جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

آلزایمر فیلمی در ستایش ایمان


آلزایمر فیلمی در ستایش ایمان

یک منتقد سینما, فیلم آلزایمر به کارگردانی احمدرضا معتمدی را اثری در ستایش ایمان دانست و این فیلم را تبلوری از احساس قلمداد کرد

آلزایمر فیلمی دو وجهی است که می‌تواند از یک ‌سو با داستانی روان مخاطبان عام را راضی نگاه دارد و از سوی دیگر، با لایه‌های عمیق ، مخاطب خاص را به وجد آورد. اما وجه مشترک ظاهری و باطنی آن محک ایمان و باور است که هر دو نوع بیننده را در منصه آزمایش قرار می دهد. آلزایمر فیلمی در ستایش ایمان است.

فیلم مملو از یک حس پاک و اعتقاد و انتظار است. اگر ذهنیت های هوشیاری به تماشای فیلم بنشینند، به خوبی این درونیات به آنها منتقل می شود. و بازیگران هم به خوبی نقش و موقعیت خود را فهمیده‌اند و معتمدی در القای نقش به شخصیت های اساسی وارد شده و نتیجه درخوری در فیلم یافت می شود.

از سوی دیگر تفکرات فلسفی در بستریک فیلم قرار می گیرد. معتمدی تنها به زبان و سیستم سینمایی خودش حرف میزند و نمایشی را عرضه می کند که اگر همین قصه در خدمت فیلمساز دیگری قرار می گرفت نتیجه بهتری حاصل می شد.

قصه این اثر سینمایی از موقعیت انسان ها در زندگی سخن می گوید از تصیماتی که می گیرند و از چیزهایی که نمی خواهند بپذیرند. موقعیت انسان‌ها را در طول زمان مشخص می کند. گروهی مانند آسیه، ایمان مطلق دارند. برخی مانند محمود در انکار مطلق هستند و عده ای نیز مانند حاج نعیم در سکوت.

ایمان آسیه شخصیت اصلی فیلم آلزایمر محکم و استوار است و زمان او را نمی تواند گمراه کند او از باورش دفاع می کند چون برای خودش حضور دارد و اجازه نمی دهد دامنه علم حصولی به این سمت پیشی بگیرد. یکی از ابزارهای علم بشری یعنی علم حضوری به فراموشی سپرده شده و به همین دلیل خدا را هم فراموش کرده ایم. چون در این رابطه واسطه ای مثل علم حصولی وجود ندارد.

آسیه به دنبال انکار آن نگاه حاکم نیست بلکه از حریم خودش دفاع می کند. این چیزی است که بشر دچار فراموشی آن شده است. وقتی آسیه قهرمان فیلم مدرک و شواهد تجربی را پس می زند و می گوید اینها به درد کسی می خورد که شک دارد ، حصول واطمینان دوران جدید متذکر می شود. وقتی حقیقت در برابر من حضور دارد و من آن را از طریق علم حضوری در یافت می کنم، چه نیازی به مدرک و سند علم حصولی است. ایمان او فراتر از زمان و مکان و علم و آزمایش است.او به قدری استوار است که می گوید با فکر و روایت من وارد شو نه با ساختار ذهنی خودت.

در مقابل محمود زیاد سخن می‌گوید و درصدد توجیه شرایط است. وارد مسجد نمی‌شود. در مقابل دین بی‌پروا است و در امرار معاش دغل است محمود یک آدم احمق و لجباز است که نمی خواهد از روزمرگی فرار کند اومحکوم به فنا و دیوانه زیستی است. اوبه کل منکرشرایط و اوضاع است .موضع حاج نعیم در تقابل با آنها سکوت است. سکوت او سرشار ازرمز و راز هایی است که یک آن و یک ناگفته‌هایی دارد که گوشی دگربرای شنیدن باید یافت.

شخصیت آسیه که بعد از ۲۰ سال برگشته با برخوردهای متفاوتی چون؛ انکار، سکوت حاج نعیم و شک که کلانتری نماد آن بود، مواجه شده است و در واقع تعلیق در همین جاها شکل می گرفت.قهرمان قصه یک زن است که باور خودش را با باور شخصیت های دیگر درگیر می کند. شخصیت ها همه باورهایی دارند که به خاطر آن با هم می جنگند، در این فیلم یک باور اصیل وجود دارد که همه آن را می پذیرند اما چیزی که در باور آسیه وجود دارد اعتماد به آن چیزی است که در آن حضور دارد و از علم و دانسته هایش دفاع می کند.

آلزایمر حدیث ایمان یک زن و بی‌باوری دیگران است و اینجا گذشت زمان است که ایمان و بی‌ایمانی را در او و دیگران معنا می کند. ۲۰ سال از نبود یک انسان، زمان مناسبی برای محک یقین و بی ایمانی است. آلزایمر این امکان را فراهم می‌سازد تا هرکسی ایمان خود را محک بزند.آسیه نماینده باور است و در این باور نیاز به هیچ سند و مدرکی ندارد. مخاطب در طول فیلم مداوم با شک و تردید پیش میرود اما در باور زن چیزی تغییر نمی کند. الزایمر نمایش قحط سالی باور و ایمان در جامعه است. باوری که دیگر در شهر رو به بیرنگی است .اسیه نماد گمگشته ای است که به دنبال گم شده خویش می گردد و در وانفسای ناباوری وبی هویتی نمی داند نزد چه کسی باید آن را بجویند.

یک تمهید شگرف در قصه یافت می شود و آنکه آلزایمردر حکم یک بیماری در فیلم متعلق به شخصیت خاصی نیست بلکه خرد جمعی دچار بیماری آلزایمر است .. داستان این فیلم لایه لایه ساخته شده که همه به آن می رسند. در ابتدا یک مثلث عشقی مطرح می شود که برای همه قابل فهم است، بعد از آن باور امیرقاسم یک طنز ایجاد می کند و به دنبال آن عمق و لایه نهایی است که فلسفه کارگردان را بیان می کند و همه ممکن است به آن نرسند.

سینمای فیلمساز از یک‌سو با تعمیق و تفهیم معنا به بازیگران واز سوی دیگر به مخاطب انتقال یافته است که تنیجه آن برهم زدن آرامش است و می‌توان پذیرفت که فیلم در این هویت نه تنها در قالب یک رسانه نیست بلکه یک سینمای ضد رسانه است،بیینده پس از تماشای فیلم به دنبال معنایی می‌رود که فیلمساز در قصه پرورش داده است.

در الزایمر زمان و مکان برای مخاطب نامشخص وتجلی کننده یک فضای پست مدرنی در جامعه است با این حال اثر به گونه ای نیست که مخاطبش مستقلاً منطق فیلم را بفهمد؛ بدون اینکه کارگردان به فیلم پیوست شود .به نظر می رسد معتمدی در طول فیلم، خود و تخصص فلسفه ای اش را تحمیل می کند تا جایی که در برخی فصل های اساسی با چارچوب‌های ذهنی مخاطب، همخوانی ندارد . زمان نامعین و مکان ناشناخته است و چیزی فراتر ازاین دو مقوله در فیلم یافت می شود. سقف خانه ها شبیه به مناطق شمالی است. دیوارهای آجری شبیه به مناطق مرکزی و کویری است. اتومبیل نیروی انتظامی معلوم نیست برای کدام شهر است. مخاطب آلزایمر ایمان خود را محک می‌زند. آیا امیر قاسم زنده است؟ آیا آسیه به درستی امیرقاسم را شناخته است؟ آیا علم پزشکی حرف آخر را می‌گوید؟ آیا ایمان بر علم غلبه می‌کند؟ اما آسیه بعد از گذشت ۲۰ سال از فقدان همسرش هنوز به زنده بودن او ایمان دارد ولی اطرافیانش مرگ او را پذیرفته اند.

شاید یک انتقاد اصلی به فیلم را بتوان به زبان مبهم فیلم تعمیم داد. نمی شود دقیق فهمید زبان فیلم رئال است یا نمادین. گاهی تلاش بیننده برای فهم نمادهای فیلم به نتیجه نمی رسد.از سویی دیگر فیلم بی‌ساختار است، شاید معتمدی خواسته به حقیقت وفادار باشد! ما در عصر فروپاشی ساختارها و نظام های معرفتی هستیم. سردرگمی کارگردان میان زبان رئال و سورئال انعکاسی از بی ساختاری زندگی و تفکر در زمانه ماست.

آلزایمر نماینده سینمایی است که دانشگاه رادر خدمت گسترش دادن زبان سینما معرفی می کند.

فیلم سینمایی آلزایمر هم اکنون در سینماهای سراسر کشور در حال اکران است. مهتاب کرامتی، مهدی هاشمی، فرامرز قریبیان و مهران احمدی از جمله بازیگران این اثر سینمایی هستند.

منبع: ایرنا