شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

۲۰۱۰ اودیسه اسباب بازی


۲۰۱۰ اودیسه اسباب بازی

نگاهی به «داستان اسباب بازی ۳» آخرین محصول کمپانی پیکسار

درست پانزده سال پیش، اثری در سینماهای جهان روی پرده رفت که بعدها روندی تاریخی را در صنعت انیمیشن‌سازی ابداع کرد. انیمیشنی که پس از عادت چندین و چند ساله چشم کودکان آن نسل و نسل پیش از آنها به تماشای کارتون‌های دست ساز با ساختاری بسیار ساده، برگ روزگار را ورق زد و دارنده عنوان اولین انیمیشن کامپیوتری شرکت پیکسار و تاریخ سینما شد. فیلمی با نام داستان اسباب بازی که دغدغه‌های انسانی را به شکل حدیث نفس عده‌ای اسباب بازی محدود در چارچوب اتاق پسرکی به نام اندی به تصویر می‌کشید و اینکه رفاقت‌ها چقدر ارزشمندند و باید از آنها حفاظت کرد. استقبال به قدری چشمگیر بود که چهارسال بعد، جان لستر، منجی عالم انیمیشن سازی پیکسار، قسمت دوم این سری را هم راهی بازار کرد و دنباله‌ای آبرومند برای ماجراجویی‌های اسباب بازی‌های دوست داشتنی اندی دست وپا کرد. پس از این قسمت امابه یکباره فروغ شعله اسباب بازی‌ها کم نور شد و داستان محبوب کودکان دهه ۹۰، رفت تا در کنار علا الدین و شیرشاه و دیو و دلبر به تاریخ بپیوندد.

حال پس از ۱۱ سال قسمت سوم زندگی اسرار آمیز اسباب بازی‌های مهربان نمایش داده شده، آن هم برای نسلی که نه مثل کودکان دیروز و جوانان امروز مینی مال می‌اندیشند و نه به تماشای انیمیشن‌های ساده قدیم روی خوشی نشان می‌دهند. علاوه بر این پیش زمینه ذهنی چندان نوستالژیکی نیز به چنین پدیده و داستانی ندارند اما در عین ناباوری، قسمت سوم چه از دیدگاه همین کودکان ایده آلیست امروز و چه منتقدین نسبتا بی‌ذوق آمریکایی، مورد تحسین‌های فراوان واقع شد و نشان داد که هنوز چنین حرف‌هایی خریدار دارند.

«داستان اسباب بازی ۳»را از دو دریچه می‌توان بررسی کرد. یکی به‌عنوان انیمیشنی مستقل در دنیای انیمیشن‌های کامپیوتری انبوه این روزها و دیگری به‌عنوان دنباله سوم مجموعه‌ای دوست داشتنی و در عین حال نوستالژیک و جالب اینجاست که فیلم تقریبا در هر دو آزمون موفق بوده. از نگاه اول، «داستان اسباب‌بازی ۳» اثر خوبی به حساب می‌آید. هرچند که در وهله اول چندان شاخص نیست.

فیلم از لحاظ گرافیکی و ساختار کامپیوتری، جلوه آن چنان خیره کننده‌ای ندارد و در رقابت با بسیاری از همتایان پیشینش-مثل راتاتویی، وال ای، بالا و... - قافیه را می‌بازد. اما برگ برنده‌ای که موجب برتری کم سابقه این دنباله سینمایی شده، داستان به شدت ساده، اما در عین حال عمیق و درخشانی است که در بطن خود دارد. در ابتدای داستان، مطابق معمول، اسباب بازی‌های اندی را می‌بینیم که به خوشی در کنار هم زندگی می‌کنند، در داستان‌های خیالی پسرک نقش‌های اصلی را ایفا می‌کنند و دردانه‌های او محسوب می‌شوند. اما کمی بعدتر که به حال حاضر وارد می‌شویم، ورق بر می‌گردد(آن هم با ایده درخشان نمایش دوران کودکی اندی، آن هم درست پس از داستان قسمت‌های یک و دو تابه‌حال که وی به جوانی بالغ مبدل شده، در قالب دوربین خانوادگی آنها در عنوان بندی تیتراژ). در این زمان، اسباب بازی‌هایی که سال‌هاست با آنها بازی نشده، باید هویت جدیدی برای خود تعریف کنند. هویتی در تقابل با محیط بی‌روح و بزرگسالانه حال حاضر اتاق اندی. در واقع آنها سعی در گدایی محبت دارند. همین ایده عوض شدن زمانه و محیط پیرامون افراد و اشیای محوری فیلم، خود بالقوه قابل تقدیر است و جای شکر دارد که سازندگان به سراغ مینی داستان‌های زائد دیگری نرفته اند. این البته منجر به توفیقی اجباری نیز می‌شوند. برای تماشا و نهایت برداشت از فیلم، باید دو قسمت اول را حتما دیده باشید تا داستان فعلی را درک کنید و این خود حربه جالبی است برای جذب مخاطب کودک زمانه حاضر که آشنیت چندانی با این تریلوژی ندارد.

اما اوج جذابیت‌های بصری و داستانی اثر از جایی هویدا می‌شود که اسباب بازی‌ها قصد عزیمت به مهد کودک سانی ساید را در سر می‌پرورانند و به آن جامه عمل می‌پوشانند. از اینجا به بعد فیلم چندین تابو شکنی بزرگ و کاملا مبدعانه انجام می‌دهد. اولین آنها تغییر در چهره تیپیک کودکان معصوم زیر سه ساله است که در اکثر فیلم‌ها شاهد آن هستیم.

اسباب بازی‌ها گمان می‌کنند که مهد کودک مهد تحقق رویاهای آنهاست، مکانی که همواره با آنها بازی می‌کنند و به قول لاتسو، خرس بدجنس قصه:صاحبی وجود ندارد که با ترک عروسک‌ها موجب دلشکستگی آنها شود. اما جالبی ماجرا اینجاست که همین کودکان معصوم، برای اسباب بازی‌ها و از مدینه فاضله ساختگی آنها، قصری کابوس وار می‌سازند با اقسام شکنجه ها!در واقع این کودکان معصوم بلایی بر سر این اسباب بازی‌ها می‌آورند که هیچ تروریستی با کشور مظلومی انجام نمی‌دهد!نکته دیگر، چهره جدیدی است که فیلم از خرس عروسکی مهربان موجود در خانه‌های اکثر کودکان می‌سازد و موجب می‌شود که پس از تماشای اثر، آنها را به زباله دان تاریخ بسپارند!برای اولین بار در تاریخ سینما، یک توی-فتال!(اسباب بازی فریبنده!)خلق شده. لاتسو، خرس به ظاهر مهربان قضیه، همان دیو پشر پرده است که عامل نابودی اسباب بازی‌های جدید است!این تغییر دیدگاه مقطعی که نویسندگان اثر در مورد کلیشه‌های ذهن بیننده ایجاد می‌کنند، بزرگ‌ترین حسن «داستان اسباب بازی ۳ » است در مقابل خیل عظیم انیمیشن‌های عظیم، اما بی‌محتوای این روزهاست که با وجود ساختار ساده اثر، آنرا بر دیگران برتری بخشیده.

اما گر بخواهیم از دریچه دوم به فیلم بنگریم، موفقیت بیشتری حاصل می‌شود. «داستان اسباب بازی ۳ » از معدود دنباله‌های سالیان اخیر محصولات پیکسار است که نه تنها دنباله‌ای موفق بر این سری محبوب محسوب می‌شود، بلکه حتی در مواقعی موفق تر از آنها نیز جلوه می‌کند و کاملا برتر است.

قسمت دوم درست جایی تمام شد که واقعا نمی‌شد بر آن ادامه‌ای در همان برهه زمانی در نظر گرفت اما لی آنکریچ، سازنده خوش فکر قسمت سوم، دو برگ برنده اساسی برای ساخت قسمت سوم در نظر گرفته. یکی تغییر زمانه از اواخر دهه ۹۰ به دهه اول قرن بیست و یک و دیگری تبدیل محیط‌های آشنای داستان یک و دو با همان قالب اصلی، در هیبتی متفاوت و جدید. اینجاست که آنکریچ دست به ریسک بزرگی زده، وی برای تداعی خاطرات خوب گذشته برای تماشاگر، دست چندانی در ساختار کامپیوتری اولیه اثر نبرده.

در واقع باید گفت فیلم از لحاظ گرافیکی به نسبت آثار این روزها دم دستی تر ساخته شده، اما همین خود یکی از نقاط قوت اثر است، چون همدلی که با تماشاگر جوانش بر می‌انگیزد، به لطف داستان دوست داشتنی آنست و به نوعی همین انتقال حسی ساده است که موجب می‌شود دنیای اسباب بازی‌ها که به نسل حاضر تعلق آنچنانی هم ندارند، برای مخاطب ملموس تر از کار در آید. در همین حین البته سازندگان اثر یک تمهید بی‌سابقه و بی‌نظیر را هم برای نمایش تغییر زمانه به کار برده اند.

آنها برای ایجاد پس زمینه‌های لازم برای دنبال کردن داستان اسباب بازی ها، ده سال پس از حادثه قبلی، کوشیده‌اند تا با کارکرد‌های گاها کمیک و شوخی وار، تکنولوژی‌های تازه به بازار آمده در ۱۰ سال اخیر را نیز در پیشبرد داستان بکار گیرند. به‌طور مثال در جایی رکس(دایناسور سبز)از اسباب‌بازی‌ها اجازه می‌گیرد تا برای آنها در سایت اینترنتی ebay قیمت تعیین کند! یا نمایش نقش تعیین‌کننده اینترنت در زندگی بشر امروز به شکل شوخی بسیار بامزه‌ای بکار می‌رود، دایناسوری که اگر با همتای مونثش در آن سر دنیا چت نکند خوابش نمی‌گیرد!

یکی دیگر از امتیازات داستان اسباب بازی ۳ نسبت به قسمت‌های پیشین، نزدیک شدنش به دنیای بزرگسالان آثار مورد علاقه آنهاست. فیلم فصل درخشان و تعیین کننده‌ای دارد که فارغ از تاثیرش در داستان، می تواند آغازگر فصل نویی در انیمیشن سازی باشد. در صحنه‌ای عروسک دلقکی غمگین، برای وودی داستان زندگی خود و لاتسو را تعریف می‌کند که هر دو عروسک‌های محبوب دارنده خویش بودند، اما روزی بر حسب اتفاق به دست فراموشی سپرده می‌شوند و درست از همان روز است که لاتسو به این ادراک می‌رسد که هیچ انسانی کاملا قابل اعتماد نیست و هیچکدام عروسک‌ها را دوست ندارند، به همین دلیل تبدیل می‌شود به عروسکی سیاه دل که تا آخر عمر کینه انتقام از انسان‌ها را در سر می‌پروراند. نحوه پردازش بصری و موسیقی حاکم بر این بخش، به نسبت یک انیمیشن کودکان، به غایت حرفه‌ای و تحسین برانگیز است و جسورانه، جسورانه از این حیث که ممکن بود به کلیت اثر صدمه بزند اما کاملا به پیشبرد آن کمک کرده.

داستان اسباب بازی ۳ با وداع اندی و اسباب بازی‌ها به پایان می‌رسد. همین امر، موجب می‌شود که پرونده اسباب بازی‌ها را مختومه بدانیم و در اوج با آنها خداحافظی کنیم. امیدوارم مسئولان پیکسار به سبب پول هنگفتی که نصیبشان شده به سرشان نزند تا زمان پیری اندی را نمایش دهند که برای باز پس گیری عروسک‌ها اقدام می‌کند، چون یک ایده درخشان، دو جا جواب نمی‌دهد!

امیررضا تجویدی