یکشنبه, ۳۱ تیر, ۱۴۰۳ / 21 July, 2024
مجله ویستا

مـن, راش, ۴۹ سـال دارم


مـن, راش, ۴۹ سـال دارم

سکان یکی از بزرگ ترین شرکت های حمل و نقل آمریکا دست یک زن است

وقتی خانم راش می‌خواست شرکتش را راه بیندازد، جز ۲ وانت قراضه، یک دستگاه ون و اراده یک دختر ۲۳ ساله، سرمایه‌ای نداشت. او با خودش حساب کتاب کرد و به این نتیجه رسید برای اینکه با حمل و نقل سرنوشت روشنی برای خودش رقم بزند به ۴ سال زمان نیاز دارد. او می‌خواست فقر را از جامعه سرخ پوستان آمریکای‌شمالی ریشه‌کن کند. خودش می‌گوید:‌ «می‌خواستم آنقدر تلاش کنم تا در ۲۷ سالگی بازنشسته شوم اما آدم در آن سن و سال ‌نمی‌داند که هنوز چه چیزهایی را ‌نمی‌داند!»...

اکنون آندره یک خانم ۴۹ ساله است و هنوز هم به سختی کار می‌کند. شرکت کوچکی که در حومه دیترویت تاسیس کرده بود به تجارت با اسم و رسمی به ارزش ۴۰۰ میلیون دلار تبدیل شده و صد‌ها نفر از سرخپوستان آمریکا را تحت پوشش قرار داده است. این کارگران در کارگاهی که نزدیک به محله سرخ پوست‌هاست، قطعات خودرو از قبیل میل فرمان و قطعات چرخ را مونتاژ می‌کنند و با کامیون‌های شرکت به کارخانه اصلی حمل می‌کنند.

پارسال با رکود اقتصادی سنگینی که برای شرکت‌های خودروسازی آمریکا پیش آمد کمی اوضاع شرکت راش بر هم ریخت اما خانم راش توانست به این شرایط غلبه کند. او نه تنها برای سرخپوستان آمریکا بلکه برای تمام خانم‌ها الگوی بسیار موثری است چرا که در محیط مردسالار حمل‌ونقل با ماشین‌های سنگین توانسته جزو مطرح‌ترین‌ها باشد.

خانم راش تعریف می‌کند: «تا سال‌ها مردم تصور می‌کردند چنین شرکتی توسط پدر، برادر یا نامزدم اداره می‌شود؛ آن وقت باید برایشان توضیح می‌دادم که نخیر، مدیر این شرکت خود من هستم.»

آندره در ۵۰ کیلومتری دیترویت بزرگ شده است. محل زندگی او هم چندان با محله اختصاصی سرخپوستان فرقی ‌نمی‌کرد. فقر حاکم بر این محله آندره نوجوان را تحت تاثیر قرار داد و از آن زمان تصمیم گرفت برای این مردم قدم مثبتی بردارد.

او فارغ التحصیل سال ۱۹۸۲ از دانشگاه میشیگان است. بعد از اتمام دانشگاه به عنوان پرستار استخدام شد اما حقوق ناچیز پرستاری چرخ زندگی او را ‌نمی‌چرخاند و این شغل برای روحیه موفقیت‌طلب او کافی نبود. نگرانی از آینده دست از سر آندره بر‌نمی‌داشت به همین دلیل در دوره‌های آموزشی یک ساله مدیریت تجاری یا همان MBA شرکت کرد و در تابستان همان سال وارد یک شرکت حمل و نقل هوایی شد. «با خودم گفتم من می‌توانم این کار را خیلی بهتر از آنها انجام ‌دهم.»

او تمام موجودی حسابش را خارج کرد و ۵ هزار دلار هم از پدر و مادرش قرض گرفت تا یک ون و ۲ وانت دست دوم بخرد. تمام فکر و تلاشش را برای جذب مشتری‌ها گذاشت. تمام سفارش‌های حمل‌ونقلی که از عهده‌شان بر می‌آمد- چه کوچک و چه بزرگ - را قبول می‌کرد. آخر هفته‌ها هم بیکار ‌نمی‌ماند و شیفت‌های پرستاری آخر هفته را می‌پذیرفت.

در عرض ۶ ماه خانم راش مدیر ۱۰ کارمند شد و مشتریان غولی چون فورد و جنرال‌موتورز حمل بسته‌هایشان را از فرودگاه تا مکان‌های مورد نظر به شرکت راش دادند. شرکت فورد اولین جایی بود که پیشنهاد حمل بسته‌های کوچک را از محل کارخانه تا فروشگاه‌ها به راش داد. خانم راش راننده‌هایی را استخدام کرد که در نزدیکی محل فروش زندگی می‌کردند. او با رانندگانش ارتباط خوبی داشت. با آنها به کلیسا می‌رفت و به مشکلات آنها رسیدگی می‌کرد. اگر یکی از آنها ‌نمی‌توانست کاری را انجام دهد مطمئن بود که افراد گروه به کمک او می‌شتابند.

راش همیشه هدف اصلی‌اش را به وضوح جلوی چشمش می‌دید. با جدیت بر کارش تمرکز داشت و برای قرار‌های ملاقات و جلساتش -چه مهم و ضروری چه ساده و روزمره- اهمیت خاصی قایل بود.

در سال ۲۰۰۱ اکثر ۱۰۰۰ کارمند راش بومیان آمریکایی بودند و صرف‌نظر از هر پیشینه‌ای که داشتند کنار هم کار می‌کردند اما خانم راش هنوز نتوانسته بود به آرزوی نوجوانی‌اش، یعنی ریشه‌کن کردن فقر از اردوگاه سرخپوستان برسد. بنابراین تصمیم گرفت با یک شرکت تولید کننده قطعات خودروی کانادایی قرارداد ببندد. مطابق این قرار داد شرکت راش باید قطعات خودروی آن شرکت را مثلا پانل ابزار داشبورد را طراحی و مونتاژ می‌کرد. او کارگاهش را در نزدیکی محله سرخپوست نشین ساخت و برای عده زیادی که واقعا به درآمد احتیاج داشتند فرصت شغلی ایجاد کرد. در سال ۲۰۰۹ شرکت قطعات خودروی راش با ۳۷۰ میلیون دلار درآمد تبدیل به تجارتی موفق و مطرح شد.

آندره از نقطه شروعش در ۲۳ سالگی راه پر پیچ و خمی را پیموده است. «پول نقد راحت به دست ‌نمی‌آید» راش در این راه یک شعار را هیچ‌وقت فراموش نکرد: «من عاشق شغلم هستم.»

یاسمین ثریا