چهارشنبه, ۱۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 8 May, 2024
مجله ویستا

چراغ های روشن


چراغ های روشن

● یادداشتی بر مجموعه داستان مرغ عشق های همسایه روبه رویی
میترا داور؛ «هوا دیگر کاملاً تاریک شده بود که از کنار درخت افرا گذشتم و دیدم چند چراغ گازی در چند جای پارک روشن شده و …

یادداشتی بر مجموعه داستان مرغ عشق های همسایه روبه رویی

میترا داور؛ «هوا دیگر کاملاً تاریک شده بود که از کنار درخت افرا گذشتم و دیدم چند چراغ گازی در چند جای پارک روشن شده و بعد، صدای خنده کودکی را از جایی دور شنیدم.» این مجموعه شامل ۱۶ داستان کوتاه است. در این داستان ها زنان حضور مداوم دارند و کودکان، و سایه کمرنگی از حضور فیزیکی مردان نیز دیده می شود. مردان گاه نقش پیرمرد قوزی بی دندانی را دارند که وقتی سایه عشق می خواهد حضور یابد، اندیشه و ذهن را درمی نوردند و گاه موجودات بسیار عاطفی که در کوچه یی، در زیر باران، به آرامی با اضطراب و عشق شان کنار می آیند. و گاه خاطرات فراموش شده یی هستند در چمدانی سنگین.

بیشتر داستان های این مجموعه از نوع واقع گرا هستند. برش کوتاهی از زندگی. همین زندگی که در سایه می آید و می رود. با نقش برگ ها و درخت ها و آسمان و کودکانی که جست و خیز می کنند. و راوی گویا دلبسته همین سایه هاست. سایه روشن زندگی گاه حتی بی حادثه یی خارق العاده و اگر هم در گذشته قصه یی ساخته شده باشد از زندگی، نویسنده حالا بیشتر تمایل دارد خواننده را با اثرات این سایه ها و قصه ها رودررو کند .

داستان «این دل» سه روایت موازی از زندگی سه زن است؛ یکی زنی عام که راوی نویسنده او را در مسیری از حرکتش تا داروخانه می بیند. دیگری زنی نویسنده و آن دیگر «داستان عشقی» که زن نویسنده می خواهد بنویسد و در جست وجوی تمام کردن این داستان در تلاطم است. «دست هایم را در جیب پالتو فرو می برم. با خودم فکر می کنم که وقت رفتن زن، باید طنین صدای بسته شدن در حیاط در داستانم شنیده شود و شاید حتی صدای تپیدن آرام دل ها در دو سوی در آهنی زنگ زده.» عشق در این داستان کوتاه زندانی است. گاه زندانی دل آدمی و گاه زندانی موقعیت ها و گاه زندانی نویسنده یی که در همان موقعیت می خواهد آنها را به سامان برساند. نویسنده در این داستان کوتاه موفق شده با حداقل امکانات محیطی و زبانی و بازی با بن مایه های داستانی همانند پیرمرد قوزی، کلاغ ها، درهای بسته و برف، خواننده را به دنیای سه زن نزدیک کند. توجه بیش از حد به کودکان در این مجموعه، روح مادرانه اثر را پررنگ تر از دیگر عناصر داستانی می کند، که داستان «مرغ عشق های همسایه روبه رویی» و داستان «مادر در باران آمد» و داستان «دور، نزدیک» از آن دست هستند. در تمامی این داستان ها نویسنده موفق شده تصاویری هنرمندانه در ساخت دنیای کودکان و ارتباط آنان با محیط پیرامون شان به نمایش بگذارد. در این داستان ها نویسنده بیشتر با تکنیک های ظریف روان شناختی و تلنگرهای روحی داستان را پیش می برد. «بعد مداد در دست به صورتم چشم می دوزد و من به یاد کلمه «مادرخوانده» می افتم. کتاب را باز می کنم. در حالی که تلاش می کنم صدایم نلرزد. می گویم بنویس؛ «مادر آرام آمد». سارا سرش را خم می کند و مداد را میان انگشتانش یک دور می چرخاند و می نویسد. بعد می گویم؛ «بنویس مادر در باران آمد.»» در داستان «فاصله» با حداقل کلمات، تصاویر بسیار درخشانی پی ریزی شده است. در این داستان کوتاه کمابیش مرز بین داستان کوتاه و سینما برداشته شده است. کودکان به همراه پدران شان به مدرسه رسانده می شوند. اضطراب و حس عاطفی در تمامی تصاویر دیده می شود. نویسنده در این داستان بدون هیچ حرف اضافه، خواننده را به دنیای قهرمانانش نزدیک می کند. «در دست های مرد کوله پشتی بزرگی دیده می شود که به نظر سنگین می رسد. پسربچه سرش را بالا می آورد. به صورت چروکیده و بزرگ او، که ریشی سفید و چندروزه روی آن است، نگاه می کند و می گوید؛ «تو از عقب راه بیا.» مرد هیچ نمی گوید. اما قدم ها را آهسته تر برمی دارد و دستش را کمی بیشتر دراز می کند تا چتر همچنان روی سر پسربچه باشد.» لحظات بسیار درخشان روان شناختی به همراه تکنیک نمایشی، این داستان کوتاه را در زمره یکی از بهترین داستان های این مجموعه قرار می دهد. داستان «ماه و مادر» داستان کوتاهی است که نویسنده با استفاده از نماد ماه و روشنایی اش درصدد است رازی سر به مهر را آشکار کند؛ خانه یی جن زده که مادری خطاکار و پدری نابکار در آن زندگی می کنند و خدمتگزاری که او نیز پیداست رکن مهمی در خانه داشته، رکنی مهم تر از خدمتگزاری. نویسنده در این داستان و دیگر داستان ها مصر است که خواننده نیز با تخیل خود در ساختن بخشی دیگر از داستان حضور داشته باشد. داستان کوتاه «غبار» نیز از این نوع است. زن با چمدانی از خاطرات و آلبوم ها به خانه پدری برگشته است. او حاضر است در شیروانی زندگی کند اما برنگردد. با توجه به اینکه داستان ها از نوع واقع گرا هستند به نظر تمرکز بیشتر روی درونمایه داستان ها موجب می شد تاثیرات ماندنی تری در ذهن خواننده بگذارند. باید گفت توجه به کودکان و جایگاه آنان در دنیای بزرگسالان و دیدن چراغ های روشن، دیدن زیبایی هایی که در دور و نزدیک دنیای ما هست و گاه همه ما از کنار آن می گذریم، از ویژگی بارز داستان های خانم نوبخت است؛ ویژگی که در ادبیات ایران کمرنگ است و جای خالی آن به وضوح احساس می شود.