پنجشنبه, ۲۸ تیر, ۱۴۰۳ / 18 July, 2024
داستان یک خواستگاری
![داستان یک خواستگاری](/web/imgs/16/96/btikt1.jpeg)
جاتون خالی بعد از بیشتر از ۲ ماه رفته بودم محلات ... شب ۲۲ بهمن بود ... به محض ورود مامان اینا شروع به بحث های ازدواجی کردن ... بعد از کلی گفتمان (به جای کلمه نامأنوس دعوا!) خوابیدیم ... روز ۲۲ بهمن در راهپیمایی شرکت کردیم ... وقتی اومدم خونه دیدم گوشی تلفن دست مامانم هست و داره یه جا زنگ می زنه و از کرامات من صحبت می کنه ... چند پرده ای از این اتفاق و ماجرا جالب بود ...
پرده اول – در خانه ما
مامان {در حالی که پشت گوشی تلفن صحبت می کنه}: واسه یه امر خیر مزاحمتون شدیم. شنیدیم دخترتون هم الان محلات هستند. ما هم یه پسر داریم که .... و مشغول پایان نامه نوشتن هست. اما خودتون می دونین طبیعتا سربازی رو هم نرفته و کار ثابتی هم نداره!
صدایی از پشت تلفن: خوب به سلامتی! تشریف بیارین!
پرده دوم- همان شب در خانه دختر
{همه مشغول صحبت کردن هستند. کم کم تازه دارن جد و پدر جد همدیگه رو شناسایی می کنن. رسول چون به زور به این مکان آورده شده است و می خواهد لجبازی کند با اخم ساکت نشسته است}.
پدر دختر} در حالی که سعی می کند لبخندی بزند}: خوب آقا رسول! از خودتون بگین. دانشگاه امام صادق درس می خوندید نه؟ الان چیکار می کنید؟
رسول {خیلی بی تفاوت و سرد}: واحدهای دانشگاهم که تموم شدند. الان مشغول نوشتن پایان نامه هستم. اگه دفاع کنم باید برم سربازی!
پدر دختر: خوب به سلامتی!
پرده سوم- سه شب بعد در خانه دختر
{بعد از اینکه همگی دور هم جمع شدند و با هم بگو و بخند دارن و از نتایج تحقیقاتشات تعریف می کنند و اظهار می دارند که از هر کسی پرسیدند بلا استثنا تعریف کردند و گفتند که چقدر این دو خانواده به هم می خورند، موقع حرف های اصلی می رسد}.
پدر دختر: خوب ... وظیفه هر دو خانواده فقط تا اینجا بود که همدیگر را بشناسند. از اینجا به بعد دیگر نظر خود دختر و پسر هست.
پدر رسول: خوب اگه اجازه بدین دختر و پسر با همدیگه صحبت کنن!
پدر دختر: بفرمائید...
{متأسفانه از آوردن حرف های محرمانه !!! رد و بدل شده در آشپزخانه خانه دختر معذوریم}
پرده چهارم و آخر- یک هفته بعد پشت تلفن
پدر دختر: نه نظر ما منتفی است. کار و سربازی برای ما خیلی مهمه. ما که نمی تونیم دخترمون را به یک آدمی بدیم که سربازی نرفته و کار ثابت نداره!
حاشیه ۱) ظاهرا دختر و پسر به توافق رسیده بودند. اما برخلاف ادعاهای مطرح شده پدر (ر.ک. پرده سوم) نظرشان هیچ ارزشی نداشت تا باز هم بر این ادعا صحت بگذارد که اینجا ایران هست خارج که نیست!
حاشیه ۲) از اتفاقات جالب این ماجرا این بود که استخاره ای در این وسط گرفته شده که به دختره و بعد از اون رسول ابلاغ شد که خوب آمده ... ولی هنگامی که نتیجه به خانواده رسول ابلاغ شد گفتند استخاره بد آمده است. خانواده رسول هم کلی رسول را دعوا کردند که ببین چه آدمی شدی که استخاره هم واسه ات بد می آد!!!
حاشیه ۳) در زمان تصمیم گیری، زمزمه هایی در مورد مهریه در گرفته بود. منابع آگاه اظهار عقیده می کنند که بهانه کردن کار و سربازی و همچنین خلاف به عرض رسانیدن نتیجه استخاره کمی به خاطر ناز کردن و بالا بردن نرخ بوده است.
الله اعلم!
![](/imgs/no-img-200.png)
تعمیرکار درب برقی وجک پارکینگ
دورههای مدیریتی دانشگاه تهران
فروش انواع ژنراتور دیزلی با ضمانت نامه معتبر
مسعود پزشکیان ایران ترامپ محمدجواد ظریف دولت چهاردهم پزشکیان دولت سیزدهم دولت علی باقری انتخابات رئیس جمهور رهبر انقلاب
هواشناسی پلیس پلیس فتا قتل تهران شهرداری تهران عزاداری محرم تعطیلی ادارات شورای شهر تیراندازی زلزله سازمان تامین اجتماعی
قیمت طلا قیمت خودرو قیمت دلار خودرو واردات خودرو بازار خودرو حقوق بازنشستگان بازنشستگان مالیات اربعین دلار سایپا
تلویزیون امام حسین (ع) فرهاد مشیری سینما سینمای ایران دفاع مقدس فیلم صداوسیما لیلی رشیدی وزارت ارشاد
دانشگاه تهران محصولات کشاورزی فناوری ماه آزمون سراسری
دونالد ترامپ آمریکا غزه رژیم صهیونیستی روسیه اسرائیل فلسطین جنگ غزه چین جو بایدن ترور ترامپ عراق
فوتبال پرسپولیس استقلال تراکتور سپاهان علیرضا بیرانوند باشگاه پرسپولیس رئال مادرید مهدی طارمی نقل و انتقالات لیگ برتر ایران نقل و انتقالات لیگ برتر
هوش مصنوعی سرعت اینترنت عیسی زارع پور اینترنت اپل تیک تاک اینستاگرام وزیر ارتباطات و فناوری اطلاعات شیائومی گرمایش جهانی
دیابت رژیم غذایی گرمازدگی کاهش وزن لاغری استرس بارداری افسردگی صبحانه نوشابه