انتخابات سال ۲۰۰۵ برگزار شد. پارلمان جدید با اكثریت نیروهای مخالف حضور سوریه تشكیل شد، دولت جدید فواد سینیوره زمام امور را در دست گرفت و وزرای مسیحی و مسلمان اعم از اهل تسنن و شیعه در كابینه او حضور یافتند. لبنانیها قصد داشتند با وحدت ملی خواستههای خود را پیش برند اما یك مساله مانع این روند بود: ادامه نفوذ سوریه. دتلو مهلیس بازپرس سازمان ملل اولین گزارش خود را در اكتبر سال ۲۰۰۵ به شورای امنیت داد و در آن مدعی شد كه سوریه در ترور حریری دست داشته است. در پی آن قطعنامه ۱۶۳۶ صادر و از سوریه خواسته شد در روند تحقیقات مربوط به ترور رفیق حریری همكاری كند. مهلیس گزارش دوم خود را ارایه كرد و فشارها بر سوریه فزونی گرفت. سازمان ملل خواستار تشكیل دادگاهی بینالمللی برای رسیدگی به این ترور بود اما سوریه و نیروهای حامی این كشور در لبنان با این موضوع مخالفت میكردند. سال ۲۰۰۵ با این كشمكشهای سیاسی در لبنان پایان یافت.
با آغاز سال جدید میلادی وزرای شیعه از دولت فواد سینیوره خارج شدند. مدتی برای بازگردادن آنها «گفتوگوهای ملی» ترتیب یافت اما به نتیجهای نرسید. اختلاف بر سر نحوه تشكیل دادگاه رفیق حریری ادامه ریاستجمهوری امیل لحود و خلع سلاح گروههای شبهنظامی ادامه داشت و گفت و گوها را در عمل بیحاصل و ناممكن میساخت.
در این فاصله ناگهان اتفاق دیگری افتاد كه انقلاب مخملین لبنان را در محاق خود فرو برد. با به اسارت گرفتن دو سرباز اسرائیلی توسط حزبالله، رژیم صهیونیستی جنگی تمام عیار را آغاز كرد كه ۳۴ روز ادامه یافت و تابستان خونینی را برای لبنان رقم زد. جنگ اوضاع سیاسی لبنان را كاملا بر هم ریخت و بیش از دو میلیون لبنانی را آواره و ۱۲۰۰ تن را كشت و هزاران نفر دیگر را مجروح ساخت. جنگ میلیونها دلار خسارت به بار آورد و دوباره بیروت و شهرهای جنوبی لبنان را ویران كرد. حزبالله در این جنگ توان نظامی خود را به نمایش گذاشت و موشكهای دوربرد خود را روانه شهرهای اسرائیل كرد. با تصویب قطعنامه ۱۷۰۱ آتشبس برقرار و جنگ پایان یافت در حالی كه اسرائیل و حزبالله هر یك به دلایلی خود را طرف پیروز این جنگ معرفی میكردند. قطعنامه ۱۷۰۱ ضمن برقراری آتشبس مقرر میكرد كه ۱۵ هزار سرباز خارجی برای حفظ صلح در لبنان مستقر شوند و ارتش لبنان نیز در جنوب استقرار یابد.
این طرح به معنای خارج كردن جنوب از دست حزبالله و خلع سلاح تدریجی این جنبش بود. با این حال كاندولیزا رایس، وزیر خارجه آمریكا كه این جنگ را «رحم تولد یك خاورمیانه جدید» توصیف كرده بود در پایان با این پاسخ مواجه شد كه حزبالله و دولتهای منطقهای حامی او نوید «یك خاورمیانه جدید» را میدادند و برای نابودی اسرائیل شمارش معكوس مقرر میكردند. با اتمام جنگ و استقرار نیروهای بینالمللی، بازسازی كشور آغاز شد اما بنبست سیاسی همچنان ادامه داشت. گفت و گوهای ملی پیگیری نمیشد و سرانجام در دسامبر ۲۰۰۶ طرفداران حزبالله با ریختن به خیابانها اعتصابات گستردهای را ترتیب دادند كه همچنان ادامه دارد كابینه دولت و پارلمان به حالت تعطیل در آمد و نیروهای سیاسی لبنان هر یك بر مواضع خود پای فشردند. در یك طرف این ماجرا نیروهای موسوم به ۱۴ مارس به رهبری سعدالحریری و ولید جنبلاط قرار دارند كه از دولت سینیوره حمایت و خواستار اجرای قطعنامههای بینالمللی، تشكیل دادگاه رفیق حریری و ادامه همان روند سیاسی هستند كه به انقلاب سبز لبنان شهرت یافت. اما در مقابل این جریان نیروهای دیگری اعم از حزبالله، جنبش امل و جریان میخی به رهبری میشل عون قرار دارند كه با این روند مخالف بوده و آن را توطئهای آمریكایی اسرائیلی برای تحت قیمومیت گذاشتن لبنان میدانند.
تاكنون میانجیگریهای متعددی از اتحادیه عرب گرفته تا كشورهای منطقه و اخیرا فرانسه نتوانسته راهحلی برای این بنبست پیدا كند. با این حال گذشت دو سال و نیم از حوادث اخیر لبنان حداقل دو نكته را بر همگان آشكار ساخته است. یكی اینكه هیچ یك از طرفین نمیتواند دیگری را حذف كند و دیگر اینكه بازگشت لبنان به شرایط گذشته غیرممكن خواهد بود.
از این رو طرفهای داخلی ناچارند روند آشتی ملی را در پیش گیرند و دوباره پارلمان و دولت را فعال سازند و طرفهای خارجی نیز برای اینكه لبنان به سرنوشت كشورهایی چون عراق دچار نشود، ناچارند به این روند یاری رسانند؛ روندی كه حداقل تاكنون به رغم همه كارشكنیها بخشی از اهداف انقلاب مخملین لبنان را محقق كرده است.
● این چهار بنیاد
در كشورهایی كه انقلابهای رنگی شده و در كشورهایی كه خود را هدف این انقلابها میبینند، چنین معروف شده است كه دولت آمریكا یا دستكم نهادهایی در این كشور در آموزش، فعالسازی و سرمایهگذاری انقلابهای رنگی و شبهانقلابها نقش دارد. در این میان انگشت اتهام بیش از همه به چهار بنیاد معروف، بنیاد سوروس، بنیاد NED، بنیاد ویلسون و بنیاد كارنگی نشانه رفته است كه در ذیل معرفی میشوند.
جورج سوروس در سال ۱۹۳۰ در مجارستان زاده شد. وی پس از اشغال کشور خود از سوی نازیها مجارستان را در سال ۱۹۴۷ به سوی انگلستان ترک كرد و پس از تحصیل در بریتانیا در سال ۱۹۵۶ به ایالات متحده رفت و ثروت هنگفتی به هم زد.
این میلیونر معروف بنیانگذار «شبكهای از سازمانهای خیریه» است که از سال ۲۰۰۲ به این سو هدف عمده و اصلی آن انتقاد از دولت بوش بود. سوروس همچنین در كتاب خود «حباب قدرت آمریکا» نهتنها به سیاست خارجی بوش که به برخی از مشاوران و مقامات دولت بوش مثل دیک چنی، اشکوکرافت و رامسفلد به شدت تاخته است به گونهای که آنها را با «شارون» مقایسه میکند.
او علاوه بر بنیاد سوروس هماکنون رئیس موسسه جامعه باز (OSI) نیز است؛ موسسهای که در بیش از ۵۰ کشور که عمدتا در اروپای شرقی و مرکزی و اتحاد شوروی سابق است فعالیت دارد.
هدف بنیادهای سوروس همانا «تبدیل جوامع بسته به جوامعی باز و حمایت و بسط ارزشهای جوامع باز در جوامع بسته است». بنیادهای سوروس درصدد تقویت اصول جامعه باز و اقدام علیه رژیمهای اقتدارگراست. در بیشتر دهه ۱۹۹۰، شبکه بنیادهای سوروس در امپراتوری شوروی نفوذ یافتند و به کشورهای دیگر در گذار از حاکمیت اقتدارگرا کمک کرده تا جوامعی دموکراتیک و باز بسازند.
سوروس خود گفته است: «در هر کشور من گروهی از افراد را شناسایی میکردم، برخی شخصیتهای مهم و چهرههای کمتر مهم که با عقیده ما دارای اشتراک هستند...» هر چند بنا به گفته خود در ۵۰ کشور دفتر داشته و فعالیت آن هم آشکارا و با اطلاع دولتها صورت میگیرد اما گاهی فعالیتهای سوروس چنان تردیدبرانگیز شده است که زمینه مخالفت برخی دولتها را فراهم کرده است. بهطور مثال، نفوذ روبه گسترش بنیاد مذکور در چین چنان سوءظن مقامات چین را برانگیخت که آنها را متهم به همکاری با بخش اطلاعاتی آمریکا کرد. حمایتهای مالی سوروس در جهت کمک به اصلاحات در چین موجب شد مقامات چینی به این نتیجه برسند که این سازمان ارتباطهایی مظنون با «سیا» داشته و حتی عامل آن است. سوروس خود مدعی است که در انقلابهای رنگی در منطقه آسیای مرکزی و قفقاز نقشی نداشته است.
▪ بنیاد NED
نام کامل NED بنیاد ملی برای دموکراسی (حمایت از آزادی در اقصی نقاط دنیا) است.
مطالعه بنیاد سیاست آمریکا با کمک ۳۰۰ هزار دلاری از سوی آژانس توسعه بینالمللی (AID) انجام شد و سپس به «برنامه دموکراسی» معروف شد. برنامه دموکراسی طرح تاسیس بنیادی خصوصی و غیرانتفاعی را که همان NED (National Endowment for Democracy) باشد توصیه کرد. قرار بر این شد که NED به مثابه یک بنیاد کمکدهنده عمل کرده و کمکهای مالی را به سازمانهای خصوصی با هدف ارتقای دموکراسی در خارج توزیع کند.
اهداف NED به این شرح است:
۱ ) ترغیب موسسات دموکراتیک از طریق برنامههای بخش خصوصی.
۲ ) تسهیل ارتباط و تبادلات میان گروههای غیردولتی و گروههای دموکراتیک در خارج.
۳ ) ارتقای مشارکت غیردولتی در برنامههای آموزشی دموکراتیک.
۴ ) تقویت فرآیندهای انتخاباتی در تعامل با نیروهای دموکراتیک بومی.
۵ ) تقویت همکاری میان گروههای بخش خصوصی آمریکا با گروههایی در خارج که «وقف ارزشهای فرهنگی، موسسات و سازمانهای متکثر دموکراتیک هستند».
۶ ) ترغیب طرحهای دموکراتیک همگام با منافع ایالات متحده و گروههایی که این کمکها را دریافت میکنند.
هیات امنای NED شامل فعالان حزبی، نمایندگان کارگران ایالات متحده، اجتماعات تجاری و آموزشی، متخصصان سیاست خارجی و دو عضو کنگره است که به مدت سه سال انتخاب میشوند. تا پیش از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ تمامی این کمکها به کشورهایی چون لهستان، شیلی، نیکاراگوئه، اروپای شرقی، آفریقای جنوبی، برمه، چین، تبت، کرهشمالی و کشورهای بالکان اختصاص مییافت. پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ اما با تصویب سومین سند استراتژیک NED، کمکهای ویژهای برای کشورهای دارای جمعیت مسلمان در خاورمیانه و آسیای مرکزی تدارک دیده شد. بودجه این سازمان از ۴۰ میلیون دلار در سال ۲۰۰۴ به ۷۴ میلیون دلار در سال ۲۰۰۶ افزایش یافت. در سال مالی ۲۰۰۶، NED از کنگره درخواست کمک مالی مضاعف به میزان ۱۵ میلیون دلار برای چین، تبت، کره شمالی، صحرای آفریقا، کشورهای مسلمان خارج از خاورمیانه، روسیه و ونزوئلا کرد.
همچنین در سال ۲۰۰۱، بنیاد مذکور با حمایتی مالی که از سوی کنگره مجاز به آن بود و از سوی دفتر دموکراسی، حقوق بشر و کار در وزارت خارجه تدارک شد، «برنامه ریگان فاسل پیروان دموکراسی» را تاسیس کرد که سالیانه حمایتهایی را برای فعالان دموکراسیخواه، کارآموزان، اندیشمندان و روزنامهنگاران از سراسر دنیا فراهم میآورد تا درک آنها از دموکراسی را عمیقتر کرده و توان آنها برای ارتقای تغییرات دموکراتیک را افزایش دهد.
بهطور خلاصه میتوان فعالیتهای NED را به این شرح توصیف کرد:
۱ ) کمک به دموکراتها در جوامع بسته.
۲ ) تقویت دموکراسی.
۳ ) همکاری با سایر بنیادهای فعال در دموکراسی.
۴ ) ایجاد سازمانهای همکار در دموکراسیهای جدید.
۵ ) افزایش تحقیق روی دموکراسی.
۶ ) شکلدهی به تلاشی جهانی برای دموکراسی.
مهران كرمی
امیرحسین اصطباری
محمدعلی عسگری
محمدحسین باقی
سرگه بارسقیان
مریم شبانی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست