یکشنبه, ۹ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 28 April, 2024
مجله ویستا

داستانی از وال استریت


داستانی از وال استریت

بیش از دو ماه از آغاز جنبش اشغال وال استریت می گذرد جنبشی که در همین مدت کم سرتاسر آمریکا و اروپا را درنوردیده و خواب هواخواهان اقتصاد آزاد را برآشفته

بیش از دو ماه از آغاز جنبش اشغال وال‌استریت می‌گذرد. جنبشی که در همین مدت کم سرتاسر آمریکا و اروپا را درنوردیده و خواب هواخواهان اقتصاد آزاد را برآشفته. خواب‌نمایان ولی می‌کوشند شرایط را عادی جلوه دهند و از «عبور» سخن گویند. ترجیع‌بند ایشان همانا «عبور از بحران» است، چنانکه بی‌وقفه به بحران‌های پیشین ارجاع می‌دهند و‌گذار فاتحانه سرمایه‌داری را از آنها به رخ می‌کشند. این همه، بی‌آنکه کمترین اشاره‌ای به چگونگی آن عبورها، نابودی‏ها، خرابی‏ها، قربانیان، کارگران، له‏شدگان و توده‌های انبوهی شود که درنتیجه رکود و وضع اسف‏بار اقتصادی در طول بیش از یک قرن به پای اقتصاد آزاد آقای هایک و فریدمن و سپس عمله اکره‌های سیاسی آن، تاچر و ریگان، قربانی شدند. مع‌الوصف، کابوس اشغال دست از سر سرمایه‌داری برنمی‌دارد. بنیان‌های آن را به پرسش گرفته و از شرایط موجود می‌پرسد و می‌نالد؛ از اینکه چه شد به اینجا رسیدیم، چرا و چگونه. بر بستر این اعتراضات آنچه بار دیگر سر برآورده شبح مارکس است.

معترضان به دنبال بدیل می‌گردند و مدافعان سرود ناگزیری سرمایه‌داری سر می‌دهند: نبود هر‌گونه آلترناتیوی پیش‌روی مردمان. وجه کمیک- تراژیک ماجرا اما در جای دیگری نهفته است؛ آنجا که مدافعان وطنی نولیبرالیسم، دست‌افشان و پایکوبان، یگ گام به پس دو گام به پیش، اقتصاد آزاد را یگانه فرشته نجات عالم و آدم می‌خوانند و بی‌هیچ شرمی از چهره‌ میلیاردها انسان گرسنه و بی‌خانمان، معترضان را چند‌هزار نفر بی‌برنامه و بی‌هدف می‌دانند که خیابان‌ها را بند آورده‌اند، سد معبر کرده‌اند و مردم را از کار و زندگی انداخته‌اند. مردم البته خیلی وقت است از کار و زندگی افتاده‌اند و نولیبرال‌های وطنی نمی‌دانند که همین نکته آنها را به خیابان کشانده.

در یکی از این قبیل اظهار‌نظرهای مضحک در همین روزنامه فخیمه شرق، آقای نظریه‏پرداز برجسته در مذمت متحصنان وال‌استریت گفته بود «این‌ها دو سه‌هزار نفر افراد بیکار و علافی‌اند که خیابان را بند آورده‌اند و پلیس هم حق دارد با ایشان برخورد کند» (نقل به مضمون). ظاهرا اعاظم اقتصاد و سیاست غافل‌اند (یا تجاهل می‌کنند) که زدن انگ بیکاری و علافی بر معترضان نه ذم که مدح است. یعنی همان چیزی که معترضان هم می‌خواهند، چراکه دعوا بر سر همین بیکاری (unemployment) و بی‌خانمانی است. جنبش متشکل از کسانی است که به معنای دقیق کلمه کارشان را از دست داده‌اند و در نتیجه سیاست‌های مالی مهارگسیخته و مقررات‌زدایی، خانه و کاشانه‌ای برای زندگی ندارند. مساله بر سر این نیست که سرمایه‏داری از بحران اخیر عبور می‌کند یا نه. هنوز کسی نه سخن از زوال سرمایه‌داری گفته و نه ادعای پیروزی نهایی بر آن کرده.

مارکس خود پیشگویی‏های پیامبرگونه نمی‌کرد. او تنها دست رد بر نظامی می‏زد که بحران «ذاتی» آن است، ساز‏و‏کاری که جز تولید بحران و فلاکت افزاینده چیزی نمی‏شناسد. مساله آن است که در نزاع میان مردم و نظامی که فقر و فاقه روزافزون می‏آفریند روشنفکران وطنی ما جانب دومی را می‏گیرند و بی‏آن که نفس بحران را بپذیرند، به عبور ظفرمندانه از بحران‌های پیشین و رونق اقتصادی لرزان پس از آن بسنده می‌کنند. لیبرال‏های قرن نوزدهم لااقل این قدر صبر و حوصله داشتند که واقعیت عینی را نادیده نگیرند. دهه‌ها بعد و فرسنگ‏ها این‏طرف‏تر، شیفتگان جهان‌سومی بازار سود‏محور و مطبوعات ما دست به کار می‌شوند تا مبادا کسی به این نظام خون و کثافت (به تعبیر احمد سیف) «چپ» نگاه کند. نقد درون‌ماندگار جنبش اشغال وال‌استریت، بررسی کاستی‌ها و نقصان‌های آن بی‌تردید از نان شب واجب‌تر است، تنها پس از به رسمیت شناختن آن. جنبش بی‌کم و کاست نیست. اشکال‌ها و ایراداتی دارد.

هنوز نتوانسته خود را متعین کند، از قالب کارناوال و فستیوال بیرون بیاید و نیروهای خود را «سازماندهی» کند. خود نظام سرمایه‌داری را هدف بگیرد و نه تبعات و نتایج آن را. تنها هنگامی می‌توان به جنبش ضد وال‏استریت دل بست که در روند تکوین آن چنین ژرف‏اندیشی‏هایی به چشم بخورد. این نه نفی که تعین‏بخشیدن به جنبشی است که می‌خواهد ساختارهای نظم نوین جهانی را به لرزه درآورد. نظم زلزله‏زده‏ای که نقدا زیر و رو شده است.

آنچه در صفحات پیش رو می‌خوانید، تلاشی است برای تامل درباره ریشه‌ها و عوامل شکل‏گیری این جنبش، در عین پرداختن به تاثیرات انکارناپذیر و روند محتملی که می‌تواند طی کند. از جمله گزارش کامل نشستی در همین‏باره در انجمن جامعه‏شناسی در دانشکده علوم اجتماعی تهران.

درنهایت، بخشی از فصل دوم کتاب‌تری ایگلتون می‏آید با عنوان «چرا مارکس راست می‌گفت.»

رحمان بوذری

عنوان نوشته برگرفته است از زیر‏عنوان داستان بارتلبی محرر اثر هرمان ملویل



همچنین مشاهده کنید