پنجشنبه, ۱۱ بهمن, ۱۴۰۳ / 30 January, 2025
داستان بازی خدای جنگ
● معرفی شخصیتهای بازی:
▪ کربتوس: فرماندهٔ سپاه اسپارت یونان که برای شکست دادن خدای جنگ از طرف خدایان الیمپوس انتخاب میشود اما در طول جنگ گرفتار مشکلاتی میگردد.
▪ اریس (خدای جنگ): پسر زیوس یکی از خدایان الیمپوسی است که به خاطر جاهطلبی و حسادت نسبت به خواهر خود آتنا شهر آتن را که متعلق به آتنا است به آتش میکشد.
▪ زیوس: یکی از خدایان الیمپوس است.
▪ آتنا: دختر و خواهر اریس، الهه آتن و کسی که مأموریت دارد کریتوس را در طول جنگ با اریس راهنمائی کند.
▪ اوراکل: زن جادوگر و پیشگوئی که کریتوس را از حوادث آینده خود باخبر میکند.
▪ بربرهای شرقی: ارتشی قوی و البته وحشی که ارتش اسپارتها و فرمانده آنها یعنی کریتوس را شکست دادند.
● شروع داستان بازی خدای جنگ:
کریتوس فرماندهٔ دلیر و شجاع ارتش اسپارت یونان است. اسپارت شهری کوچک در یونان باستان است که مردمان آن به شجاعت و دلیری معروفند. در این شهر مجلسی به نام شواری شواخ وجود دارد و کار این شورا نظارت بر بچههائی است که تازه به دنیا آمدهاند به اینصورت که اگر بچه پسر بود و دارای قوای جسمانی مناسبی بود او را به مادرش باز میگردانند تا بزرگش کند در غیر اینصورت این بچه را به پرتگاه و یا دریا میانداختند.
پسرهائی که متولد میشوند از همان دوران کودکی با سلاحها و فنون جنگی آشنا میشدند و وقتی که به سن ۲۵ سالگی میرسیدند وارد ارتش اسپارت شده و به مدت ۳۵ سال یعنی تا ۶۰ سالگی به خدمت میپرداختند و بعد از ۶۰ سالگی بازنشسته میشدند و برای آنها حقوق بازنشستگی در نظر گرفته میشد (منبع: کتاب شاه جنگ ایران با یونان).
کریستوس نیز یکی از این اسپارتها است که توسط خدایان الیمپوس و بهواسطهٔ آتنا برای مبارزه بای خدای جنگ یعنی اریس انتخاب میشوند. وقتی کریتوس با آتنا صحبت میکند و به او میگوید کی روح من از گناهانی که قبلاً انجام دادهام رهائی پیدا میکند؟ آنا به او میگوید که بزرگترین مأموریت تو در پیش است و تو توسط خدایان الیمپوس انتخاب شدهای که با خدای جنگ اریس نبرد کنی و او را شکست بدهی، زیرا فقط یک انسان این شانس راغ دارد که خدای جنگ را شکست بدهد.
زیوس خدایان را از جنگیدن با همدیگر منع کرده است و به همین دلیل است که تو انتخاب شدهای و اگر این مأموریت را با موفقیت پشت سر بگذاری گناهان تو بخشیده خواهد شد اما مواظب باش در طول راه باید خطرات و مشکلات زیادی را پشت سر بگذاری و به این ترتیب کریتوس کشتی خود را آماده کرد و بادبانها را بالا کشید.
کریتوس در راه جنگ با اریس زن پیشگوئی به نام اوراکل را نجات داد که او سرنوشت بدی را برای کریتوس میدید به این ترتیب که او به روح کریتوس نگاه کرد در حالیکه او یک حیوان میدید یک مرد هم میدید.
وقتیکه در سپاه اسپارتان فرمانده لشکر بود فقط ۵۰ سرباز داشت اما خیلی زود تعداد آنها به هزاران سرباز رسید. تاکتیکهای او وحشیانه اما مؤثر بود، سرمست از قدرت، همه از او وحشت داشتند بهجزء یک نفر، زن او همیشه به کریتوس میگفت پس کی از این کارها دست برمیداری و کریتوس در جواب به او میگفت وقتی که شهرت اسپارتها به تمام دنیا برسد. میل او برای پیروزی هیچ حد و مرزی نداشت اما این میل بالاخره روزی او را از پای در میآورد.
و به این ترتیب اوراکل آیندهٔ کریتوس را پیشبینی کرد.
اما اوراکل به کریتوس گفت که چرا آتنا شخصی مانند تو را انتخاب کرده است؟ و به او پیشنهاد کرد که دشمنانش را عاقلانه انتخاب کند و گفت وحشیگیری تو تنها برای از بین بردن اریس کافی نیست فقط یک چیز در دنیاز هست که اجازه میدهد بتوانی یک خدا را شکست بدهی و آن چیز جعبهٔ پاندورا است که در پشت دیوارهای آتن قرار دارد و توسط خدایان در صحراین شرق آتن مخفی شده است.
اما مراقب باش! خیلیها بهدنبال جعبه رفتند اما هنوز برنگشتند. اما کریتوس این حرفها را قبلو نداشت تا آنکه از آتنا پرسید آیا این حرفهائی که اوراکل میزند واقعیت دارد؟ و آتنا به او گفت که بله واقعیت دارد.
سفر تو از اینجا شروع میشود و بدان این سفری که در پیش داری خیلی دشوار است اما اگر امیدی برای نجات آتن داری باید اینکار را بکنی. جعبه نیز وجود دارد و آن قویترین سلاحی است که یک انسان میتواند داشته باشد. اما آن جعبه در جای بسیار دور در صحرای ارواح پنهان شده؛ راه امنی از میان شنهای روان وجود دارد اما فقط کسانی که صدای شیپور را دنبال میکنند میتوانند آن را پیدا کنند. تو باید صدای شیپور را دنبال کنی آنها میتوانند تو را به کرونوس غول برسانند.
کرونوس یکی از آخرین آنها است، اریس دستور داده تا او را به صحرای ارواح گمشده بفرستند، معبد پاندورا را به او زنجیر کردهاند تا وقتیکه شنهای روان گوشت از تن او جدا کنند.
و به این ترتیب کریتوس سفر خود را آغاز کرد و به صحرای ارواح گمشده رفت، تلههای مرگبار صحرای ارواح گمشده را با موفقیت پشت سر گذاشت و به کرونوس غول رسید. در آنجا جنازههای کسانی که برای جعبهٔ پاندورا قبل از او آمده بودند جلوی چشمش بود و کریتوس میدانست چه کسی مسئول اینکار است.
بار اولی نبود که خرابکاریهای اریس را میدید، او در سالهای گذشته این را تجربه کرده بود، زمانی که مجبور شد روح خود را برای زنده ماندن به اریس بفروشد. وقتیکه او وفاداری شدیدی بین یارانش ایجاد کرده بود و برای خدایان الیمپوس مبارزه میکرد. اما این وفاداری و تمرینات منظم اسپارتها برای شکست دادن بربرها که بسیار قوی و بیرحم بودند اصلاً کافی نبود. بربرها یکی پس از دیگری اسپارتها را نابود میکردند، این در حالی بود که فرمانده جوان آنها به پایان دروان باشکوهش نزدیک شده بود. وقتیکه بربرها خواستند سر از تن او جدا کنند او کاری که نباید، انجام داد، او خدای جنگ (اریس) را صدا زد و روح و زندگی خود را به اریس فروخت و به بندهٔ او تبدیل شد.
وقتیکه کریتوس خدای جنگ را فریاد زد آسمان به دو نیم شد و خدای جنگ وارد شده او را به یک جنگجوی بزرگ تبدیل کرد، اما فقط ضمانتی برای بنده شدن لازم بود و کریتوس به خدای جنگ قول داد که از این به بعد برای او خدمت کند. اریس خدمتکار جدیدش را نجات داد و با قدرت خدائی، همهٔ دشمنان را نابود کرد. اما برای کریتوس هیچ شمشیری و سپری وجود نداشت؛ به دستور اریس شمشیرهای شورشی در اعماق جهنم ساخته شدند و برای به یاد آوردن سوگند کریتوس شمشیرها بهدستهای او وصل گردیدند و زنجیرها بهدست او داغ شدند.
و از آن ماجرا به بعد کریتوس برای اریس میجنگید، او توسط خدای جنگ جسور شده بود. نظامیان کریتوس بیرحم بودند، همهٔ دنیا به خاطر وحشیگیریهایشان از آنها میترسیدند. شهرها را یکی پس از دیگری به تصرف درمیآوردند تا به دهکدهای رسیدند، کریتوس تمام دهکده را به آتش کشید و تمام انسانهای دهکده را از کوچک و بزرگ به قتل رساند.
اما در آن دهکده معبدی وجود داشت که برای پرستش آتنا ساخته شده بود و چیزی در مورد این معبد وجود داشت، چیزی ممنوع! تمام غریزهٔ کریتوس به او میگفت که نباید وارد این معبد شود اما جاهطلبی او نباید نادیده گرفته شود، حتی صحبتهای پیشگوی دهکده در گوشهای کر او جائی نداشت. وارد معبد شد و کاری را که نباید انجام بدهد انجام داد.
کسانی را که داخل معبد بودند به قتل رساند، تصویر دو قربانی آخرش در معبد همیشه در ذهنش باقی ماند. آنها کسانی نبودند جزء زن و فرزندش.
وقتی که از معبد بیرون آمد پیشگوی دهکده به او گفت: از این به بعد خاکستر زن و بچهات به علامت کارهای بدی که انجام دادی روی پوستت میماند و هیچوقت پاک نخواهد شد و با آن نفرین همه کریتوس را بهعنوان یک حیوان میشناختند. در آنجا بود که کریتوس فهمید دیگر نمیتواند به اریس خدمت کند و میخواست خدای جنگ او را به قتل برساند.
و کریتوس بعد از به یاد آوردن خاطرات گذشته که چگونه به خدت اریس درآمده به راه خود برای بهدست آوردن جعبهٔ پاندورا ادامه داد و بالاخره توانست بعد از پشت سر گذاشتن خطرات زیاد جعبهٔ پاندورا را بعد از هزاران سال از محدودیتها آزاد کند، کریتوس سلاح کشتن اریس را بهدست آورده بود.
خیلی دورتر از آتن، اریس میدانست که کریتوس در کارش موفق شده است و به همین خاطر ستونی از سنگ به سمت او پرتاب کرد و ستون به سینهٔ کریتوس اصابت کرد و وقتیکه جان کریتوس داشت از بدنش در میآمد فکرش به آن شب سرنوشتساز معطوف شد حتی در هنگام مرگ هم خاطرات از ذهنش خارج نمیشدند. چطور میتواست فراموش کند ریختن خون خانوادهاش بهدست خودش؟ کلک بیرحمانهای که توسط خدای جنگ رهبری میشد. در پایان، در مرگ هم شکست میخورد.
وقتیکه افراد اریس جعبه پاندورا را از جلوی چشمش میبردند جان او داشت از بدنش خارج میشد و روح نفرین شدهاش در اعماق جهنم فرو میرفت و کریتوس به جهان مردگان پرتاب شد. رودخانهای که در آنجا جریان داشت آنقدر قوی بود که حتی قویترین انسانها را با خودش به استراحتگاه ابدی هدایت میکرد.
اما کریتوس هنوز خیال استراحت نداشت او میخواست زندگی کند و میخواست به زمین برگردد و مأموریتش را تمام کند.
کریتوس بعد از پشت سر گذاشتن خطرات زیاد از جهنم نجات پیدا کرد. او از صحرای ارواح گمشده عبور کرده بود، تلههای مرگبار معبد پاندورا را پشت سر گذاشته بود و همچنین از جهنم فرار کرده بود اما یک کار باقی مانده بود و این کار کشتن خدای جنگ بود.
کریتوس با اریس وارد جنگ شد و او را شکست داد و شهر آتن نجات پیدا کرد و دوباره آباد شد. کریتوس یک کار غیرممکن را ممکن کرده بود، او توانسته بود خدای جنگ را شکست بدهد. اریس دیگر وجود نداشت اما کریتوس هنوز در عذاب بود و میخواست روحش را بازسازی کند. حقیقت برای او فاش شده بود اما آتنا به او قول داده بود. به همین دلیل پیش آتنا رفت و به او گفت من را از دست این خاطرات نجات بده و به قولی که دادی عمل کن. آتنا به کریتوس گفت: کارت را خوب انجام دادی اما خدایان به تو بدهکار هستند اگر چه ما در غم مرگ برادرمان هستیم به تو قول داده بودیم تو را به خاطر گناهانت ببخشیم و همینطور هم خواهد شد اما هیچوقت قول نداده بودیم تو را از دست خاطراتت رها کنیم! هیچ انسانی و هیچ خدائی نمیتواند کارهای وحشتناکی که تو انجام دادی را فراموش کند.
و در پایان چون کریتوس میدانست که نمیتواند از دست خاطراتش فرار کند به بالاترین منطقهٔ یونان رفت، جائیکه دریای اژه از دور معلوم بود و خود را به پائین پرتاب کرد. و زمزمهکنان میگفت که خدایان المپیوس من را رها کردند و بعد از ۱۰ سال عذاب، ۱۰ سال کابوسهای بیپایان بالاخره همه چیز به پایان رسید. مرگ تنها راه فرار از دیوانگی بود، اما همیشه اینطور نبود، کریتوس زمانی قهرمان خدایان بود و خدایان برای او نقشهای دیگر داشتند.
ناگهان مثل یک پر سبک در حال به فرو افتادن از پرتگاه بود تا وقتیکه به سطح زمین رسید، آتنا به او گفت تو امروز نمیمیری، خدایان نمیتوانند اجازه بدهند کسی که اینکار بزرگ را انجام داده به همین راحتی بمیرد تاکتیکهائی را که اریس در پیش گرفته بود وحشیانه بود و باید متوقف میشد اما حالا یک تخت در المپیوس خالی مانده و یک خدای جنگ جدید لازم است، از پلهها بالا برو و به سمت پاداشت حرکت کن. و از آن زمان به بعد هر وقت برای جنگ میرفتند چه برای خوبی و چه برای شیطان آنها تحت نظر دقیق کسی بودند که خدای جنگ را شکست داده بود. آنها توسط کریتوس راهنمائی میشدند انسانی که خدای جنگ جدید شده بود.
ایرج و سعید زمانیان
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست