جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نـوای خوش ربنـا


نـوای خوش ربنـا

گفت و گو با میثم آزاد, خواننده ربنا

نوای ربنا که به گوش می‌رسد به یاد لحظات افطار می‌افتیم و حال و هوای رمضان. ربنا برای ما تداعی‌گر لحظه‌های ناب زندگی است. لحظه‌های قد کشیدن معنویت در تار و پود کودکی‌ها و جوانی‌هایمان. ربنا برای ما فراتر از یک نوای دلنشین و یک اثر هنری صرف است و در لحظات معنوی‌مان ریشه کرده. هنوز هم که نوای روح بخشش بلند می‌شود، مناجات‌هایمان را در دل آغاز می‌کنیم. شاید بغضی شیرین راه گلویمان را ببندد و لحظاتمان عطر و بوی خاصی به خود بگیرد، به یاد کسانی می‌افتیم که کنار سفره افطار با هم این دعا را زمزمه می‌کردیم، به یاد اماکن متبرکه‌یی که ربنا را در آنها شنیده‌ایم و هزاران خاطره دیگر در ذهن‌مان رژه می‌رود و لذت را در تمام وجودمان جاری می‌کند. این روزها یک صدای جوان، ربنای استاد شجریان را با همان سبک و سیاق بازخوانی کرده است. میثم آزاد ۲۹ ساله است و زمینه‌های مختلف هنری را تجربه کرده است.

دستی بر قلم دارد و شعر و ترانه هم می‌سراید. می‌گوید: عاشقانه هنر را دوست دارد و بیشتر به شکل تجربی آن را فرا گرفته است. عکاسی و تدوین فیلم هم انجام می‌دهد. از خاطرات عکاسی‌اش می‌گوید و نبود امکانات، اما عشق، مانع نمی‌شناسد. در حوزه‌های مختلف کار هنری انجام می‌دهد، اما موسیقی برایش از جدیت بیشتری برخوردار است. هرچند که خانواده خیلی با گرایشش به سمت موسیقی موافق نبودند، اما با امکانات محدود و ممانعت‌های موجود باز هم علائقش را دنبال کرده است و همچنان موسیقی را پیگیری می‌کند. نزدیک افطار است که همراه همسرش که او هم از عالم هنر دور نیست و به طور حرفه‌یی نقاشی می‌کشد، به دفتر روزنامه می‌آید تا درباره حال و هوای ربنا گپ بزنیم و از سختی‌های کار بگوییم و اینکه چرا یک اثر هنری اینقدر مورد استقبال مخاطب قرار می‌گیرد که حتی بازخوانی آن هم با بازتاب‌های متعدد روبه‌رو می‌شود و اصولا چرا آثار هنری بازخوانی می‌شوند؟

چرا برای بازخوانی به سراغ ربنا رفتید؟

همه خاطرات کودکی ما از ماه رمضان و روزه‌های کله گنجشکی و لحظات افطار با ربنا گره خورده است. همه ما تجربیات و خاطرات زیادی از این اثر ماندگار در ذهن‌مان هست. حتی اگر در کودکی ما را برای سحر هم بیدار نمی‌کردند، لحظات افطار نوای ربنا را می‌شنیدیم، حس نوستالژیک این دعا از دعای سحر هم بیشتر است. من هم با توجه به اینکه در گروه‌های تواشیح فعالیت می‌کردم و قاری قرآن هم بودم تا حدودی با دستگاه‌های موسیقی ایرانی و عربی آشنا بودم، این بود که تصمیم گرفتم به عنوان یک تمرین این کار را انجام دهم. بازخوانی ربنا در واقع یک تلاش شخصی بود که خودم از انجامش لذت می‌بردم.

بازخوانی اثری مثل ربنا کار آسانی بود؟

ربنا تلفیق سه دستگاه موسیقی است که این دستگاه‌ها مشترک بین دستگاه‌های ایرانی و عربی است. الحان استفاده شده را هم بیشتر سعی کرده‌اند که نزدیک به دستگاه‌های موسیقی ایرانی باشد تا عربی و به گفته خود استاد امکان اینکه این دعا با لحنی نزدیک به الحان عربی خوانده شود هم بوده اما ایشان تعمدا الحان نزدیک به زبان ایرانی را انتخاب کرده‌اند تا مخاطب ایرانی راحت‌تر بتواند با این اثر ارتباط برقرار کند. حالا بعد از گذشت ۳۰ سال هنوز هم کمتر کسی توان بازخوانی این اثر را دارد. اثری که استاد تنها یک بار و بدون تکرار در استودیو رادیو اجرا کردند.

بازخوانی چنین اثری قطعا کار ساده‌یی نبود، من بیشتر از چند دقیقه نمی‌توانستم در این گام تمرین کنم، چون گام‌های این کار خیلی بالاست. کنترل روی صدا در گام بالا و در آوردن دقیق تحریرها کار آسانی نبود. تمرین سختی بود برای اینکه قدرت صدایم را بالا ببرم ولی در عین حال از خواندن ربنا واقعا لذت می‌بردم.

هنرمندان دیگری هم این کار را بازخوانی کرده‌اند؟

یکی از قاریان بزرگ مصری به نام راغب مصطفی غلوش که از اساتید صاحب سبک موسیقی قرآنی هستند، در سفری که به ایران داشتند، ربنای استاد شجریان را تهیه کرده بودند تا بازخوانی کنند، اما در نهایت بعد از مدتی اعتراف کرده بودند که بازخوانی ربنا کار بسیار سختی است و خواندن در گام‌های این اثر و در آوردن تحریرهای آن از عهده من خارج است. وقتی بازخوانی یک اثر اینقدر سخت است نشان‌دهنده عظمت و زیبایی آن اثر و توانایی خالق آن است.

بازخوردها چطور بود؟ بازخوردی داشتید از مخاطبان؟

در زمان تولیدکار خیلی به انتشارش فکر نمی‌کردم. قصد اینکه بخواهم در سطح وسیع منتشرش کنم را هم نداشتم، اما یکی از دوستانم خواست تا این کار را در اینترنت منتشر کنیم. بازتاب‌هایی که وجود داشت واقعا فراتر از حد انتظارم بود، اصلا توقع نداشتم که این کار با این حد از استقبال مخاطب یا حتی حساسیت‌های خاص مواجه شود. با اینکه تبلیغ زیادی هم نشد در فضای مجازی، حتی در کاور هم عبارت ربنای شجریان را بولد کردیم، چون این کار را نوعی تمرین می‌دانستم و یک جور ادای احترام به این اثر و خالق آن. صرفا انتشار این کار یک جور به اشتراک گذاردن یک حس معنوی بود. خیلی از کسانی که کار را شنیده‌اند با من مستقیما ارتباط ندارند، اما در شبکه‌های اجتماعی بازخوردهای زیادی داشتم. در دو هفته بعد از انتشار در اینترنت حدود ۲۰۰ پیام مستقیم داشتم که درباره بازخوانی ربنا نظر داده بودند. خیلی از دوستان هم می‌گفتند که فراتر از انتظارشان بوده و فکر می‌کردند یک بازخوانی معمولی را خواهند شنید اما با شنیدن آن غافلگیر شده‌اند. بعضی هم از حس و حال‌هایشان بعد از شنیدن ربنا گفتند، یکی از دوستان با شنیدن این کار اشک ریخته، یکی از دوستان می‌گفت وقتی پدرش شنیده که ربنا گوش می‌کند تعجب کرده که چه اتفاقی افتاده که پسرش به سراغ ربنا رفته، یکی از دوستان هم لطف داشتند و جالب بود که می‌گفتند من امروز به خاطر شنیدن ربنا روزه گرفته‌ام.

بازتاب‌های منفی هم داشتید؟

بله، تعدادی از دوستان می‌گفتند: یعنی چه ربنای شجریان با صدای میثم آزاد؟ خب من می‌توانستم بنویسم دعای ربنا با صدای میثم آزاد، اما معتقدم که ربنا متعلق به استاد شجریان است، کسی که با خلاقیت و عشق این اثر را اینقدر استادانه اجرا کرده است. خیلی از دوستان می‌گفتند تو چطور به خودت اجازه دادی که ربنا را بخوانی؟ یا اینکه ایرادات کار را درمی‌آوردند و می‌گفتند این قسمت از صدا اصلا شبیه کار اصلی نشده است. بعضی دوستان هم انتقادشان این بود که تو که اعتقادات مذهبی سفت و سخت نداری چطور رفتی و این کار را خواندی، بعضی هم که بد و بیراه گفتند و از الفاظ بد استفاده کردند. جواب من هم این بود که این اثر صرفا یک اثر مذهبی نیست، بلکه با خاطرات و کودکی‌های ما گره خورده، بخشی از فرهنگ ما است، شما می‌دانید که این اثر قرار است در فهرست آثار ملی ثبت شود. خیلی از کسانی که شاید نتوانند روزه بگیرند هم ربنا را دوست دارند و از شنیدنش لذت می‌برند. تجربه کردن این احساس ملکوتی و مقدس، اتفاق خوبی است. هر کس به هر حال اعتقادات خاص خود را دارد.

می‌شود گفت ایرانی‌ها به ربنا تعصب خاصی دارند، شما ترسی نداشتید از اینکه به اثری نزدیک شدید که نگاه و توجه خاصی بین عموم مردم به آن می‌شود؟

بازخوانی این کار با هدف انتشار در سطح جامعه نبود، بیشتر یک تمرین شخصی بود برای من. هدفم مطرح کردن خودم یا این نبود که خودم را در مقابل استاد قرار بدهم یا جایگزینی برای ربنا وارد بازار کنم، این اثر به خودی خود آنقدر بزرگ هست که با بازخوانی آن از ارزش‌هایش کم نمی‌شود.

بازآفرینی یک اثر هنری اصول و قواعد خاصی دارد؟

برای باز خوانی و به عبارت درست‌تر باز آفرینی یک اثر باید یک نگاه نو و یک زاویه جدیدی برای دیدن آن اثر خلق شود. نوع تحریرها یا حس خواننده باید نزدیک باشد به اثر اصلی، به خوبی با آن ارتباط برقرار کند و جزییات آن اثر را از فیلتر خودش رد کرده باشد، و یک روایت شخصی از آن ارائه دهد که امضای اجرا‌کننده کار را داشته باشد، فقط یک مرغ مقلد که یک تکنیک را جزء به جزء تکرار می‌کند نباشد. مورد بعدی اینکه باید نام صاحب اصلی اثر هم برده شود، که متاسفانه این اتفاق کمتر می‌افتد.

بازآفرینی خوب است یا بد؟ این سوال را در حوزه موسیقی جواب بدهید، باز خوانی یک موزیک اتفاق خوبی است یا نه؟

بعضی از خواننده‌ها آثاری را باز خوانی می‌کنند که کاملا فراموش شده‌اند، آثاری که روی صفحه‌های گرامافون ضبط می‌شدند و حالا نسل امروز ارتباط چندانی با آنها ندارد، این آثار وقتی با یک تکنیک و ساز‌بندی متفاوت بازخوانی می‌شوند، این کمک را می‌کند که این آثار باز هم شنیده شوند. این می‌تواند معرفی خوبی باشد برای کارهای قدیمی و موسیقی اصیل ما. گاهی هم اتفاق می‌افتد که بازخوانی یک اثر از اصل اثر بهتر و شنیدنی‌تر می‌شود.

یک اثر هنری باید چه خصوصیاتی داشته باشد تا یک هنرمند برای بازخوانی انتخابش کند؟

بعضی هنرمندان حسابگرانه به سراغ یک اثر می‌روند برای بازخوانی، ولی به نظر من احساس موجود در آن کار باید خیلی به روح فرد نزدیک باشد یعنی با خودت بگویی ‌ای کاش این آهنگ را من می‌خواندم. به نوعی یک اثر باید در ذهن هنرمند رسوخ کرده باشد تا بتواند از خواندن آن لذت ببرد. بعضی هم برای اینکه خودشان را معرفی کنند به سراغ آثاری می‌روند که با اقبال زیاد مواجه بوده است. این کارها شاید موفق باشند و در جامعه از آنها استقبال شود اما آن طور که به دل بنشیند نیست. چون تا هنرمند با کار ارتباط برقرار نکند، مخاطب هم این ارتباط را برقرار نخواهد کرد. هر چقدر یک اثر با وجود آدم آمیخته بشود می‌تواند اجرا را بیشتر به خودش نزدیک کند.

بعضی از آثار هنری به ویژه در حوزه موسیقی حس خاصی را منتقل می‌کند که گویی مختص صاحب اثر است. در بازخوانی‌ها این روح درون اثر تکرار نمی‌شود، مثلا بعضی از آثار ماندگار موسیقی ما یک داستان دارند و طی یک اتفاق خاص خلق شده‌اند، این آثار وقتی بازخوانی می‌شوند دیگر آن حس و حال قبل را منتقل نمی‌کنند، این اتفاق در هنر چطور می‌افتد و چرا در باز خوانی‌ها تکرار نمی‌شود؟

همانطور که اشاره کردم، بهتر است هنرمند بیشترین اشتراک را با اثری که برای بازخوانی انتخاب می‌کند داشته باشد، تا ارتباط معنوی و حسی بیشتری برقرار کند. اگر کسی که یک اثر را بازخوانی می‌کند در یک فضای ذهنی متفاوت از خالق اصلی اثر باشد قطعا نمی‌تواند کار را آن گونه که باید و شاید نزدیک به اثر اصلی خلق کند. انسان‌ها اشتراکات زیادی با هم دارند. بعضی از کارها را هنرمند در یک لحظه خلق کرده است، خیلی هم برای تهیه‌اش وقت نگذاشته است، گاهی خلق یک اثر هنری نیاز به حساب و کتاب و محاسبات معمول ندارد، بلکه در یک لحظه ‌زاده می‌شود. زیبایی این گونه آثار هم به همین است که با منطق و فرمول خلق نمی‌شوند. برای خلق یک اثر، هنرمند باید تمام اصول مربوط به آن هنر را بداند، اما زمانی که یک کشف و شهود اتفاق می‌افتد تسلیم ‌زاده شدن آن اثر می‌شود.

مثلا در شعر، یک شاعر باید وزن را بشناسد، قافیه را بشناسد، باید ذخیره کلماتش زیاد باشد، مطالعه کرده باشد، نگاه‌های متعدد را بشناسد، ولی وقتی در یک لحظه کشف و شهودی رخ می‌دهد، نا خود آگاه از همه گنجینه‌ها و توانایی‌هایی که دارد استفاده می‌کند. وزن و قافیه خود به خود جور می‌شوند، چون ملکه ذهن شاعر شده‌اند. دیگر به این فکر نمی‌کند که قافیه را از کجا بیاورد یا وزن را چطور هماهنگ کند، باید این مراحل را طی کرده باشد و در لحظه فقط درگیر ارائه بهتر اثر شود. در موسیقی هم همین طور است، نیاز به اطلاعات فنی هم هست اما درباره بیشتر شاهکارهای موسیقی بیشتر یک کشف و شهود دلی و روحی اتفاق می‌افتد.

زمانی که یک قطعه‌یی اجرا می‌شود، مخاطب با آن قطعه ارتباط برقرار می‌کند و اقبال خوبی از اثر می‌شود، وقتی کسی این اثر را بازخوانی می‌کند، این اتفاق باعث استقبال از بازخوانی می‌شود یا باعث می‌شود که اثر اصلی هم محبوبیت خود را از دست بدهد یا در حالت سوم باعث شهرت بیشتر اثر اصلی می‌شود؟

پاسخ کلی به این سوال کمی سخت است، این مورد به عوامل مختلفی بستگی دارد، اینکه بین دو اجرا چقدر فاصله زمانی وجود داشته باشد و این سوال که آیا اجرای مجدد اثر لطفی دارد یا نه؟ با یک صدای خاص، یا سبک خاص اجرا می‌شود؟ مثل آثار فولکلور غمگین که به تازگی با یک ریتم شاد اجرا می‌شوند. این کارها را ما با یک رنگ و لعاب دیگری در ذهن داریم، وقتی که این اثر را به‌روزتر و جوان‌پسند اجرا می‌کنیم و برای نسل جدید ارائه می‌دهیم، می‌تواند این شکاف‌ها را برطرف کند و باعث شود که بیشتر شنیده شوند. چون آثاری که مثلا ۵۰ سال پیش تولید شده‌اند، شاید در زمان خود به دلیل کمبود امکانات و رسانه‌ها کمتر شنیده شده باشند و اجرای مجدد کار باعث معرفی بیشتر اثر ‌شود.

بعضی آثار هم از یک زبان دیگر بازخوانی می‌شوند، در مورد اول ما بحث زمان را داشتیم و اینجا بحث فرهنگ است، ممکن است یک اثر از یک فرهنگ دیگر در فرهنگ ما بازخوانی شود، در این صورت ممکن است با اثر اصلی کاملا متفاوت باشد. این شکل از بازخوانی در واقع نوعی وام گرفتن از یک فرهنگ است، که ملودی و آهنگ اولیه را برمی‌دارند و با یک شعر متناسب با زبان و فرهنگ خود بازخوانی می‌کنند. این کار می‌تواند خیلی ضعیف هم انجام شود و مخاطب با خود فکر کند که صرفا تقلید از یک اثر معروف بوده است که در این حالت حتی ذهنیت مخاطب از اثر اصلی هم تغییر می‌کند. دست گذاشتن روی کارهای شناخته شده ریسک بالایی دارد، چون مخاطب به یک شکل از اجرای اثر عادت کرده است و تغییراتی ولو کوچک در بازخوانی آن ممکن است با مقاومت مخاطب روبه‌رو شود. این مشکل در آثار مهجور وجود ندارد و چه بسا برای این نوع آثار بازخوانی‌ها و تغییرات در شکل اجرا مورد استقبال هم واقع شود، اما کارهای شناخته شده معمولا این طور نیستند مگر در موارد خاص. اما این نکته را هم فراموش نکنیم که هرگز یک اثر هنری دوبار تکرار نمی‌شود، حتی اگر یک هنرمند اثر خود را بازخوانی مجدد کند هم حال و هوای دو اثر که یک هنرمند در دو بازه زمانی متفاوت خوانده است، یکسان نیست. چون حس لحظه اجرای کار کاملا به کار منتقل می‌شود.

اگر یکی از قطعات موسیقی که شما خواننده آن بوده‌اید توسط فردی بازخوانی شود چه عکس‌العملی دارید و حس‌تان از شنیدن بازخوانی اثر خودتان چیست؟

به نظر من اینکه یک هنرمند تبدیل به مرجع شود نیاز به داشتن جایگاه بالایی دارد، این اتفاق می‌تواند افتخارآمیز باشد و نشان از موفقیت آن اثر دارد. شاید هم اگر شهرت خاصی داشته باشم ناراحت شوم از اینکه کسی از اعتبار من استفاده کرده است و فکر کنم که چرا اثری را که من با ذهنیت خودم خلق کرده‌ام آن طور که باید اجرا نکرده است.

کپی‌رایت و بازخوانی را چطور کنار هم قرار می‌دهید؟

نمی‌شود درباره بازخوانی آثار صحبت کنیم و درباره کپی‌رایت بحث نکنیم، متاسفانه فرهنگی با نبودن کپی رایت در ایران شکل گرفته که باعث می‌شود برای خیلی از نیازهای روزمره خودمان هزینه‌یی نپردازیم، مثل نرم‌افزارها یا موسیقی‌ها و فیلم‌های روز دنیا، اما این فرهنگ باعث می‌شود سازوکار مالی خوبی برای هنر وجود نداشته باشد. و این مساله حیات و رشد و بالندگی هنر در جامعه را به خطر می‌اندازد. بخش زیادی از فرهنگ رعایت کپی رایت به مردم برمی‌گردد، در کوچک‌ترین مسائل هم ما این کپی رایت را رعایت نمی‌کنیم، شما ببینید در حرف زدن‌مان وقتی نقل قول از کسی می‌کنیم، اشاره نمی‌کنیم که این حرف به قول فلانی است یا در جایی خوانده‌ام، بلکه آن جمله را طوری بیان می‌کنیم که مخاطب تصور می‌کند جمله خود ما است. در عرصه هنر هم همین طور است. این حمایت از هنرمندان با رعایت کپی رایت از مخاطبان آثار هنری شروع می‌شود. عدم رعایت این مسائل باعث می‌شود که فعالین عرصه هنر به دلیل مشکلات مالی این حوزه، عطای آن را به لقایش ببخشند و در جایی که چندان مطلوبشان نیست به دغدغه‌های معیشتی‌شان بپردازند.

و حرف آخر...

فکر می‌کنم تاکید روی این مساله ضروری است که بیاییم به هنر بها بدهیم، به هنرمند بها بدهیم، به خاطر نفس هنر به هنرمند بها بدهیم که بتواند زنده بماند و خلق کند. وقتی یک اثر فاخر مورد حمایت قرار نمی‌گیرد، هنر به سمت ابتذال و سطحی بودن کشیده می‌شود. وقتی هنر مند می‌بیند برای تولید یک اثر فاخر هیچ توجیه اقتصادی‌ای وجود ندارد، ناگزیر به سمت کارهای تجاری کشیده می‌شود. غالب هنرمندان ما از نظر مالی تحت فشار هستند. البته این مساله مشکل مالی در عالم هنر بحث امروز و دیروز نیست، هنرمندان همیشه با این مساله روبه‌رو بوده‌اند به قول استاد شهریار: عشق و آزادگی و حسن و جوانی و هنر / عجبا هیچ نیرزید که بی‌سیم و زرم

فرزانه قبادی