دوشنبه, ۶ اسفند, ۱۴۰۳ / 24 February, 2025
مجله ویستا

خسته ام زخمی و تحقیر شده اما تسلیم نمی شوم


خسته ام زخمی و تحقیر شده اما تسلیم نمی شوم

نگاهی به نمایش ”یرما” نوشته فدریکو گارسیا لورکا و کارگردانی علی رفیعی

”یرما” به معنای بی ثمری و سترونی و نام نمایشنامه ای است که فدریکو گارسیا لورکا شاعر و نمایشنامه نویس دگراندیش اسپانیایی آن را در سال ۱۹۳۴ به رشته تحریر درآورده است. این نمایشنامه داستان زنی به اسم یرما را در قالب شعری تراژدیک مطرح و عنوان می کند. یرما روایت تلخ زندگی زنی است که اعمال و رفتارش همگی ریشه در واقعیت دارند.

هر چند که در برخی موارد فرا واقعی نشان می دهند. او حاضر نیست همانند تمامی مردم شهر نمادین خویش به روزمرگی روی آورد و به شرایط جبری و تاریخی پیرامون خود تن دهد. بلکه می خواهد در برابر سرنوشت محتومش بایستد و به هر شکل ممکن آن را تغییر دهد، حتی اگر این ایستادگی به بهای زدن اتهام دیوانگی به وی و از دست دادن تمامی زندگی مادی اش باشد.

جهان پیرامون ”یرما” انسان ها را وادار به سکوت، تن دادن به سازش ها و گذشتن از آمال و آرزوهای مشروع و به حق شان می کند. اما ”یرما” این ها را بر نمی تابد و تسلیم نمی شود. او علیه تمامی تهدیدها، تحمیل ها و تهمت ها قد علم کرده است و با تمام وجود از حق طبیعی و قانونی اش دفاع می کند. حقوقی که همگی آن در این نمایش، به صورت حق داشتن فرزند تجلی کرده و جلوه می یابد. ”یرما” از دنیا و افرادی که می خواهند او را عقیم نگه دارند و از زایش و نوآوری و خلق دور کنند، متنفر است. او این تنفر را رسماً اعلام کرده و در نهایت هزینه لازم را برای این نگاه متفاوت خود پرداخت می کند.

زنان در آثار لورکا حضوری مهم و تعیین کننده دارند، حضوری سرنوشت ساز که در تمامی نمایش های او همچون ”ماریاپیندا”، ”خانه برنارد آلبا”، ”عروسی خون” و ”یرما” حضور دارند. زنانی که به رغم تفاوت ظاهری در نگاه و طبقه اجتماعی، همگی یک وجه مشترک دارند و آن ”رنج” است. حضور زنان در آثار نمایشی نویسنده و نمایشنامه نویس اسپانیایی زمینه ای را فراهم کرده است تا وی به دنیای اطرافش با نگاهی بسیار جدی و واقع گرایانه بنگرد و معضلات و مشکلات پیرامون خود را گاهی در قالب رئالیستی و گاهی در قالب سورئال مطرح کرده و عنوان کند.

اسپانیا به عنوان مکان اصلی اتفاقات نمایش لورکا تنها کشور نمادین است و مسائل مطروحه توسط این نمایشنامه نویس به زیباترین شکل، تمامی وسعت این دنیای خاکی را در بر گرفته و قابلیت انطباق با تمامی جغرافیای جهانی را دارند. تفکرات نهفته در شخصیت های نمایشی او همچون ماریا در ”ماریا پیندا” و آدلا در ”خانه برنارد آلبا” دارای دو نگاه انتزاعی و واقعی هستند و می توان جنبه های واقعی این شخصیت ها را در زندگی شخصی او نیز پیدا کرد.

دنیای واقعی آثار لورکا تلخ است که میدانی به وسعت تاریخ زندگی بشر را در بر می گیرد و دنیای انتزاعی آثارش نیز به رغم تخیل شاعرانه اش به گونه ای دیگر سیاهی و تلخی زندگی بشر کنونی و معاصر را به تصویر می کشد. در شرایطی که در تمامی آثار این نمایشنامه نویس اسپانیایی زن محوریت داشته است، وی خود هیچ گاه ازدواج نکرده و تا زمان مرگ یا کشته شدنش به تنهایی می زیسته است. به این ترتیب زمانی که در بیشتر آثارش از مردی ناتوان در ابراز عشق و ایجاد ارتباط با زنان سخن می گوید، خود به خود جنبه واقعی بودن و به نوعی حدیث نفس لورکا در آثارش مشاهده شده و لمس می شود که گاهاً وی این حدیث نفس را در پیله ای از شاخصه های نمادین مطرح و بیان می کند...

حال نمایشنامه ”یرما” با مشخصه های فوق و برگرفته از قلم شاعرانه نمایشنامه نویس مطرح اسپانیایی با ترجمه روان و بسیار عالی زنده یاد شاملو در اختیار کارگردان فهیم تئاتر کشورمان قرار گرفته است تا جامعه تئاتری بار دیگر شاهد اجرای اثری باشند که به رغم برخی ناکامی ها و نابسامانی ها مولفه های جدیدی را به دست اندرکاران و دل سوختگان این هنر ناب معرفی کند.

ترجمه سلیس شاملو به گونه ای است که محدودیت زمانی و مکانی را از متن فوق دور کرده و جنبه جهان مشمول بودن آن، شرایط لازم برای خلاقیت و بهره برداری آگاهانه از محتوای متن را در اختیار کارگردان قرار داده است. با این مشخصه ها، دیگر آن چیزی که تماشاگر در سالن اجرا با آن مواجه می شود دغدغه های یک شاعر اسپانیایی تبار نیست، بلکه شخصیت های نمایشی اش کاملاً آشنا و ملموس بوده و در هر کوی و برزن قابل مشاهده است.

شخصیت ”یرما” در اجرای دکتر رفیعی با ناامیدی ها می جنگد و شرایطی را فراهم می کند که مخاطب با اشک ها، فریادها و اعتراض هایش همراه و هم صدا شود و با وی همزاد پنداری کند. نمایش ”یرما” در حالی در سالن استاد سمندریان مجموعه ایرانشهر به اجرا درآمد که بر طبق گفته کارگردان، حاصل دو سال تمرین مداوم با مجموعه ای از بازیگران جوان و مستعد کشور است که پس از نامهربانی های بسیار سرانجام موفق شده مجوز اجرا بگیرد و به این ترتیب به دست اندرکاران نمایش فرصتی داده شد تا در برخورد با مخاطبان و علاقه مندان هنر نمایش به تجربه ای مطلوب دست یابند؛ تجربه ای که بتواند آن ها را در گام های بعدی زندگی تئاتری شان همراهی کرده و زمینه موفقیت بیشتر آن ها را فراهم کند.

جایگاه دکتر رفیعی در صحنه تئاتر کشور و مشاهده آثار اجرایی وی همچون ”عروسی خون” و ”در مصر برف نمی بارد” و ... خود به خود به تماشاگر نمایش ”یرما” قبل از ورود به سالن استاد سمندریان این نوید را می دهد که بار دیگر بتواند اجرای اثری وزین و قابل طرح را در صحنه تئاتر کشور شاهد باشد که به شکل کلی، خوشبختانه این انتظار بیهوده نیست و به رغم پاره ای مشکلات اجرایی برگ دیگری بر مجموعه آثار نمایشی قابل تعمق تئاتر کشور افزوده می شود. به شکل کلی می توان از دو منظر به اجرای ”یرما” توسط دکتر پرداخت. نخستین نگاه به اجرا می تواند با توجه به مسائل مطروحه در رسانه ها و به ویژه در بروشور نمایش از قول کارگردان باشد. آنجایی که ایشان در سلسله مصاحبه ها و یادداشت های پیرامون اجرا به این مطلب اشاره می کند که: نمایش فوق با شرکت بازیگرانی شکل گرفته که برای اولین بار است روی صحنه تئاتر حضور یافته اند و به اجرا می پردازند. بازیگرانی که از دل کارگاه بازیگری خود کارگردان بیرون آمده و چنین تجربه سنگینی را با وی شروع کرده اند. با نگریستن از این زاویه، بایستی با تمام وجود به کارگردان، به خاطر ریسک بسیار بالایی که در انتخاب بازیگرانی تازه کار برای اجرای یک اثر حرفه ای داشته است، تبریک گفت و آرزو کرد که این اتفاق میمون و مبارک در صحنه تئاتر کشور اپیدمی شود و شکل بگیرد.

از این زاویه نگاه کمبودها و کاستی های اجرا رنگ می بازند و ما شاهد اجرایی قابل قبول، کارآمد و نسبتاً قوی از ”یرما” توسط دکتر رفیعی و گروهش هستیم. کارگردانی آگاهانه و هوشیارانه دکتر رفیعی از اثر فوق، استفاده از حداکثر توانایی بازیگران در خلق شخصیت های نمایشی، طراحی صحنه بسیار قوی (که اصولاً از شاخص های همیشگی آثار دکتر رفیعی است) و خلق تابلوهای زیبای نمایشی از یک سو و انتخاب ریتم اجرایی حساب شده و مناسب از سوی دیگر دست در دست هم می دهند تا تماشاگر، سالن اجرا را پس از دو ساعت حضور با دست خالی ترک نکند. اما از زاویه دیگر، حق مخاطب در دیدن اثری حرفه ای از یک کارگردان مطرح کشورمان بدون توجه به اینکه آیا بازیگران نمایش تازه کار هستند یا با تجربه، چهره متفاوت تری از نمایش ”یرما” را بر مخاطب آشکار می کند.

در اینجا شاید ذکر این مطلب ضروری باشد که حق مسلم مخاطب است که بخواهد با پرداخت بهای گزاف بلیت ورودی که مبلغی قابل تعمق و درخور است شاهد یک اجرای کاملاً حرفه ای باشد و ما نمی توانیم از وی انتظار داشته باشیم توقعاتش را در حد یک کار اجرایی با استفاده از بازیگرانی نوپا پایین بیاورد. هر چند این بازیگران تا حد نهایی توان خود، تلاش و فعالیت کرده باشند.

آنچه را که می توان در خصوص این اجرا با دستمایه ای بر گرفته از هر دو زاویه نگاه در سطور بالا، عنوان کرد این است که همان گونه که در اکثر آثار کارگردانان بارز و مشخص بوده، وی همواره موفق شده است با تحلیل درست از متن، انتقال درست این تحلیل به بازیگران، شخصیت پردازی قوی و کمک گرفتن بهینه و عالی از امکانات و عناصر تکمیلی کارگردانی همانند نور، دکور و موسیقی اثری قابل تعمق را به اجرا بگذارد.

شاخص اصلی تمامی آثار اجرایی دکتر رفیعی طراحی صحنه بوده که همیشه سهم بسزایی را در موفقیت آثارش بر عهده داشته است؛ مقوله ای که در نمایش ”یرما” نیز به خوبی خود را نشان می دهد. تماشاگر در بدو ورود به سالن استاد سمندریان برای دیدن نمایش ”یرما” با صحنه ای متشکل از سه بعد که به صورتی کاملاً کارآمد و منطقی فضای نمایشنامه را به تصویر می کشد روبه رو می شود. در این لحظه در دنیایی به رنگ سفید که تماشاگر را احاطه می کند فقط یک مبل خودنمایی می کند، مبلی در اندازه ای غیرمعمول و غیراستاندارد، مبلی که با کمی دقت می توان بستر اصلی اتفاقات مهم و اصلی نمایش ”یرما” را در آن دید، مبلی با هیبت یک رختخواب که قرار است در آن مهم ترین و شاخص ترین وقایع متن صورت گیرد، مبلی که رنگ آن دیگر سفید نیست، قرمز است و مبلی که به صورت عمدی، اما نمادین تماشاگر و مخاطب را به اتفاق نهایی نمایش ”یرما” سوق می دهد و این نکته از برخورد هشیارانه کارگردان و طراح صحنه اثر درباره ارتباط با تماشاگر هدایت می کند.

در روی این مبل ”خوان” قرار گرفته است که شیوه خوابیدنش وضعیت نابسامان، آشفته و قابل ترحم وی را به تصویر می کشد. آن چه در این حال تماشاگر را بیشتر به خود جذب می کند میمیک و ترکیب چهره ای خوان است که تا پایان نمایش بر صورتش باقی می ماند. مشخصه هایی که علت آن در ادامه نمایش مشخص شود و کم کم ترکیب بندی ها و رنگ ها خود و منطق حضورشان را اعلام می دارند، کارگردان در همان ابتدا با تنها خواباندن ”خوان”، سوال ها و تعلیق های زیادی را در ذهن مخاطب ایجاد کرده، با روشن شدن نور صحنه زندگی نمایش به جریان افتاده و حال نوبت یرماست که سکان نمایش ذهن را در دست گرفته و پیش ببرد. قبل از پرداختن به اصلی ترین مسائل و جریانات همانند کارگردانی و بازیگری، بد نیست نگاهی به عناصر دیگر کارگردانی همانند طراحی لباس و موسیقی داشته باشیم تا به این مسئله برسیم که آیا نمایش در بستر این طراحی ها درست جلو می رود یا در همان ابتدا به مشکل بر می خورد.

طراحی لباس را شاید در این نمایش بتوان به دو شکل تقسیم کرد: نخست در طراحی لباس شخصیت های اصلی همانند یرما و خوان که برگرفته از حالات و روحیه آنهاست مجموعه ای از رگ های سیاه، سفید، خاکستری را در طراحی لباس آن ها مشاهده می کنیم، به گونه ای که در تک تک لحظات اجرا یکی از این رنگ ها را حاکم بر شرایط روحی و روانی آن ها می بینیم. این امر کاملاً آگاهانه به منظور انتقال مفاهیم درون متن به مخاطب شکل گرفته است. انتخاب این ترکیب رنگی از سوی کارگردان از نگاه واقعی و مستند لورکا به شخصیت های اصلی و نمادین نمایشنامه هایش و انطباق آن ها با دیگر جوامع مورد نظر نویسنده شکل می گیرد.

از سوی دیگر این طراحی لباس در مورد سایر شخصیت ها به شدت رنگی و شادی آور است. رنگ هایی که ریشه ای در تفکرات و اندیشه شخصیت ندارند سطحی و در ظاهر نمادی از شادی و شعف هستند. این رنگ ها برای افراد و شخصیت هائی انتخاب شده که همانند یرما نبوده، دغدغه های خاص و پیچیده ای ندارند و به آن چه برای آنان در نظر گرفته شده است، تن داده اند.

این تضاد در ظاهر و رنگ لباس های بازیگران، به صورت نمادین بین محدوده زندگی خوان و یرما از یک سو و محدوده زندگی دیگر افراد جامعه مورد نظر لورکا از سوی دیگر کاملاً رعایت شده و همه چیز بر اساس تضاد فکری و رفتاری این دو گروه در نمایش شکل می گیرد. موسیقی نمایش در اکثر مواقع با اجرا همراه بوده فضای لازم را خلق کرده و موجب می شود تا تماشاگر از رخوت و سستی احتمالی بیرون آمده و نمایش را دنبال کند.

طی نمایش ”یرما” کارگردان با خلق صحنه های متنوع و جذاب تلاش کرده است مخاطبان طولانی بودن ۱۲۰ دقیقه ای اجرا را احساس نکنند که از جمله این صحنه های موفق می توان به صحنه های رخت شستن زنان، درگیری یرما و خوان، رویارویی یرما و املیا اشاره کرد. صحنه هایی که از قدرت عالی و برجسته دکتر رفیعی در خلق تصاویر به یاد ماندنی و تأثیر گذار همچون سایر آثار نمایشی اش حکایت دارد. اضافه کردن شخصیت فرشته در نمایش نیز خلاقیتی است که از سوی دکتر رفیعی صورت گرفته تا دنیای عینی، واقعی، خشن و سرد زندگی یرما را همراه با خواسته های آرمانی و انتزاعی وی نشان داده و معرفی کند.

صحنه پایانی نمایش، صحنه درگیری خوان و یرما قبل از کشته شدن وی توسط یرما نیز از دیگر صحنه هایی است که به جذابیت اجرا می افزاید و تماشاگر را کاملاً درگیر می کند، اما همان گونه که در قسمت های قبلی نقد یادآوری شد در نگاهی حرفه ای به اجرای فوق بدون در نظر گرفتن این مسئله که بازیگران به اولین تجربه جدی در زمینه هنر تئاتر دست یافته اند، مسائل مختلفی مطرح است که در این مکتوب به تعدادی از این مشکلات اجرایی اشاره می شود.

متأسفانه اکثر تابلوهای زیبای میزانسنی کارگردان در اجرای نه چندان حرفه ای بازیگران، مکانیکی به نظر می آیند و تحمیل شده به نمایش دیده و ارزیابی می شدند. از جمله این میزانسن ها می توان به صحنه ای اشاره کرد که خوان برای بحث با یرما به صورت دو زانو خود را به سر میز غذاخوری پرتاب می کند که به هیچ وجه منطقی و قابل توجیه به نظر نمی آید. یا اینکه یرما برای گفتن یک دیالوگ بدون این که به تفکر اصلی برای خلق میزانسن اشراف داشته باشد، روی لبه مبل راه می رود و دیگر زمانی است که با شنیدن خبر بارداری ماریا، سه چرخ کاملاً مکانیکی بدون دلیل نمایشی زده و سپس می نشیند و از این دست حرکات که در نمایش، کم نیستند.

نسرین درخشان زاده به رغم بازی تحسین برانگیزش در نقش یرما به عنوان نخستین تجربه بازیگری، در برخی لحظات اجرا به خصوص زمانی که خستگی بر وی مستولی می شود، میزانسن هایش را کاملاً فرمایشی انجام می دهد. از حس پشت دیالوگ هایش خبری نیست و همه چیز رنگ می بازد. این امر با توجه به نزدیکی تماشاگران به خصوص ردیف های یک تا پنج، کاملاً قبل مشاهده و لمس است. در صحنه درگیری و بحث یرما با املیا که سارا رسول زاده آن را بازی می کند، به شدت این مشکل یک نواختی بیانی و اجرایی یرما قابل مشاهده است.

صحنه ای که به راستی سارا رسول زاده آن را به خوبی اجرا می کند و به عقیده نگارنده این سطور، خود را به عنوان یکی از بهترین بازیگران نمایش یرما معرفی می کند.

انتخاب دو بازیگر مرد در نقش خواهر شوهر از جمله دیگر ابتکارهای خاص و ویژه کارگردان است که با هدایت خوب توانسته بازی درخشانی نیز از آن دو بگیرد. این موفقیت ناشی از دیالوگ نگفتن این دو شخصیت در نمایش است، ویژگی خاصی که بازی آن ها را کاملاً برجسته می کند و این سوال را پیش می آورد که چرا در انتهای حضور صامت عالی این دو خواهر شوهر آن ها لب به سخن می گشایند و یرما را صدا می زنند. عملی که به هیچ وجه ضرورت آن احساس نشده و از بار جذابیت کار کارگردان در خلق این دو شخصیت می کاهد.

از نکات قابل ذکر دیگر در نمایش ”یرما” تعویض صحنه به وسیله بازیگر شخصیت یرماست. بردن و آوردن مبل بسیار بزرگی که منطقی نیست و عاملی می شود که ارتباط وی با مخاطب که بر اثر زحمات و تلاش بسیار شکل گرفته است، قطع شود. مبلی که چند بار به در و دیوار گیر می کند و موجب گرفتن تمرکز از بازیگر نقش یرما با این حجم دیالوگ و میزانسن می شود. استفاده از ظروف مسی توسط کارگردان نمایش از هشیاری کامل و آگاهانه وی در استفاده از وسایل صحنه خبر می دهد. به گونه ای که سردی و آهنی بودن زندگی شخصیت های نمایش را به تصویر می کشد و حال با این وسعت ریزبینی کارگردان در انتخاب درست وسایل صحنه، متأسفانه جایگاه اعضای موسیقی در بخش میانی صحنه به شدت در ترکیب بندی های اجرایش در این بخش تأثیرگذار بوده و عکس العمل های آنان در لحظات بسیار حساس اجرا، توجه تماشاگر را از اتفاقات این بخش صحنه منحرف می کند. خلق میزانسن های متنوع روی یک مبل در مدت طولانی نمایش، حرکتی است که کارگردان در این راه موفق عمل کرده، اما این محدودیت مکانی کم کم موجب تحمیل میزانسن های غیرمنطقی در این حیطه شده است و هیچ دلیل دراماتیکی برای خلق آن ها از سوی تماشاگر احساس نمی شود.

شخصیت پردازی ”ماریا”، نحوه دیالوگ گویی وی، خنده های بی ربط و غیر واقعی او در اولین حضورش در نمایش یرما به شدت به اجرا صدمه می زند که در مقابل آن می توان به صحنه رخت شستن زنان و شعر خواندن آنان اشاره کرد که همه چیزش عالیست و انکار ناپذیر، صحنه ای که از جنبه های مختلف می تواند برای دانشجویان رشته نمایشی آموزنده باشد. در کنار بازی مصطفی ساسانی در نقش ”خوان” که هر چه از زمان اجرا می گذرد بهتر و روان تر بازی می کند و اوج بازیگری اش را در صحنه درگیری نهایی با یرما به اجرا می گذارد بایستی به بازیگر نقش ویکتور اشاره کرد که شاخصه خاصی ندارد و بی هویتی مطلق در اجرایش دیده می شود. کارگردان در پرداخت شخصیت ”خوان” به گونه ای دقیق و ریز عمل کرده است که حتی برای وی میمیک و حالت خاص چهره ای در نظر گرفته است. حالتی که در تمام طول اجرا قابل مشاهده است و با چهره واقعی بازیگر تفاوت های اساسی دارد، اما به نظر می آید که کارگردان در خلق شخصیت ویکتور این دقت لازم را نداشته و عمل نکرده است. نحوه بازی شخصیت ویکتور در اجرای یرما این احساس را به تماشاگر منتقل می کند که وی صرفاً به دلیل شکل و تیپ ظاهری اش که در تقابل کامل با ”خوان” است انتخاب شده و دیگر هیچ ویژگی پررنگ حسی، بیانی و حرکتی در وی مشاهده نمی شود. هر چه کار و اجرا جلو می رود به نظر می آید که ریتم اجرایی به دلیل خستگی تماشاگر بایستی تندتر شود و کار با قدرت بیشتری جلو رود، اما صحنه حضور زن در مقابل یرما و گفتن فقط یک جمله ”شوهرت باهات خوب کار می کنه” از جمله صحنه هایی است که به شدت به ریتم اجرایی صدمه زده و اجرا را با نقایصی رو به رو کرده است. طراحی نور نمایش ”یرما” نیز از دیگر مسائل مورد بحث در این اجراست.

عدم استفاده از نور رنگی، موجب شده برخی صحنه ها زیبایی خود را از دست داده و یکنواخت نشان دهند. استفاده از نور رنگی البته با احتساب دلایل منطقی و علمی در صحنه های حضور فرشته می تواند از جمله صحنه هایی باشند تا بر جذابیت ظاهری اجرا بیفزایند که متأسفانه از سوی کارگردان توجه لازم در این زمینه انجام نگرفته است.

بالاخره این که بیان درست و مفهوم بودن دیالوگ های نمایش ”یرما” از سوی بازیگران، مقوله ای است که کارگردان آن را به خوبی در میان بازیگران جا اندخته، اما این امر موجب نشده که در برخی لحظات سرنوشت ساز اجرا از حس پشت دیالوگ های بازیگران خبری نباشد و فقط و فقط به رسا گفتن دیالوگ ها دقت و توجه شود؛ مشکلی که بیش از همه در نقش ”یرما” به دلیل محوریت کامل وی در اجرا قابل مشاهده است. در اینجا با عرض خسته نباشید به کارگردان اثر نمایشی ”یرما” و گروه اجرایی اش به خاطر خلق چنین اثری در فضای تئاتر کشور، دیدن این نمایش را به تمامی دانشجویان و دانش آموختگان هنر تئاتر توصیه کرده و امیدوارم تمهیدی از سوی کارگردان و مسولان تماشاخانه ایرانشهر اندیشیده شود تا دانشجویان بتوانند با اختصاص هزینه کم از نمایش ”یرما” دیدن کنند. در پایان با آرزوی ارج نهادن مسئولان تئاتری کشور به سرمایه واقعی و ناب این هنر همچون دکتر رفیعی و اظهار امیدواری برای فراهم ساختن زمینه اجرای دیگر آثار مورد نظر این کارگردان مطرح کشورمان، امیدواریم شیوه این کارگردان در زمینه استفاده از نیروهای جوان و پرشور نسل آتی تئاتر کشور در آثار اجرایی و آموختن عملی تجارب ارزنده آنها، مورد توجه سایر کارگردانان عزیز کشورمان نیز قرار گیرد. به امید آن روز....

مسعود موسوی