چهارشنبه, ۲۹ اسفند, ۱۴۰۳ / 19 March, 2025
بسته ای به نام جهان تک قطبی

از زمان ورود جورج دبلیو بوش به کاخ سفید و آغاز ترسیم سیاستهای خارجی ایالات متحده آمریکا توسط «نومحافظهکاران» بهویژه پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ جریان برخورد دو هواپیما به ساختمانهای دو قلوی سازمان تجارت جهانی در نیویورک، چهره آمریکا به گونهای ترسیم شد که گویی همواره جنگهای جهانی ادامهداری را رهبری میکند؛ گاه به بهانه مبارزه با تروریسم، گاه به دلیل خلع سلاح کشتار جمعی و گاه با ادعای انتشار دموکراسی در جهان. پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ و پس از اشغال عراق در سال ۲۰۰۳، دولت بوش متهم شد که جهان را در وضعیت خطرناکتری از گذشته قرار داده است. هیچکس نمیداند پایان این جنگها چه زمانی است یا چهره جهان پس از آنها چگونه خواهد بود؟
● از جنگ سرد تا قدرت نرم
در نیمه دوم قرن گذشته به دلیل توازن بینالمللی ناشی از دو قطبی بودن جهان؛ قطبی شرقی یا سوسیالیستی به رهبری اتحاد جماهیر شوروی و قطبی غربی یا سرمایهداری به رهبری ایالات متحده، سیاستهای آمریکا بهویژه پس از پایان جنگ ویتنام بر آن بود تا وارد جنگهای مستقیم نشود. آمریکا در این مقطع زمانی به جنگهای غیرمستقیم پناه برد که در این باره میتوان حمایت این کشور از اسرائیل را در جنگهایی با کشورهای عربی مثل زد. از این طریق ایالات متحده به مفاهمههای جنگ سرد که بر پایه تقسیم نفوذ در جهان با قطب مقابل (اتحادیه جماهیر شوروی) و کنترل جریانها به گونهای که به رودررویی دو قطب بزرگ جهان منجر نشود استوار بود، پایبند بود. جنگ اول خلیج فارس اما همزمان بود با فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی، در هم شکستن معادلههای جنگ سرد و پایان جهان دو قطبی؛ این جنگ برای ایالات متحده یک ضرورت به شمار میآمد، چرا که اشغال کویت توسط عراق ضربهای بود به استراتژی خاورمیانهای آمریکا. این استراتژی بر چهار محور استوار بود:
۱) چیرگی بر منطقه خاورمیانه و اجازه «مزاحمت» ندادن به هیچ قدرت منطقهای یا جهانی.
۲) کنترل واردات نفت.
۳) تامین و تضمین امنیت اسرائیل و حفظ برتری نظامی، اقتصادی و تکنولوژیکی آن در منطقه.
۴) حفاظت از ثبات نظامهای سیاسی دولت و همپیمان ایالات متحده در منطقه. در دهه ۹۰ قرن گذشته و پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، ایالات متحده به عنوان تک قطب جهان، همچنان به سیاست عدم ورود مستقیم به جنگها ادامه داد. بهویژه که به دلیل تغییر عوامل قدرت در جهان از عامل نظامی به عوامل اقتصادی و تکنولوژی که در پی بروز و ظهور پدیده جهانی شدن حاصل شده و آمریکا بیشترین ابزارهای این پدیده جدید را در اختیار داشت و برتری این کشور در زمینههای نظامی، اقتصادی و تکنولوژی، ایالات متحده نیازی به ورود مستقیم در جنگها نداشت. این گونه بود که ایالات متحده در دوره ریاستجمهوری بیل کلینتون سیاست «قدرت نرم» را سر لوحه برنامههای خود قرار داد. با این سیاست آمریکا، برنامهها، منافع، اولویتها و ارزشهای خود را از راههای دیپلماتیک، تشویق اقتصادی، روابط، اعتماد دو جانبه، تحریمها و فشارهای سیاسی تحمیل میکرد.
● دولت بوش و سیاستهای جنگی آن
بسیار دشوار است بتوان سیاستهای خارجی ایالات متحده را در صورت رخ ندادن حوادث ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ حدس زد؛ حوادثی که نقشی محوری در ترسیم آمریکا از امنیت ملی خود ایفا کرد، اما با چشمپوشی از این حوادث دولت بوش از ابتدا به گونهای نمود پیدا کرد که گویا با مجموعهای از ایدئولوژیها محاط شده است که میخواهد با بهره از برتری در نظام بینالمللی، جهان را بهگونهای تغییر دهد تا به تصویری دیگر از آمریکا تبدیل شود. دلیل این ادعا این است که نومحافظهکاران پیش از حوادث سپتامبر در بیانیهای ایدئولوژیکی با عنوان «به سوی قرنی جدید آمریکایی» درک خود را از رهبری آمریکا بر جهان ارائه دادند. گویی این گروه معتقد است که آمریکا نقشی مسیحوار در جهان برعهده دارد که باید با اهداف نشر آزادی، دموکراسی، تجارت آزاد و فرهنگ آمریکایی، به آن عمل کند. عمل به این نقش نهتنها از راههای مسالمتآمیز و نهتنها با استفاده از ابزار جامعه بینالملل، بلکه با زور و بهره از ابزار نظامی نیز صورت میگیرد. برای اثبات این ادعا نیز میتوان گفت که این گروه ایدئولوژیکی نهتنها خواستار سیطره ایالات متحده بر جهان اسلام است، بلکه در بیانیه خود به دشمنی با اروپا نیز روی آورده و به دلیل نپذیرفتن سیاستهای یکجانبهگرایانه آمریکایی، آن را قاره کهن یا «قاره پیر» نامیده است.
اسرائیل از پیش از حوادث سپتامبر در مرکز توجههای نومحافظهکاران قرار داشته؛ به طور مثال ریچارد پرل که مشاور سابق وزیر دفاع آمریکا بود، یکی از مهمترین نویسندگان و پایهگذاران گزارش «اسرائیل در دهه ۹۰» است. در این گزارش از بنیامین نتانیاهو نخستوزیر اسبق اسرائیل (۱۹۹۹- ۱۹۹۶) خواسته شده از روند تسویه و صلح با کشورهای منطقه خارج شود و این رژیم را جزئی از جهان غرب قلمداد کند. این گزارش همچنین از ایالاتمتحده خواسته است تا با پاره کردن منطقه، «راهحل اسرائیل» را با زور بر اعراب تحمیل کند. حوادث ۱۱ سپتامبر با تثبیت جایگاه نومحافظهکاران و ترسیم سیاستهای ایالات متحده، نقشهها و برنامهریزیهای آنها را از قفسههای کتابخانهها به مرکز تصمیمگیریها منتقل کرد.
میتوان عواملی را که به چرخش دولت آمریکا به سوی سیاستهای جنگی واداشت اینگونه بر شمرد:
۱) زیر سوال رفتن هیبت نظامی ایالات متحده که برای اولین بار به آن چنین ضربهای از داخل وارد شد (با چشمپوشی از عاملان حوادث ۱۱ سپتامبر).
۲) ایالات متحده حس کرد که خطری جدید منافع آن را در خاورمیانه تهدید میکند.
۳) ظرفیت ایالات متحده و جامعه آن برای اداره جنگی خارجی به این بهانه که امنیت ملی آمریکا دیگر تنها در چارچوب مرزهای داخلی محصور نیست بلکه «جنگ با تروریسم» باید از «سرچشمههای» آن آغاز شود.
۴) نومحافظهکاران ادعاهایی امپراتورگونه دارند اینگونه که ایالات متحده خیر مطلق است و باید با گسترش و نشر ارزشهای خود جهان را کنترل کند.
۵) دولت آمریکا گمان کرد که قدرت نظامیاش با فروپاشی اتحادیه جماهیر شوروی به قدرت مطلق جهان تبدیل شده است، زیرا با پایان موازنهها در جهان خطر بروز جنگ هستهای یا جنگ جهانی سوم از میان رفته است.
شاید اینها بتواند گرایش دولت بوش را به زورگویی در مسائل جهانی تفسیر کند. آمریکا از معاهده منع گسترش سلاحهای بالستیکی کنار رفت، برای محدود کردن نقش سازمان ملل متحد تلاش کرد، به سوی نظامیگری بیشتر گام برداشت، ۴۵ درصد از فروش اسلحه جهان را برعهده گرفت و بدین ترتیب رهبری جنگها و تغییر نقشهها و دگرگون کردن نظامها را برای اثبات خود به عنوان تنها قطبی که بر جهان بر پایه منافع خود حکومت میکند، سرلوحه خود قرار داد.
● خطرهای سیاست جنگی ایالات متحده
به طور حتم سیاستهای جنگی آمریکا عواقب خطرناک زیادی در پی دارد. هر جنگی نتیجهای جز خرابی و ویرانی ندارد. جنگهایی که آمریکا در افغانستان و عراق رهبری کرد، نتایج بسیار خطرناکی را بر جهان دربر داشت. پرواضح است که تلاشهای ایالات متحده برای تحمیل ارزشهای خود به جهان با زور، غریزه دفاع از خود را در دیگران تحریک میکند و این دامنه و زمان جنگ را گسترش میدهد. به علاوه اینها باید به هزینههای این جنگها توجه شود. یک آمار آمریکایی نشان میدهد که ایالات متحده هر روز برای جنگ عراق مبلغی هزینه میکند که با آن میتوان برای ۶۵۰۰ خانواده منزل تهیه کرد یا برای ۴۲۳۵۲۹ کودک خدمات پزشکی ارائه داد یا به ۲۷/۱ میلیون منزل برقرسانی کرد. بنابر پژوهشی که ژوزف ستیگتز برنده جایزه اقتصادی نوبل و استاد اقتصاد در دانشگاه هاروارد ارائه داده است، جنگ عراق در روز ۷۲۰ میلیون دلار یا به عبارتی در دقیقه ۵۰۰ هزار دلار برای آمریکا هزینه دربر دارد. به علاوه اینها، ترویج خشونتی است که جهان با پخش تصاویر خشونت آمیز از جنگها در فرهنگها منتشر میشود. به هر حال ماجراجوییهای ایالات متحده پیامدهای خطرناکی برای جهان، خود آمریکا و منطقه خاورمیانه به شکل ویژه در پی دارد.
ایلیا جزایری
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست