جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

که عشق آسان نمود اول


که عشق آسان نمود اول

با حافظ در سالروز بزرگداشتش

می‌گویند بهاءالدین محمد، پدر حافظ در عصر اکباتان فارس از اصفهان به شیراز مهاجرت کرده و در آنجا از طریق بازرگانی ثروت فراوانی اندوخته بود اما زمان زیادی نگذشت که دارفانی را وداع گفت و کارهای تجاری او آشفته و نابسامان شد. وارثان او که همسر و فرزند خردسالش خواجه شمس‌الدین محمد یا همان حافظ شیرازی بودند پس از مرگ او به بینوایی و تنگدستی افتادند. حافظ کوچک که حالا هم غم بی‌پدری را تحمل می‌کرد و هم فقر و نداری را از همان روزها ناچار شد روزی خود را از راه کار و زحمت به دست آورد. با این حال هر وقت فرصتی پیدا می‌کرد به مکتب خانه‌ای که نزدیک به خانه شان بود، می‌رفت و به کسب کمال می‌پرداخت. همان روزها بود که حافظ شروع به حفظ کردن قرآن مجید کرد و بعدها تخلص خود را «حافظ» انتخاب کرد. آن روزها لقب «حافظ» به طور عموم به کسانی اطلا ق می‌شد که می‌توانستند قرآن را به صورت کامل و بدون غلط از بربخوانند. خوداوهم در این باره گفته است.

«زحافظان جهان کس چوبنده جمع نکرد

مسایل حکمی‌یا نکات قرآنی»

و در جای دیگری می‌گوید:

«عشقت رسد به فریاد گر خودبه سان حافظ

قرآن زبربخوانی در چارده روایت»

پس از آن طبع ناآرام حافظ که از علوم ظاهری و مشتی الفاظ و اصطلا حات سیراب نمی‌شد به دنبال حقیقتی ناب رفت. حقیقتی که فقط با تحمل زجر و زحمت رنج و غصه و حرمان و خستگی حاصل می‌شد. پس حافظ به این وادی قدم نهاد و پس از دوندگی ها و کوبیدن بیهوده درها و ناامیدی ها سرانجام به وادی یقین رسید. یقینی که مختص او بود از همین یقین بود که حافظ تبدیل به یک انسان کامل شد.

حافظ تمام عمر خود را در گوشه نشینی و عزلت گذرانده و در زمان حیات خویش شهرت زیادی داشته است. حافظ در سن ۳۸ سالگی همسر خود را از دست داد و پس از آن باز هم زمانه دست ناسازگاری خود را به او نشان داد و فرزندش را هم از او گرفت. درباره نحوه زندگی حافظ هیچ اطلا ع دقیقی در دست نیست. حتی به مقدار یک منبعی که هم عصر او باشد خاطره ای از حافظ نقل کرده باشد وجود ندارد.

● حافظ هیچ گاه به سفر نرفت

برعکس سعدی که تمام عمر خود را در سفر گذراند، حافظ هیچگاه به سفر نرفت و تمام عمر خود را در شیراز سپری کرد.

خودش در این باره می‌گوید:

نمی‌دهند اجازت مرا به سیر و سفر

نسیم خاک مصلی و آب رکن آباد

می‌گویند: دو نفر از پادشاهان هند سعی کردند حافظ را به سفر هندوستان و دیدن دربار خود راغب کنند. یکی از آنها محمود شاه بهمنی رکنی بود. که شاهی شعر دوست و شاعر نواز بود. او به وساطت یکی از مقربان درگاه خود موسوم به میر فضل الله، حافظ را به دربار خود دعوت کرد و برای او وجهی که کفاف سفرش را بکند فرستاد. حافظ قسمت عمده آن مبلغ را قبل از حرکت از شیراز خرج کرد و در بین راه خود به خلیج فارس به قصبه لا ر رسید.

در آنجا یکی از دوستان فقیر و تهی دست خود را دید و آنچه برای او باقی مانده بود به او عطا کرد. حال دیگر پولی برایش باقی نمانده بود اما دو نفر از بازرگانان ایرانی با نام های خواجه محمد کازرونی و خواجه زین الدین همدانی که عازم سفر هندوستان بودند از حافظ خواستند که با آنها همسفر شود و آنها هم در ازای لذت مصاحبت او مخارج مسافرتش را بپردازند. حافظ تقاضای آنها را پذیرفت و با آنها تابندر هرمز رفت و در آنجا در کشتی که منتظر حمل او به هندوستان بود نشست.

وقتی کشتی آماده حرکت شد، دریا را طوفانی فرا گرفت در همین حین حافظ را ترسی عظیم فرا گرفت و از سفر منصرف شد و به شیراز بازگشت و برای محمودشاه غزلی ساخت و به هندوستان فرستاد. این ابیات از آن غزل است:

دمی‌باغم به سر بردن جهان یکسر نمی‌ارزد

به می‌بفروش دلق ما کزین بهتر نمی‌ارزد

شکوهه تاج سلطانی که بیم جان در او درج است

کلاهی دلکش است اما به ترک سر نمی‌ارزد

به کوی می‌فروشانش به جامی‌درنمی‌گیرد

زهی سجاده تقوی که یک ساغر نمی‌ارزد

بس آسان می‌نمود اول غم دریا ببوی سود

غلط کردم که یک طوفان به صد گوهر نمی‌ارزد

برو گنج قناعت جوی و کنج عافیت بنشین

که یکدم تنگدل بودن به بحر و برنمی‌ارزد

چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر

که یک جو منت دونان به صد زر نمی‌ارزد

شبلی نعمانی حکایت می‌کند که پادشاهی دیگر از هندوستان موسوم به سلطان غیاث الدین پسر سلطان اسکندر بنگالی که در سال ۷۶۸ هجری به تخت سلطنت نشست با حافظ ارسال و مرسولی داشت و حافظ غزل زیر را برای او سروده است:

ساقی حدیث سرو وگل و لاله می‌رود

وین بحث با ثلا ثه غساله می‌رود

شکر شکن شوند همه طوطیان هند

زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود

حافظ ز شوق مجلس غیاث دین

غافل مشو که کار تو از ناله می‌رود

همچون همه هنرهای راستین، شعر حافظ، پرعمق، چندوجهی، تغییر پذیر و تبیین جوی است.

او هیچ گاه ادعای کشف غیب‌گویی نکرده ولی از آنجا که به ژرفی و با پرمعنایی زیسته تاثیر عمیق معنویت و عرفان در اشعارش بیداد می‌کند. شعر حافظ شعر ایهام ابهام است. ابهام شعر حافظ لذت بخش و رازناک است. نقش موثرایهام در شعر حافظ را می‌توان از چند نظر تفسیر کرد: اول آنکه حافظ به اقتضای هنرمندی و شاعریش می‌کوشیده است تا شعر خود را به ناب ترین حالت ممکن صورت بخشد. رمزپردازی شعر حافظ را خانه راز کرده است و بدان وجوه گوناگون بخشیده است. شعر او بیش از هر چیز به آینه ای می‌ماند که صورت مخاطبش رادر خود می‌نمایاند.

نویسنده : مهیار صالحی درخشان