یکشنبه, ۲۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 12 May, 2024
مجله ویستا

رسانه ها, نژادپرستی و اسلام هراسی


رسانه ها, نژادپرستی و اسلام هراسی

بازنمایی اسلام و مسلمانان در رسانه ها

این مقاله به بررسی بازنمایی اسلام و مسلمانان در مطبوعات انگلیس می پردازد و نشان می‌دهد که مسلمانان در رسانه‌ها، به مثابه دیگری بیگانه تصویر می‌شوند. مقاله به بیان این نکته می‌پردازد که اینگونه بازنمایی می‌تواند با شکل توسعه یافته‌ای از نژادپرستی که با عنوان اسلام هراسی (Islamphobia) از آن یاد می‌شود، مرتبط باشد. [مفهومی] که ریشه در بازنمایی‌های فرهنگی «دیگری» دارد. در راستای بسط این ادعا، این مقاله نگاهی گذرا و خلاصه‌وار به چگونگی بازنمایی اقلیت‌های نژادی در مطبوعات انگلیس دارد و مدعی است؛ رفتاری که با مسلمان بریتانیایی و اسلام می‌شود با اشکالی از کژرفتاری (deviance) و تکیه بر غیر انگلیسی بودن مرتبط است.

قدرت بازنمایی جهان در اشکال تعریف شده‌امری است که رسانه‌ها بر عهده دارند و از آنجایی که راههای بسیار متفاوت و متضادی وجود دارد که قدرت بازنمایی جهان در اشکال تعریف شده چیزی است که رسانه‌ها انجام می‌دهند و از آنجایی که راههای بسیار متفاوت و متضادی وجود دارد که بر مبنای آنها معنایی دربارۀ جهان برساخته (constructe) می‌شود . بنابراین موضوع بازنمایی عمیقاً بر کیستی و چگونگی بازنمایی بستگی دارد. اینکه چه کسی و چگونه به شکل منظم و مداوم [از نظام بازنمایی] بیرون گذاشته می‌شود و اینکه چگونه اشیاء، افراد، حوادث، و روابط بازنمایی می‌شوند . درک ما از جامعه به چگونگی بازنمایی آن بستگی دارد و این بازنمایی‌ها به شکل معکوس، دانش را فراهم می‌کنند که ما را از آنچه که انجام می‌دهیم و سیاست‌هایی که مورد قبول ما واقع است، آگاه می سازد (Miller, rook, ۲۴۶).

این مقاله نگاهی به چگونگی بازنمایی یک گروه اقلیت در رسانه‌های انگلیس دارد: مسلمانان. گرچه از دیدگاه نظری، مسلمانان انگلیس گروهی ناهمگون هستند که دارای پس‌زمینه هایی بسیار متفاوت‌تر از یکدیگر هستند (poole,۲۰۰۲.)مدود (۲۰۰۶،۲۰۰۵) اشاره می‌کند که این نوع از ناهمگونی، تحت تاثیر مولفه های سیاسی، فرهنگی و اجتماعی- اقتصادی، پیچیده‌تر و بهم‌تنیده‌ترشده قرار دارد. مدود (۲۰۰۵، ۲۰۰۳) ذکر می‌کند که طبقه «مسلمان» مانند سایر طبقه ها (از جمله «انگلیسی» یا «مسیحی») نوعی اشتقاق و تقسیم‌بندی درونی است. با این وجود، این طبقه‌بندی، دسته بندی مفیدی برای مشخص کردن اقلیت های قابل مشاهده (مرئی) است (Nodood,۲۰۰۳) که موضوع (سوژه) نگرانی‌های عمومی‌اند. این نگرانی عمومی می‌تواند خود را به شکل بسیار آشکاری در بازنمایی‌های مسلمانان و اسلام در رسانه‌ها نشان دهد که اهمیت تحقیق و بحث چنین بازنمایی‌هایی را نشان می‌دهد.

برای رسیدن به این هدف، این مقاله مدعی است که وضعیت اجتماعی و سیاسی حاکم بر گروههای اقلیتی مسلمانان را می‌توان به مثابه شکلی از نژادپرستی تلقی کرد (Modood, ۲۰۰۳). نکته قابل بحث این است که مسلمانان به مثابه «غیرانگلیسی» بازنمایی و تصویر می‌شوند . این امر یادآور تحقیق قبلی راجع به هویت ملی در انگلیس است که مدعی است گروههای اقلیت غیرسفیدپوست در انگلیس، با عنوان «غیرانگلیسی» مشخص می‌شوند (Gilroy, ۱۹۹۲). «غیر- انگیسی» بودن به نوعی مرزبندی مربوط است که می گوید چه کسی انگلیسی است و چه کسی انگلیسی نیست. این امر در سالهای اخیر، به حوزه گسترده‌تری از مسائل این جامعه چند فرهنگی سرایت کرده است(Gohle ۲۰۰۶; feket ۲۰۰۲; Modood ۱۹۹۲, ۲۰۰۳, ۲۰۰۵) . «انگلیسی بودن» را می‌توان در ارتباط با نحوه عمل رسانه‌ای در قبال گروههای اقلیت مورد بررسی قرار داد. این مقاله در ابتدا، تحقیقات قبلی انجام گرفته در حوزه تصویر رسانه‌ای برساخته شده‌از گروههای اقلیت اسلامی/مسلمان در مطبوعات انگلیسی را مورد بررسی مجدد قرار می‌دهد.

در بسیاری از موارد، بازنمایی گروههای اقلیت شمشیری دولبه است. اولاً این بازنمایی‌ها، صدای گروه‌های اقلیت را به حاشیه می‌راند و در نتیجه آنها به شکل مجازی نادیده گرفته می‌شوند و به خفا رانده می‌شوند(Saeed, ۱۹۹۹). همزمان بازنمایی واقعی گروههای اقلیت اغلب با تفسیر منفی همراه است (Hartmann and Husband, ۱۹۷۴). زمانی که این چارچوب ها در حوزه مخاطبان عملی می‌شوند که ارتباط اجتماعی کمی با گروههای اقلیت دارند، نقش رسانه‌ها به عنوان ارائه کننده تعاریف و راه حل های اولیه (هال، ۱۹۷۸) بسیار حیاتی می‌شوند (Van Dijk, ۱۹۹۱). کتل (Cottle) معتقد است که رسانه‌ها، جایگاه و موقعیتی قدرتمند در انتقال، توصیف و ترکیب بندی (articulation) گفتمان‌های خاصی دارند که به بازنمایی و کژنمایی (missepresent) گروه های اقلیت کمک می‌کنند (Cottle, ۲۰۰۰,۲۰۰۶).

پیشتر و در سال ۱۹۹۳، احمد(Ahmed) ذکر کرده بود که بسیاری از مسلمانان نسبت به بازنمایی منفی اسلام و مسلمانان در رسانه غربی نگران بودند. با این حال پیرو حوادث و وقایعی مانند ماجرای سلمان رشدی (Rushdie)، جنگ اول خلیج فارس و ۱۱ سپتامبر توجه به بازنمایی‌های رسانه‌ای اسلام رشد قابل توجهی کرده است. حجم روزافزون تحقیقات نشان می‌دهند که در موازنه تصاویر، بازنمایی‌ها و گفتمان‌های مرتبط با اسلام/مسلمانان در رسانه‌های غالب غربی، گرایش به ارائه تصویری منفی و متخاصم از مسلمان و اسلام دیده می‌شود (Poole and Richardson, ۲۰۰۶) . برخی تحقیقات به بررسی مشخص رابطه میان رسانه‌ها و اسلام (Ahmed ۱۹۹۳; Runnymede Trust ۱۹۹۷)، بازنمایی‌های اقلیت مسلمان در غرب (Allen, ۲۰۰۵; poole, ۲۰۰۲) پرداخته‌اند. از منظر ایدئولوژیک، در این برساخت‌ها، می‌توان ردپای بسط و گسترش امپریالیسم غربی را مشاهده کرد که بر مبنای دوگانه غرب در مقابل شرق برساخته شده‌است(Said, ۱۹۷۸).

به طور خلاصه، در این مقاله گزیده‌ای از تحقیقات پیشین در باب بازنمایی گروههای اقلیت در مطبوعات انگلیسی ارائه می‌شود و سپس این استدلال ارائه خواهد شد که مسلمانان انگلیسی و اسلام در رسانه‌ها، به شکل مشابهی ترسیم می‌شوند. این بازنمایی‌ها را می‌توان به مقوله تغییر گفتمان‌های نژادپرستی و موضوع هویت ملی مرتبط کرد.

بنابراین، تحقیق درباره تصویر منعکس شده‌از مسلمانان انگلیس نشان می‌دهد که آنها به مثابه بیگانه‌ای در درون فرهنگ انگلیسی بازنمایی می‌شوند.

● اهمیت ملی و بین المللی

تحقیقات اخیر دانشگاهی درباره پوشش رسانه‌های انگلیسی در باب موضوعات مرتبط با مهاجرت پناهندگان نشان می‌دهد که مقولات نژاد و ملت در گزارش های رسانه‌ای غالب بوده‌اند(Finney and Peach, ۲۰۰۴).

می‌توان این نکته را نیز اضافه کرد که همانگونه که گلوری(Gilroy) ادعا کرده است؛ در ۲۰ سال گذشته «نژادپرستی نوین» با موفقیت تمام، خود را از تصورات خام و زمخت فرودست‌بودگی زیست شناختی جدا کرده است و در عوض، (به شکل جعلی) میان نژاد، ملیت، میهن‌پرستی و ملی گرایی ارتباط برقرار کرده است. این عمل با تعریف ملت به مثابه یک اجتماع فرهنگی یکپارچه و یک فرهنگ ناب ملی قومی و همگن و بر مبنای رنگ پوست سفید داشتن (Gilroy, ۱۹۹۲:۵۳) عمل می‌کند. برای مثال گریلند (Greenlade) مدعی است که پاسخ کلی و عام مطبوعات انگلیس به موضوع پناهندگی و مهاجرت به شکل نوعی، در نوشته زیر از چالز مور (Charles moore) بازتاب یافته است که در سرمقاله روزنامه تایمز (The Times) منتشر شده‌است:

"در انگلیس اساساً به زبان انگلیسی صحبت می‌شود، مسیحی‌ها و سفیدپوستان ]ساکنان آن هستند[ و اگر کسی فکر کند که ممکن است زبان اردو(Urdu)، مسلمانان و رنگین‌پوستان به مبنا و اساس کشور انگلیس تبدیل شوند، موضوعی به شدت رعب‌آور است (Greenslade, ۲۰۰۵,۶).

گرچه نظرات مور در به عنوان نگاه یک «ناظر» (زمانی برای آزادی بیشتر و سیاست مهاجرت نژادی: ناظر، ۱۹ اکتبر ۱۹۹۱) و در مجله‌ای با تیتراژ کم چاپ شد (که به دیدگاههای راست و رک مشهور است)، با این حال دیدگاه گریلند هنوز ردپا و نشانه‌ای از رویکرد کلی مطبوعات انگلیس در باب مسئله پناهندگان و مهاجران است.

در تمام سال‌ها، گرایش به این بوده است که سیاهان و سایر اقلیت‌های نژادی انگلیسی با واژگانی متضمن محدودیت در بازنمایی‌های نشان داده شده‌اند و سعی شده‌است در بافت‌هایی که دارای ویژگی تضاد، جدل و ک‍ژرفتاری‌اند، به تصویر کشیده شوند(Cottle, ۲۰۰۲) . در دهه های ۶۰ و ۷۰ مطالعات بر مشاهده چگونگی گزارش از مهاجرات در مقوله های «تعداد» و بحران های مرتبط با «روابط نژادی» تمرکز کرده بود (H artman and Husband ۱۹۷۴; Troyna ۱۹۸۱).

در دهه‌های ۷۰ و ۸۰ بازنمایی‌ها، گرایش به نشان دادن "بزهکار بودن" جمعیت سیاهپوست انگلیسی داشت که سعی در زیر پا گذاشتن نابرابری های اجتماعی دارند و به افزایش خشونت های موجود در اعمال پلیس دلالت می‌کرد.

در دهه ۹۰ مدارکی دال بر حمله به گروههای ضدنژادپرستی، بهتان زدن به برخی از سیاهپوستان و موافقت با «نژادپرستی نوین» از سوی سیاستمداران برجسته دیده شد که به شکل فعالانه‌ای به بی‌اعتباری تمام تلاش‌هایی منجر شد که برای نیل به چند فرهنگ گرایی و فعالیت‌های ضد نژادپرستانه انجام شده بود (Murray ۱۹۸۶;Dijj ۱۹۹۱). بازنمایی اخیر از پناهجویان و اجتماع مسلمانان انگلیسی پیرو روند مناقشه برانگیز تلقی "غیرانگلیسی بودن" از افراد غیر سفید پوست است (saeed, ۲۰۰۴). گرچه می‌بایست تاکید شود که تمام پناهجویان غیرسفیدپوست نیستند اما رسانه‌ها اخیراً منازعاتی درباره مهاجران از اروپای غربی به انگلیس راه انداخه‌اند که در نتیجه این گروههای سفیدپوست بواسطه عملکرد رسانه‌ها، به مسئله ای غامض و پیچیده مبدل شده‌اند.

هال و دیگران (۲۹۸ : ۱۹۹۲) مشاهده کردند که در دوره اخیر، ملاحظات زیست شناختی درباره نژاد با تعاریف فرهنگی جایگزین شده‌است که مرزها متعلق به گفتمان‌های ملی و هویت ملی را مشخص می‌کند. این امر به شکل جدیدی از «نژادپرستی فرهنگی» منجر می‌شود که بیشتر مرتبط با قومیت است تا نژاد. در این زمینه Gandy(۱۹۹۸) پیشنهاد می‌کند که مفهوم «قومیت» برای اولین بار توسط دانشمندان اجتماعی و سیاستگذاران به عنوان راهی برای تغییر جهت از تعریف زیست شناختی نژاد به سمت و سوی فرهنگ مورد استفاده قرار گرفت.

دیدگاه او در این زمینه با نگاه مسن (Mason, ۲۰۰۰) تقویت شد که او معتقد بود که قومیت مفهومی جذاب‌تر از نژاد است اما نه صرفاً بواسطه اینکه مفهومی اساساً اجتماعی است بلکه به این دلیل که طبقه‌های قومی بر مبنای تلاش آگاهانه افرادی تعریف می‌شوند که شامل این طبقه‌ها می‌شوند. به عنوان مثال مدود (Modood, ۱۹۹۲) یادآور می‌شود که واژه «انگلیسی» در دلالت نزدیک خود به سفیدپوست بودن، مفهومی «شبه - قومی» است. او ادعا می‌کند که حقوق افراد و اجتماعات در انگلیس که از منظر فرهنگی متفاوت از یکدیگر هستند، اغلب با این علاقه گره خورده است که آنها در فرهنگ همگون میزبان تلفیق شوند و جذب آن گردند. همچنین (Mason۲۰۰۰) مشاهده کرد که معیارهای تمایزگذاری برای شمولیت در یک اقلیت قومی مشخص به شکل عادی در مولفه رنگ پوست نهفته است. پس تلفیق هویت قومی با رنگ پوست می‌تواند به طبقه‌بندی نسل‌های دوم یا سوم مهاجراتی منجر شود که ممکن است به عنوان «گروههای اقلیت» از همسایه‌های سفیدپوست‌شان غیرقابل تفکیک باشند. بنابراین مردم غیرسفیدپوست در انگلیس به شکل عادی به مثابه بیرونی (یا دیگری) متمایز می‌شود. آنها به مثابه اقلیت‌های قومی‌در نظر گرفته می‌شوند که فرهنگ‌شان با ملیت میزبان شان بیگانه و ناسازگار است. به علاوه موضوعات پناهجویان و پناهندگان سیاسی با موضوع تروریسم (بنیادگرایی اسلامی) تلفیق شده‌است تا شکل جدیدی از نژادپرستی را ایجاد کند. نژادپرستی آنگونه که بسیاری از مولفان نوشته اند به شکل ایستا باقی نمی ماند بلکه تحول پیدا می‌کند و با توجه به شرایط و موقعیت از خود انعطاف نشان می‌دهد(Mason ۲۰۰۰; Solomos ۲۰۰۳) . به عنوان مثال تحقیق ملی در دهه ۱۹۸۰ نشان داد که تعداد کمی از مردم فکر می‌کردند که سیاهپوستان آمریکا از نظر نژادی فرودست هستند. این بدان معنا نیست که نژادپرستی به کل از بین رفته‌است. این بحث نشان می‌دهد که در مقابل نژادپرستی کلاسیک، اشکال جدید و دقیق تر نژادپرستی در حال ظهور است. شکل مشابهی [از نژادپرستی] در اروپا ظاهر شده بود(Saeed, ۱۹۹۹).

● غرب و بقیه

با این حال ذکر این نکته لازم است که در دوره های «نژادپرستی نوین» همه چیز پوشیده و منفی نیست. این دوره‌ها که در آن بی اعتباری مفروضات زیست شناختی درباره نژاد محرز شده‌است و فرا دست بودن غرب امری قابل مشاهده است. این نکته را می‌توان بوضوح در نظریه برخورد تمدن های ساموئل هانتیگتون مشاهده کرد.

او ادعا می‌کند که یک نوع جدید از جنگ سرد شکل گرفته‌است که برمبنای اقتصاد یا سیاست نیست بلکه بر پایه فرهنگ استوار است. او ادامه می‌دهد که اسلام با میل درونی‌اش به خشونت مهمترین تهدید تمدن غرب است.

برای هانینگتون روشن است که اسلام و مسلمانان به شکل ذاتی فرودست هستند و این امر تا زمانی که بحث او بر مبنای دین و فرهنگ استوار باشد به قوت خود باقی خواهد‌ ماند که دیدگاهی ذات گرایانه است و مشابه با دلیل تراشی های زیست شناختی است که د ر قرن ۱۹ برای توجیه استعمار و جنگ امپراطوری ارائه می شد. Sardar و Davies (۲۰۰۲, ۴۹۱) نشان می‌دهند که چگونه تز هانتینگتون شکل گرفته‌است: در سوم دسامبر ۲۰۰۱ نشریه مطالعات ملی (national Review) با تصویری از جورج بوش به عنوان یک جنگجوی صلیبی قرون وسطی در روی جلد و مقاله ای با عنوان «شهید: مسلمانان قاتل و ضرب و شتم علیه مسیحیان» به چاپ رساند که در آن مولف نوشته خود را با نتیجه‌گیری از کتاب ساموئل هانتینگتون به پایان رسانده بود: نتیجه‌گیری به شکل «برخورد تمدن‌ها و بازسازی نظم جهانی: مسئله ضمنی غرب بنیادگرایی اسلامی نیست بلکه اسلام است؛ تمدنی متفاوت که مردمانش به برتری فرهنگ‌شان معتقداند و از فرو دست بودن فرهنگ‌شان در عذاب اند).

این مثال طنینی از بازنمایی رسانه‌های جنگ و ترور و اسلام را دربردارند که می‌تواند به توضیح این امر کمک کند که چرا بسیاری از مسلمانان جنگ علیه ترور را به معنی جنگ علیه اسلام می‌دانند. هالیدی (Halliday, ۱۹۹۶, ۱۹۹۹) به روشنی یادآور می‌شود که مقدم بر نظریه هانتینگتون، اسلام به عنوان تهدیدی به دیگران نمایش داده می شد.

سعید در شرق شناسی (۱۹۷۸, ۲۸۶-۲۸۷) چارچوبی کلاسیک برای فهم روابط میان غرب و بقیه جهان (بویژه مسلمانان) فراهم کرده است. سعید ابتدا بر روی خاورمیانه متمرکز شده بود که منطقه ای جغرافیایی است که اساساً مسلمانان در آن ساکن هستند. بحث سعید این است که تسلط اروپایی ها ]بر شرق[ نه تنها سیاسی و اقتصادی بلکه فرهنگی نیز است. این امر مشتمل بر ساختن گفتمان خاصی با عنوان "شرق شناسی" است که ساختار آن بر مبنای تشدید تفاوت میان آشنا(اروپا، غرب، ما) و غریبه (شرق، باختر، آنها یا غیر) است (said, ۱۹۸۵, ۱۹).

او اضافه می‌کند که در این زمینه، به اسلام به عنوان عقب‌گردی به قرون وسطی نگریسته می‌شود که گفتمان‌های مختلفی به تنوع این امر را ترکیب بندی (articulate) می‌کنند. در علم مردم‌شناسی، اعراب به عنوان فرودست مدنظر قرار می‌گرفت حال اینکه در گفتمان‌های سیاسی سعی در ارائه این نکته بود که ایده پدرسالارانه‌ای که سبب انقیاد شرق شده‌است صرفاً به خاطر نفع غرب نیست بلکه خود شرق در این امر مقصر است.

به شکل مشابهی، هال (۱۹۹۲a) استدلال می‌کند که تماس اروپا با سایر مردمان، مشتمل بر فرایند بازنمایی‌هایی است که در راستای بسط و توسعه منافع اروپا، غرب معنای خود را از خلال تفاوت با دیگران برمی سازد. حاصل و نتیجه عبارت از گفتمانی حتمی و ضروری است که جهان را به عنوان تقسیم شده ساده‌ای از دوگانه غرب/ بقیه بازنمایی می‌کند (Hall, ۱۹۹۲a)

میلز (۱۹۸۹) دو مثال برای این تقسیم بندی ارائه می‌کند:

اولین [مثال] بر مبنای، رنگ پوست شکل گرفته‌است. به منظور تعریف آفریقایی‌ها به مثابه «سیاهان» و «برده‌ها» و همچنین بیرون گذاشتن (طرد) آنها از جهان خود (اروپایی)، اروپایی‌ها در سده های هیجده و نوزده، خود را به عنوان «سفید» و «متمدن» بازنمایی می‌کردند.

دومین [مثال] بر مبنای فرهنگ استوار است. بازنمایی‌های اروپائیان از جهان اسلام به شکل افراطی با تصاویری از بربریت (وحشی بودن) و جنسی بودن آنها شکل گرفت و این تصاویر در زمینه و بافت دوگانه مطلوب و مدنظر مسیحی قرار داشت (میلز، ۱۹۸۹، صص ۵-۳۴).

دونالد Donald, ۱۹۹۲)) بحث خود در زمینه گفتمان فوق را به این شکل خلاصه می‌کند: ابتدا زنجیره هایی از ویژگی ها در این طبقه بندی ها از هم منفک می‌شوند. بر این اساس، غربی ها به عنوان افرادی متمدن، منطقی، عقلایی، پرهیزگار، شکاک، تجربی و خاص نمایش داده می‌شود. در سمت دیگر، شرقی‌ها به عنوان افرادی ساده لوح، مکار، توطئه چین، چاپلوس، بی‌حال و تنبل، احمق، غیرعقلانی و کودکانه نشان داده می‌شوند. در مرحله دوم این ویژگی‌ها در راستای تعریف اینکه چه کسی ذاتاً شرقی است به کار گرفته می‌شود. جوهری که به طبیعت نسبت داده می‌شود. [به این ترتیب که] غرب به شکل طبیعی خود مختار است و شرق طبیعتاً منتسب به استبداد است. در نهایت امر، این بازنمایی‌ها به مثابه [ویژگی‌های] ثابت و هویت‌های غیرقابل تغییر به خورد خواننده گفتمان شرق شناسی داده می‌شود: غرب یعنی «ما» و شرق یعنی «آنها» (Donald, ۱۹۹۲:۷۵).

بنابراین شرق شناسی به داشتن ساختارهای گفتمانی متهم می‌شود که مورد انتقاد واقع می‌شود که در شکل‌گیری هرگونه قصور منتهی به بحران و تناقض‌های معنایی مقصر است ناشی از فاصله میان متن و مصداق‌های آن است (Ferguson, ۱۹۹۸). با این حال، شرق‌شناسی مجموعه ارزشمندی از منابع و دانش تاریخی را فراهم کرده‌است و نشان می‌دهد که چگونه دانش برساختی ایدئولوژیک درباره شرق بوسیله ایدئولوژی مسلط نخبگان امپریالیست اروپایی پشتیبانی می‌شد و این امر نه در ایمن سازی، بلکه در توجیه شکل گیری بزرگترین و ثروتمندترین استعمارهای طویل المدت بکار گرفته شد (Said, ۱۹۸۵,۱). اکتشاف منابع و مردم شرق بر مبنای زبان قوم مدار هویت مسیحی اروپا شکل گرفت که مبتنی بر بسط این اسطوره بود که اغلب مسلمانان و سایر ادیان غیرمسیحی و مردمان شرق، غیرعقلانی و بی‌فرهنگ، غیرمتمدن، وحشی و نهایتاً فرودست‌اند.

همانگونه که استوارت هال(۱۹۹۲a, ۳۱۸) می نویسد، گفتمان استعماری «غرب و بقیه»:

[...] درصدد منحرف کردن زبان غرب، تصویر] این گفتمان[ از خو دش و «دیگران» در معنای «ما» و «دیگران» بود. کنش‌های مبتنی بر قدرت در قبال بقیه از خلال فرودستی نژادی و فرادستی قومی اعمال می شد که امروز نیز به شکل قدرتمندی در کره زمین به کار خود ادامه می‌دهد.

● رسانه‌ها و نژاد

یکی از این موارد را می‌توان در بازنمایی رسانه‌ها از نژاد و قومیت یافت. رسانه‌ها در ارتباط با نژاد و قومیت اطلاعات را از نقاطی تهیه می‌کنند که آگاهی عمومی از آن نقاط پراکنده و نامنسجم است. گرچه حدود دو میلیون سیاهپوست در انگلستان زندگی می‌کنند آنها اغلب در مراکز عمده جمعیتی زندگی نمی‌کنند و بر این اساس، اکثریت سفیدپوست اغلب تماس‌های ناچیزی با آنها دارند (ون دایک، ۱۹۹۱) تحقیق درباره عملکرد رسانه‌ها درباره نژاد (در سالیان متمادی) نشان می‌دهد که این تحقیق‌ها از نظر موارد مورد بررسی محدود بوده‌اند و محتوای منفی داشته‌اند. تحقیقات درباره بازنمایی اقلیت‌ها در انگلستان را می‌توان در دو دسته کلی (اما مکمل یکدیگر) خلاصه کرد(saeed, ۱۹۹).

اول: مسائل مربوط به مهاجرت که به عنوان یک «معضل» از آن یاد می‌شود و قبلاً (به زبان تاچری) از آن به عنوان ترس از غرق شدن در مرداب (swamping) یاد می‌شد.

دوم: اقلیت‌هایی که در انگلستان به دنیا آمده اند نیز به مثابه «معضل» نگریسته می‌شود . از نگاه مبتنی بر بزهکار بودن آفریقایی ها- کارائیبی ها (Hall, ۱۹۷۸) تا تفکر آسیایی‌های متقلب (Sivanandan, ۱۹۸۲) و بنیاد گرایی اسلامی (Ahmed, ۱۹۹۳)، گرایش به سمت و سوی ارائه تصویری منفی از اجتماعات اقلیت‌ها بوده است. آخرین نظرسنجی های رسانه‌ای (Spears, ۲۰۰۰۱) به وضوح نشان می‌دهد که رسانه‌ها جهت‌دار عمل می‌کنند و نگاه نژادپرستانه‌ را می‌توان در نگرش های آنها نسبت به پناهجویان سراغ گرفت. زمانی پناهجویان به عنوان «مهاجران غیرقانونی» مطرح می‌شوند که درست یک لحظه قبل از آن بحث بر سر موضوع کلی مهاجران مطرح شده‌است و موضوع بسیار مهم "انگلیس چند‌فرهنگی" مورد سوال واقع شده‌است (Kundnani, ۲۰۰۱,۵۰).

با این حال، برخی استثناها قابل مشاهده‌اند: به عنوان مثال مفسران اخیرا شروع به بحث درباره تغییر بازنمایی‌های فرهنگی اقلیت‌های قومی‌ در تلویزیون بریتانیا سال های اخیر کرده‌اند. این امر نشان می‌دهد که بازنمایی‌ها، فراتر از شکل ایستای تاریخی عمل می‌کنند و توصیفاتی مبتنی بر سیاستگذاری های فرهنگی برای قومیت‌های جدید، «دو رگه ها» و چند‌فرهنگ‌گرایی را پیش کشیده‌اند (Hall, ۱۹۹۲; Ross, ۱۹۹۶). کتل (Cottle, ۲۰۰۰) معتقد است که واژه «چندفرهنگی» و ارتباط آن به هویت فرهنگی ممکن است امری حیاتی در فهم نقش رسانه‌ها در بازنمایی گروههای اقلیت قومی‌داشته باشد.

● «رسانه‌ها و نخبگان»

هال (۱۹۷۸) در کتاب "مدیریت بحران" به تشریح مدل نئومارکسیت نژادپرستی رسانه‌ها می‌پردازد. هال معتقد است اولین تعاریف از آنچه که «اخبار مهم» نامیده می‌شود و دیدگاه «غالب» درباره اینکه چه اخباری باید در رسانه‌ها ارائه شود (مثل اخبار سیاستمداران، رهبران تجاری و...) دو مسئله بسیار مهم و قابل توجه‌اند. ایده این افراد، دارای ارزش هزمونیک در جامعه و رسانه‌ها است. این ایده ها در رسانه‌ها با مفاهیمی مانند ارزش‌های خبری، روزنامه نگاری حرفه ای و مسائلی از این دست همراه می‌شود. بطور خلاصه منابع مهم رسانه‌ها اولین تفاسیر را از عناوین خبری محقق می‌سازند (Miller ۱۹۹۳). هال (۱۹۷۸:۹۵) می گوید نهاد رسانه‌ای یک «دستگاه بازنمایی» است:

اینکه چه کسی و چگونه بازنمایی می‌شود، اینکه چه کسی و چگونه به شکل مداومی از [نظام بازنمایی] بیرون گذاشته می‌شود و اینکه اشیاء، مردم، حوادث و روابط چگونه بازنمایی می‌شود ... ساختار دسترسی به رسانه‌ها به شکل نظام‌مندی به سمت و سوی دسته بندی‌های اجتماعی خاصی گرایش دارد.

آنها قادر به تعیین میدان و عرصه ] بازنمایی[ در تمامی موارد هستند (Miller ۱۹۹۳). اشلزینگر(۱۹۹۱) این بحث را پیش می‌کشد که الگوی هژمونیک به میزان بسیار زیادی محدود به مفهوم ایدئولوژی مسلط است و در بسیاری از موارد در شناخت آن شکست می‌خورد چرا که هیچ تعریف واحدی از معنای یک حادثه یا موضوع وجود ندارد. مبنای اصلی دکترین اشلزینگر "تمایل به درک تعارض و تضاد مفهومی‌درباره کسی است که عامل سیاسی را تعریف می‌کند" (Schlesinger, ۱۹۹۱,۶۴).

میلر (۱۹۹۳) این الگوی اولیه را با برخی دلایل مورد نقد قرار داده است:

این مدل در فهم رابطه میان رسانه‌ها و دولت دچار برخی بدفهمی‌ها می‌شود چرا که فکر می‌کند برآیند عمل رسانه‌ها به مثابه ضامن حفظ دولت، حاصل رابطه ساختاری میان رسانه‌ها و منابع رسمی است (Miller, ۱۹۹۴:۲۵۸). اشلزینگر و میلیر معتقدند ساختارهای دسترسی به رسانه که مدنظر تعاریف اولیه نیز بوده است، هر لحظه در نتیجه تغییر فضای سیاسی تغییر جهت می‌دهد و این تعاریف اولیه محصول فرآیندهای پیچیده چانه‌زنی میان فعالان اجتماعی رقیب با همدیگر است.

ون دایک (Vandijk, ۱۹۹۳, ۱۹۹۱, ۱۹۸۷) ایده «تعاریف اولیه» را به این مفهوم اندیشه مرتبط می‌کند که رسانه‌ها یک گروه نخبه را در جامعه بنیان می‌گذارند. با قبول اینکه که رسانه‌ها با سایر فعالان اجتماعی در کشمکش هستند، ون دایک این بحث را پیش می‌کشد که اصطلاحات نژاد و قومیت، یک اجاع رایج قومی را با خود به همراه دارند. ون دایک (۱۹۸۷) معتقد است که این فعالان اجتماعی می‌توانند نخبگان را مورد تهدید قرار دهند. این نخبگان اکثرا سفیدپوست اند و انواع مختلفی از قدرت و نظارت از قبیل سیاسی، اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی را دارا هستند. این نخبگان سیاسی، اجتماعی کنترل تصمیم هایی را د ر دست دارند که به شکل مستقیمی زندگی روزمره تک تک اقلیت های قومی را تحت تاثیر قرار می‌دهد (نک ون دایک ۱۹۹۳ که بحث مبسوطی درباره نخبگان انجام داده است). به اختصار باید گفت، زمانی که اطلاعات درباره اقلیت ها شکل می گیرد، تعداد کمی از منابع اطلاعاتی که قادر به ایجاد ارتباط با قدرت نخبگان هستند می‌توانند این اجماع و توافق قومی را ایجاد کنند(Van Dijk, ۱۹۸۷).

● «پرسش از تعداد، پرسش از تهدید»

تحقیقات اولیه در رسانه‌ها حول محور «نژاد» به مثابه یک مسئله عام و نژادپرستانه کردن موضوع مهاجران ]به شکل خاص[ در دهه های ۶۰ و ۷۰ انجام شده‌است. تحقیقات تحلیل محتوایی برخی مطالعات را در حزوه مطبوعات محلی و ایالتی (Bagley, ۱۹۷۳; critcher ۱۹۷۷; Troyna, ۱۹۸۱) روزنامه ملی (Hartmann and Husband, ۱۹۴۱)، رسانه‌های سرگرم کننده (Hartman and Husban, ۱۹۷۴) و رادیو محلی (Troyna, ۱۹۸۱) انجام داده اند. به علاوه Bagley در سال ۱۹۷۳، هارتمن و هاسبند در سال ۱۹۷۴ و ترونیا در سال ۱۹۸۱، تاثیر این تصاویر رسانه ای بر روی برخی مخاطبان را مورد بررسی قرار داده اند، تا اینکه ون دایک (۱۹۹۳ و ۱۹۹۱) تلاش‌هایی برای بکارگیری تحلیل گفتمان درباره مفاهیم نژادپرستی نمادین به انجام رساند تا به شکل نظری تاثیر بازنمایی رسانه‌ای را مورد بحث قرار دهد.

تحقیق هارتمن و هاسبند (۱۹۷۴) درباره نژادپرستی و رسانه‌های جمعی به صراحت توجه خود به منابع اطلاعاتی معطوف می‌کند که درباره گروه های قومی به تولید اطلاعات می‌پردازند. تحلیل آنها از مطبوعات ملی در سال های بین ۱۹۶۳ و ۱۹۷۰ نشان می‌دهد که پوشش خبری روابط نژادی تمایل دارد بر روی نشانه های تعارضات نژادی تمرکز کند و توجه بسیار کمی به دسترسی سیاهان به مسکن، تحصیل و شغل دارد: رقابتی که به نظر می رسد ریشه در بحران دارد (Hart man and Husband, ۱۹۷۴, ۱۳۲). خلاصه اینکه مهاجران و مسائل اجتماعی آنها به مثابه معضل نژادی بازتعریف می‌شود. به طور کلی، گروههای اقلیت به مثابه بخشی از جامعه انگلیس بازنمایی نمی‌شود و در عوض به مثابه بخشی خارج از این جامعه که ترجیحاً می‌بایست بیرون نگه داشته شود، بازنمایی می‌شوند.

هارتمن و هاسبند (۱۹۷۴) بهتر است به جای آنچه که در کتاب‌شان با عنوان نژاد و رسانه‌های جمعی ذکر شده‌است از اصطلاح نژادپرستی و رسانه‌های گروهی یاد کنند چرا که نژاد، مسئله مرتبط با جامعه انگلیس و رسانه‌های آن نیست بلکه نژادپرستی مدنظر این دو است. هارتمن و هاسبند دریافتند زمانی که تضاد اجتماعی با مردم غیرسفیدپوست محدود می‌شود، اطلاعات و دانش درباره گروههای قومی از رسانه‌ها منتج می‌شود.

مولف به این نتیجه می رسد که:

دیدگاهی که به نمایش مردم رنگین پوست به مثابه اعضای عادی و معمولی جامعه می‌پرداخت به شکل فزاینده‌ای در سایه دیدگاه جدیدی قرار گرفته‌است که این افراد با به مثابه یک معضل نشان می‌دهد (Hartman and Husband, ۱۹۷۴,۴۴).

● «بیگانه در درون»

گرچه «نژاد» به مثابه «تهدیدی خارجی» و در ارتباط با هراس از مهاجران، به تناوب ناشی از عناوینی به اشکال اسطوره های عاطفی (مانند سیل‌ها، موج‌های کشنده و فرو رفتنی در باتلاق) در ده های ۶۰ و ۷۰ مطرح شدند اما این شرایط تا زمان کنونی ادامه یافته است (Gordon and Rosenberg ۱۹۸۷;Searle ۱۹۸۷).

مطالعات دیگر، نشان می‌دهند که چگونه نسل دوم و سوم اقلیت هایی که در انگلستان رشد کرده‌اند سوژه (موضوع) بازنمایی هایی قرار گرقته اند که تحت عنوان «بیگانه» درونی از آن یاد می شود. این امر با اصطلاح رایج «جوانان سیاهپوست جانی» شروع شد (Hall, ۱۹۷۸) و می‌توان گفت، این امر با واکنش های انجام گرفته در قبال اجتماع مسلمانان در سال های اخیر ادامه یافته است(Wahab, ۱۹۸۹). هال (۱۹۸۷) با استفاده از مفهوم «هراس اخلاقی» مدعی می‌شود که پوشش خبری نژاد، همراه با مفهوم جنایت انجام می شده‌است. او متذکر می‌شود که دلایل انجام جرم(یا جنایت) به ندرت مورد بحث و توجه قرار می گرفت. به طور خلاصه، خشونت پررنگ می شد و ادعا بر این بود که خشونت امری ذاتی در فرهنگ سرخ پوستان غربی است (Gilroy, ۱۹۹۲) و بنابراین در سبک زندگی انگلیسی امری عجیب و غریب است. تروینا (Troyna, ۱۹۸۱) می گوید که عملکرد رسانه‌ها درباره سیاهپوستان اساساً حول محور ایده افراد بیرون و خارج از مجموعه، سازمان داده شده بود. در ضمن او می گوید که احساس ناشی از این امر هنوز احساسی منفی و ایدئولوژیک است. در «بازنمایی رسانه ای از واقعیت، تفاوت های فرهنگی انکار می‌شود و سیاهپوستان انگلیسی به مثابه یک معضل در نظر گرفته می‌شوند که به شکل ذاتی متفاوت از اکثریت جامعه اند(Troyna, ۱۹۸۱,۱۸۳).

در ضمن، ون دایک (۱۹۹۲) نشان داده است که اخبار درباره یک گروه اقلیت خاص، به تمام اقلیت ها تعمیم داده می‌شود و این امر بوسیله طبیعی جلوه دادن آن خبر در کل جمعیت اقلیت انجام می‌شود. بنابراین تمام اقلیت ها، به شکل همگنی در نظر گرفته می‌شود که این امر علیرغم وجود تفاوت های فرهنگی میان آنهاست.

● «انگلیس و مسلمانان»

در طول اواخر دهه ۱۹۸۰ و دهه ۱۹۹۰ توجه به اجتماع مسلمانان در انگلستان به شکل معناداری افزایش یافت. شروع مسائل ملی مانند ماجرای رشدی (Rushdie) و مسائل بین المللی مانند شروع جنگ خلیج در سال ۱۹۹۱، مجموعه ای حوادث مسلمانان را به عرصه رسانه ها کشاند و جمعیت مسلمانان انگلیس را تحت تاثیر قرار داد. در نتیجه اجزاء و مولفه های جدیدی در ارتباط با واژگان نژادپرستی ظاهر شد و در کسوت رفتار و واکنش هایی مورد استفاده قرار گرفت که می‌توان آنرا اینگونه تشریح کرد: محرکی تعمدی برای تطمیع و تمسخر مسلمانان و سایر اقلیت های نژادی. بسیاری از مفسران اجتماعی متذکر شدند که زبان رسانه‌ها، در به روشی شکل داده شده‌است که سبب شده‌است به میزان بسیار زیادی درباره «فرهنگی جنایتکار» صحبت شود(poole, ۲۰۰۲ & saeed, ۱۹۹۹) . ملاحظاتی مبتنی بر حمایت مسلمانان انگلیس از بن لادن (Bin Laden)، بمب گذران انتحاری فلسطینی و جدایی طلبان کشمیر در سال های اخیر با حوادث شمال انگلیس تشدید شده‌است. ختلالات شمال انگلیس در برخی فصول به مثابه معضل خاص مرتبط با اجتماع مسلمانان نشان داده شده‌است نه به عنوان معضلی مرتبط با کل اجتماع آسیایی های مقیم انگلستان (saeed, ۲۰۰۴).

اجتماعات پاکستانی و بنگلادشی (به شکل خاص) در رسانه‌های انگلیس به مثابه اجتماعاتی جدایی طلب، منزوی و مخالف با همگرایی با جامعه بزرگ بازنمایی می‌شوند. به علاوه، تصویر کلیشه ای قدیمی «آسیایی های منفعل» با هویت جدید جنگ طلبان متجاوز جایگزین شده‌است که این بدان معناست که آنها در جامعه سکولار انگلیس، عجیب و غریب تر شده‌اند. مفهوم برخورد فرهنگی دلالت بر این امر دارد که مسلمانان انگلیس در نگاه جامعه اکثریت، افرادی عجیب، غریب و ناشناخته اند(Ansari ۲۰۰۳, Modood ۱۹۹۷) . مدود ( Modood, ۲۰۰۳, ۲۰۰۵) اشاره می‌کند که تاکید بر تمایل کم به همگرایی مسلمانان با جامعه انگلیس سبب شده‌است که مفهوم کلی چند فرهنگ گرایی مورد سوال جدی واقع شود: فزایش واکنش شدید در مقابل چند فرهنگ گرایی آشکارتر خواهد شد. چند فرهنگ گرایی همواره موضوعی مورد مناقشه و امری جدلی بوده است و انتقادات از آن فراتر از نگاهی واحد و یکه به مخالفانشان بوده است. اما دو عامل با یکی شدن با همدیگر سبب شده‌اند که نقد از چند فرهنگ گرایی به امری مهم و قدرتمند در جان امروز مبدل می‌شود : ارتباط چند فرهنگ گرایی با مسلمانان و ارتباط آن با بحث هویت ملی.

منبع:

- Saeed, Amir(۲۰۰۷), Media, Racism and Islamophobia: The Representation of Islam and Muslims in the Media, Sociology Compass, Blackwell Publishing

نویسنده: امیر - سعید

مترجم: محمد - سروی زرگر

منبع: سایت - مرکز تحقیقات و مطالعات رسانه ای همشهری

درباره نویسنده:

Amir Saeed استاد دپارتمان مطالعات فرهنگی و رسانه‌ای دانشگاه ساندرلند است. علایق پژوهشی او در زمینه های نژاد، قومیت و قدرت رسانه ای است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.