پنجشنبه, ۲۰ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 9 May, 2024
مجله ویستا

چرا انقلاب فرانسه, فرزندان خود را خورد


چرا انقلاب فرانسه, فرزندان خود را خورد

در سال ۱۷۸۹ میلادی در کشور فرانسه انقلابی به وقوع پیوست که به انقلاب کبیر فرانسه معروف شده است

در سال ۱۷۸۹ میلادی در کشور فرانسه انقلابی به وقوع پیوست که به انقلاب کبیر فرانسه معروف شده است ، این انقلاب که از گسترش آزادی اندیشه و بیان و محدود کردن قدرت پادشاه و اقتصاد مبتنی بر بازار حمایت می کرد و در واقع یک انقلاب سرمایه داری بود با عقب نشینی پادشاه ( لویی شانزدهم ) و سقوط زندان باستیل به پیروزی نسبی رسید بطوری که نمایندگان سرمایه داران ، بخش عمده ای از قدرت را در دست گرفتند که شاکله اصلی آن را ( آنطور که بعضی ها عنوان می نمایند ) فراماسونرها در دست داشتند و در متن پروتکل های صهونیزم جهانی نیز آمده است که : " ما این انقلاب را انقلاب کبیر نامیدیم " .

رهبران اولیه این انقلاب بسیار متاثر از افکار و عقاید سعدی شیرازی و کتاب گلستان او بودند ولی کسان دیگری هم بودند که از عقاید فیلسوفانی مانند " رسو " و " ولتر " تاثیر پذیری خاصی داشتند و بر علیه سلطنت مطلقه لویی شانزدهم قیام کرده بودند .

متذکر می شوم که در زمان سلطنت لویی شانزدهم ، کشور فرانسه دارایی یک مجلس طبقاتی بود که اشرافیت فئودال در آن از امتیازات ویژه ای برخوردار بودند بطوری که نمایندگان سرمایه داران و صاحبان صنایع و بازرگانان ، دارای آن امتیازات ویژه نبودند و لذا در جریان انقلاب ، رهبری مبارزات بیشتر با سرمایه داران و بازرگانان و تا حدودی با صاحبان صنایع بود و تحت شعار برابری ، خواهان حقوق برابر با اشرافیت و فئودال ها بودند و به دنبال محدود کردن قدرت سلطنت و بسط و توسعه نفوذ خود بودند و توده های مردم را که اکثرا ً از دهقانان و پیشه وران بودند با وعده های همچون تغییر وضع موجود و رسیدن به زندگی بهتر ، با خود همراه کرده بودند .

آنطور که نقل می کنند ، پس از پیروزی انقلاب ، بتدریج افراد دیگری هم به قدرت رسیدند که بسیار تندرو و افراطی بودند و در زمان تسلط خودشان ، حدود ۴۰ هزار تن ، از جمله بسیاری از انقلابیون واقعی مانند ژرژ ژاک دانتون را با گیوتین گردن زدند و علی رغم اصلاحات ارضی که انجام دادند ، ولی در عمل کاری کردند که دهقانان و پیشه وران را به جای فئودال ها ، تحت حاکمیت و سلطه سرمایه داران در آوردند .

و اما لازم می دانم که پیش از پرداختن به بحث اصلی ، به این مطلب هم اشاره بکنم که اصولا ً هر انقلابی ، یک کارکرد اساسی دارد و آن اینکه ، افراط و تفریط های های موجود در فرهنگ یک جامعه را به تفریط و افراط تبدیل می کند و این مسئله با توجه به هیجانات و احساسات حاکم بر فضای انقلاب ، تا حدودی طبیعی است ولی اگر رهبران انقلاب و مردم انقلابی ، آدمهای با سواد ، خبره و صبور نباشند و اگر نتوانند به دور از هیجانات زودگذر اجتماعی و انقلابی ، به قضایا و مسائل جامعه نگاه بکنند و اگر نتوانند جامعه را به سمت اعتدال و میانه روی سوق بدهند [ پیامبر گرامی اسلام (ص) می فرمایند : « خیر الامور اوسطها » ( بهترین کارها حد وسط آن است ) ، « فرمان هشت ماده ای امام خمینی ، نمونه بارزی از تعدیل و میانه روی ها بود که پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران صادر گردید و به بسیاری از تندروی ها و افراطی گریها خاتمه داد و لذا به واسطه همین تعدیل ها و میانه روی ها بود که هنوز هم بسیاری از انقلابیون ، در امور کشور تاثیر گذار و یا محترم هستند » ] و اگر بعد از تثبیت انقلاب ، همچنان در حال و هوایی انقلاب بمانند و بخواهند به موج سواریهای خودشان ادامه بدهند آنوقت بدون تردید ، جامعه انقلابی را در دور باطلی از انقلاب های مجدد و افراط و تفریط های بی پایان ، گرفتار خواهند ساخت بطوری که هر انقلابی ، بعد از مدتی بر ضد خودش تبدیل خواهد شد .

و البته ذکر این نکته هم لازم است که اگر تغییرات اجتماعی ، در بلند مدت و همراه با رشد افکار عمومی صورت بگیرد و اگر افراد جامعه ، صبور ، منتقد ، روشنگر و در عین حال سرسخت و مقاوم باشند و بر خواسته های خودشان فداکارانه ، پافشاری نمایند و هزینه های لازم را بپردازند ، در آنصورت نیازی به انقلابهای برانداز نخواهند داشت و در بلند مدت ، به تغییرات مورد نظرشان که به اعتداال و میانه روی هم نزدیکتر است و از ماندگاری بیشتری برخوردار است ، خواهند رسید و لذا برای رسیدن به این مقصود ، سرسخت ترین حاکمان را می توانند وادار به عقب نشینی نمایند و یا با خود همراه سازند و در عین حال از اثرات افراط و تفریط های دوران انقلاب به دور بمانند ولی با این همه ، بعضی وقتها گریزی از انقلاب نیست و انقلاب تنها راه نجات جامعه می باشد .

و اما هدف از این مقدمه آن بوده است که خوانندگان را در جریان ِ اتفاقات و سمت و سویی انقلاب فرانسه و در عین حال ، کارکردهای اساسی یک انقلاب ، قرار بدهیم ولی هدف اصلی از این گفتار ، بررسی علل اصلی ِ پدیده ی فرزند خوری در انقلاب فرانسه و بعضی از انقلابات دیگر می باشد که از آن به این تعبیر یاد می شود : " انقلاب فرزندان خود را می خورد ! "

البته باید توجه داشته باشیم که در انقلابات قبل و بعد از انقلاب فرانسه و مثلا ً در انقلاب سوسیالیستی روسیه و حتی در انقلابات ِ پیامبران الهی هم بعضی وقتها شاهد این گونه وقایع ِ ناگوار هستیم مثلا ً به دلیل عدم توجه به وصیعت و سفارش پیامبران الهی ، کسانی برسر کار می آمدند که انقلابیون اصلی و حتی فرزندان پیامبران خدا را قلع و قمع می کرده و یا طرد می نمودند و لذا پی بردن به علل واقعی این گونه حوادث ، هدف اصلی از این گفتار می باشد .

با مطالعه تاریخ انقلاب کبیر فرانسه و انقلاب سوسیالیستی روسیه و انقلابات دیگری که فرزند خوری در آنها رایج بوده ، متوجه می شویم که معمولا ً این مسئله به این صورت اتفاق می افتد که پس از پیروزی انقلاب ، که طبیعتا ً انقلابیون به قدرت می رسند و قدرت را در میان خودشان تقسیم می کنند ، یک نفر در رأس امور قرار می گیرد و بقیه هم با حفظ شخصیت انقلابی خودشان ، با او همکاری می کنند و تا مدتی وضیعت به همین منوال ادامه پیدا می کند ولی چون بسیاری از انقلابیون ، آدمهای آزادی خواه ، آرمانی و پایبند به ارزشهای اولیه انقلاب هستند و در میان آنها از آدمهای متملق ، چاپلوس ، و ظلم پذیر ، چندان خبری نیست و هر کدام دارای یک شخصیت مستقل و انقلابی هستند ، و لذا دستورات درست و یا نادرست ِ مافوق خودشان را با ارزشها و باورهای خودشان می سنجند و به راحتی زیر بار تمام خواسته ها و یا احیانا ً زورگویی های مافوق خودشان نمی روند و لذا به تدریج بر سر مسائل مختلف ، تنش بوجود می آید و این مسئله باعث می شود که عرصه برای تاخت و تاز ِ متملقین و فرصت طلبان باز بشود و لذا اینان در حالی که خودشان را کاسه داغ تر از آش نشان می دهند ، سعی می کنند در سطوح مختلف ، به حاکمان نزدیک بشوند و خودشان را فدائیان مخلص ، مطیع و فرمانبردار نشان بدهند و لذا به تدریج بعضی از انقلابیون را به این نتیجه و باور نادرست می رسانند که کار کردن با این افراد ، بسیار راحت تر و بهتر از کار کردن با انقلابیون است و از اینجاست که مصیبت شروع می شود یعنی بعضی از انقلابیون ، برای رسیدن به چاپلوسان هزار چهره ، به جان هم می افتند و همدیگر را می خورند غافل از اینکه همین متملقین ِ بی چشم و رو ، پس از رسیدن به قدرت ، انقلاب و انقلابیون را بی شرمانه خواهند خورد بطوری که اثری از انقلاب و انقلابیون باقی نخواهد ماند و بدبختی مردم دوباره شروع خواهد شد و ناظران تیزبین هم با مشاهده چنین اوضاعی ، چنین خواهند گفت : " انقلاب فرزندان خود را می خورد ! " که در واقع باید بگویند : " بعضی از انقلابیون ، همدیگر را می خورند ! " که اگر بخواهیم دقیق تر بگوییم باید گفت : " انقلابیون کم تجربه ، برای رسیدن به چاپلوسان ، همدیگر را می خورند و چاپلوسان هم پس از رسیدن به قدرت ، همه را می خورند ".

در پایان به این نکته هم اشاره می کنم که بر خلاف انقلاب فرانسه و بعضی از انقلابات دیگر دنیا ، وقایع مذکور ، با شدت و حدّتی که در انقلاب فرانسه و در بعضی از انقلابات دیگر وجود داشته است ، در مورد همه انقلابهای دنیا ، مصداق پیدا نمی کند و استثنائاتی هم وجود دارد.

همت کمیلی