شنبه, ۱۱ اسفند, ۱۴۰۳ / 1 March, 2025
فیلیپ ویکستید اتریشی انگلیسی

«جای ویکستید در تاریخ اندیشه اقتصادی، کنار جایی است که جوونز و اتریشیها نشستهاند». از سال ۱۹۳۲ که لیونل رابینز این گفته برآمده از بینش ژرف را بر زبان راند، فیلیپ ویکستید (۱۹۲۷-۱۸۴۴) دستکم به لحاظ اندیشهای با سنت اتریشی پیوند خورده.
با این همه شاید به همین خاطر باید در آغاز گفتوگو درباره ویژگی اتریشی آثار ویکستید بر این نکته انگشت گذاشت که او فارغ از قدرت هویت اندیشهای اتریشیاش، عضو مکتب اتریش به معنای رایج کلمه نبود. انگار این همروزگار انگلیسی منگر، بوم باورک و وایزر هیچ تماس یا نامهنگاری مستقیمی با هیچکدام از آنها نداشته.
زندگینامه او که توضیحی پرجزئیات را از سفرهای خارجیاش به دست میدهد، اشارهای به این که او هیچگاه به وین سرزده، نمیکند. به نظر میرسد که نوشتههای ویکستید هیچ تاثیر مستقیمی بر کارهای همروزگاران اتریشیاش نگذاشته.۱ در برابر، هر چند ویکستید به گونهای مشخص به نوشتههای آنها استناد میکند، اما به نظر نمیرسد که هیچیک از اندیشههای بنیادینش را از آنها ستانده باشد.۲ یکسره پذیرفته میشود که مولفههایی در نوشتههای ویکستید که «اتریشی»شان میخوانیم، پیامد تفسیر موشکافانه خود او از بینشهایی بوده که در آثار «اتریشی» انگلیسی دیگر، ویلیام استنلی جوونز یافته. همچنین هر چند آثار خود ویکستید بیش از همه به اقتصاددانان نسل دوم اتریشیها نزدیک است، اما به نظر نمیرسد که نوشتههایش تاثیری سرنوشتساز بر آنها گذاشته باشد.۳ میزس در سالهای پایانی زندگی خود به «رساله بزرگ» ویکستید اشاره میکند، اما بیتردید بزرگنمایی است که ادعا کنیم میزس اندیشههای بنیادین سیستم خود را نه از منگر و بوم باورک که از ویکستید گرفته است.
هر چند چنان که خواهیم دید، خویشاوندی و نزدیکی چشمگیری به لحاظ گستره، ویژگی و درونمایه تحلیل اقتصادی میان آثار ویکستید و اتریشیها وجود دارد، اما افزون بر اینها این نزدیکی به سختی به چشمانداز ایدئولوژیک استوار بر بازار آزاد که غالبا تصور میشود که پیوندی ناگسستنی با سنت اتریشی دارد، گسترش مییابد.
در حالی که اتریشیها کموبیش پیوسته در میان بزرگترین ناقدان اقتصادی سوسیالیسم بودهاند، ویکستید همدلی ژرفی با آنها داشت.۴ با این حال اگر اتریشیهای متاخر سده بیست هنوز ویکستید را فردی آشکارا خویشاند با خود میپندارند،۵ این را نباید به پیوند شخصی پرقدرتی میان ویکستید و هم روزگاران اتریشیاش و نه به هیچ چشمانداز سیاسی یا ایدئولوژیک مشترکی میان آنها، که باید به شکلی بسیار محدودتر به مجموعهای از بینشهای اندیشهای مشترک نسبت داد.
این بینشها، بر خلاف فشار اقتصاد مارشالی که در روزهای نوشتن ویکستید بر عالم اقتصاد سایه افکنده بود، ویژگی عمیقا «انقلابی» تاکید بر مطلوبیت نهایی را که در دهه ۱۸۷۰ به اقتصاد وارد شد، به روشنی و به سادگی میپذیرد. سرگذشت ویکستید در مقام یک اتریشی باید حول این بینشهای اندیشهای بگردد.
● داستان ویکستید
ویکستید، زاده ۱۸۴۴، فرزند یک روحانی یکتاپرست از ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۷ در یونیورسیتیکالج لندن و نیوکالج منچستر درس خواند و در پایان، مدرک فوقلیسانسش را همراه با یک مدال طلا در ادبیات کلاسیک گرفت. ویکستید در سال ۱۸۶۷ به پیروی از پدر به جرگه کشیشان یکتاپرست پیوست و گستره بسیار پردامنهای از کنکاشهای علمی و کلامی را آغاز کرد. نوشتههای الهیاتی و اخلاقی ویکستید، مدتهای درازی پس از ترک نهاد روحانیت از سوی او (در ۱۸۹۷) ادامه یافت و به نظر میرسد که این نوشتهها نقطه آغازین شماری از دیگر حوزههای کنکاش علمی او بوده. این حوزهها به ویژه علاقه ژرف او به دانش دانته را دربرمیگرفت؛ علاقهای که نه تنها فهرست چشمگیری از آثار گونهگونی را پدید آورد، بلکه آوازه ویکستید را نیز در مقام یکی از دانشمندان برجسته زمانه خود با گرایشهای قرون وسطایی رقم زد. انگار علاقه برآمده از الهیات ویکستید به اخلاق جامعه تجاری مدرن و دلمشغولیاش به این مقوله، همراه با نابرابریهای آزارنده ثروتی و درآمدی آن، او را پس از مطالعه «پیشرفت و فقر» هنری جورج (۱۸۷۹) به سوی پژوهشهای اقتصادیاش رانده.۶
شاید این شرایط ورود اقتصاد به گستره بینش عالمانه ویکستید در میانه دهه پنجم زندگیاش بود - به عنوان تنها یکی از چندین حوزه علاقه او که پیش از آغاز کنکاش در آن سالها به بیشترشان پرداخته بود - که شومپیتر را واداشت که بگوید ویکستید «تا اندازهای بیرون حرفه اقتصاد ایستاده بود». با این همه او طی چند سال اندک، کتاب اقتصادی مهمی را منتشر کرد که نظریهای را که از جوونز آموخته بود، موشکافانه شرح میداد و به مدرس اقتصاد در برنامه University Extension Lectures۷ بدل شد. در ۱۸۹۴ ویکستید اثر نامدار خود، «مقالهای پیرامون هماهنگی قوانین توزیع» را منتشر کرد که در آن میکوشید به زبان ریاضی نشان دهد که نظام توزیعی که بر پایه تولید نهایی به کارخانهدارها پاداش دهد، چیزی از کل محصول تولید شده باقی نخواهد گذاشت. اما این کتاب سال ۱۹۱۰ ویکستید با نام «برداشت همگانی اقتصاد سیاسی» بود که نظام اقتصادی او را به فراگیرترین و گستردهترین شکل به نمایش میگذارد و بینشهایی را که اتریشیهای امروز دمسازتر و همخوانتر از همه مییابند، به روشنترین و آشکارترین شیوه بیان میکند.
مولفههای مهم سویه اتریشی نوشتههای ویکستید به ایجاز در سخنرانی مشهور سال ۱۹۱۳ او به عنوان رییس بخش F انجمن پیشرفت علوم بریتانیا که در مارس ۱۹۱۴ با نام «گستره و روش اقتصاد سیاسی در پرتو نظریه «مارژینال» ارزش و توزیع» در Economic Journal به چاپ رسید، بیان شد. از مشارکت ویکستید در همایش سال ۱۹۲۲ Economica که بگذریم، او در دوازده سال پایانی زندگیاش که در ۱۹۲۷ پایان یافت، اثر دیگری در حوزه اقتصاد منتشر نکرد. چه چیزی در اقتصاد ویکستید بود که سبب شده اتریشیهای پس از او آن را بیش از هر چیزی به سنت خود مشابه بیابند؟
● ویکستید اتریشی
ارزیابی لیونل رابینز از ویکستید به عنوان یک اتریشی، تنها از اثرگذاری ویکستید بر اقتصاد مارژینالیستی نشان نداشت، بلکه درک خود رابینز از تاریخ اندیشه اقتصادی جدید را نیز نمایش میداد.
به هیچ رو اتفاقی نبود که مقدمه کتاب بسیار اثرگذار خود رابینز، «مقالهای پیرامون سرشت و معنای دانش اقتصادی» (۱۹۳۲) با اذعان او به «دین ویژهاش به آثار پروفسور لودویگ فون میزس» و به «برداشت همگانی اقتصاد سیاسی فیلیپ ویکستید فقید» پایان میپذیرفت. رابینز دستکم در ۱۹۳۲ ویکستید را از پیشگامان مسیر نگارش اقتصادی پس از ۱۸۷۹ میپنداشت که اندیشه اقتصادی را آشکارا و با دقت به مسیری بسیار متفاوت از آنچه تفکر اقتصادی کلاسیک میپیمود، راند. در این کتاب بود که رابینز زمینههای مشترک ویکستید با اتریشیها (و به ویژه با میزس) را بیان کرد. این زمینه مشترک، تفسیری از اقتصاد جدید بود که به روشنی با دیدگاه آلفرد مارشال که چنین گسترده بر اقتصاد انگلیسی سایه انداخته بود، ناسازگاری داشت.
جریان اصلی اندیشه اقتصادی [در انگلستان] در چهل سال گذشته، «از راه» مارشال از کلاسیکها ریشه گرفته. ... به هر روی مارشال اساسا رویکردی تجدیدنظرگرایانه داشت. او آثار کلاسیکها را نه ویران، بلکه چنان که خود میاندیشید، کامل کرد. ویکستید از سوی دیگر یکی از کسانی بود که هم سو با جوونز و منگر میپنداشت ... که بازسازی کامل ضروری است. او نه یک ریویزیونیست، که یک انقلابی بود.۸
در ادامه چند مولفه متمایز رویکرد انقلابی ویکستید در قبال درک اقتصادی را برمیشماریم.۹ هر یک از این مولفهها رنگ و بوی اتریشی تندی دارند و بیتردید از موضع ذهنگرایانه ویکستید در اندیشه اقتصادی ریشه میگیرند. بر (۱) پافشاری ویکستید بر درکی ذهنگرایانه از مفهوم هزینه، (۲) مخالفت او با دیدگاه کلاسیک پیرامون تحلیل اقتصادی، به این خاطر که تنها به پدیدههای ثروت مادی (و مدلی از انسان اقتصادی۱۰ که به چیزی مگر دستیابی به ثروت مادی نمیاندیشد) دلمشغول است و (۳) دلمشغولی (مسلما محدود، اما به هر حال مهم) ویکستید به «فرآیند» تعادل بازار (به جای دلمشغولی صرف به خود وضع تعادلی پدیدآمده) تمرکز خواهیم کرد. میتوان جسارت ورزید و پنداشت که نخستین وجه از میان این وجوه اتریشیگری ویکستید بود که انگار بیش از همه بر رابینز اثر گذاشته، دومینشان بیش از باقی آنها میزس را تحت تاثیر قرار داده و سومینشان احتمالا بیشترین گیرایی را برای اتریشیهای جدید، پیروان میزس و هایک داشته. محدودیت فضا مایه آن شده که تنها بتوانیم به توضیح نمای کلی هر یک از این سه جنبه اتریشی از نوشتههای ویکستید بپردازیم.
● ویکستید و ذهنی بودن هزینه
در ارتباط با نقش هزینهها در نظریه ارزش اقتصادی بود که ویکستید خود را به آشکارترین شکلی از عرف مارشالی همروزگاران انگلیسیاش دور دید. میدید که این شیوه متعارف در میان انگلیسیها در ظاهر از نظریه مطلوبیت نهایی که جوونز به دست داده بود پشتیبانی میکند، اما از پذیرش همه دلالتهای این نظریه برای رد قطعی تئوری ارزش هزینه کلاسیک سر باز میزند. او در ۱۹۰۵ نوشت که «مکتب اقتصاددانانی را که پروفسور مارشال، رییس پرآوازهشان است.
میتوان از دیدگاه جوونزیهای واقعی، مکتب دفاعیهپردازها انگاشت. این مکتب ... اصول جوونزی را میپذیرد، اما بیآنکه انقلابی باشد، اعلام میکند که این اصول تنها نظریههایی را تکمیل میکنند، توضیح میدهند و شفافیت میبخشند که وانمود میکنند که نابودشان میسازند. از نگاه دانشمندان این مکتب، پذیرش پژوهشهای بازسازی شده روی مصرف به عنوان علم، نسبتا تاثیری بر مطالعه تولید نمیگذارد. هزینه تولید به مثابه عاملی تعیینکننده در قیمتهای معمولی، با برنامه تقاضاها همخوانی دارد.»
به بیان دیگر ویکستید در برابر دیدگاهی پیرامون فعالیت تولیدی شورش کرد که به این فعالیت به مثابه موضوعی از جنس روابط مطلقا تکنیکی مینگرد و آن را از ملاحظات استوار بر مطلوبیت نهایی که بر فعالیت مصرفی سایه انداختهاند، یکسره جدا میداند.
این اندیشه بازمانده از کلاسیکها که قیمت بازار به یک معنا پیامد موازنه هزینه (عینی) تولید با مطلوبیت نهایی (ذهنی) است، از سردرگمی برآمده از دیدگاه مارشالی نتیجه شده بود. به باور راسخ ویکستید، دیدگاه جوونزی آشکارا با این باور تفاوت دارد:
اگر کالایی تولید شده و هزینهای به بار آمده، این هزینه تولید به هیچ رو نمیتواند تاثیری مستقیم بر قیمت کالا بگذارد؛ اما تولیدکننده در همه حالاتی که هنوز هزینه تولید را متحمل نشده، پیش از تصمیم در این باره که چه کالایی و در چه مقداری باید تولید شود، برآوردی را از گزینههای دیگری که هنوز پیش رو دارد، انجام میدهد و جریان عرضهای که به این ترتیب درباره آن تصمیمگیری شده، قیمت و ارزش نهایی را تعیین میکند. «از این رو هزینه تولید تنها به یک معنا میتواند بر ارزش یک چیز تاثیر بگذارد و آن هنگامی است که این چیز، خود، ارزش چیزی دیگر باشد. از این رو آنچه با نامهای گوناگون، مطلوبیت، رضایتمندی یا پسندیدگی خوانده شده، تعیینکننده یگانه و بنیادی یکایک ارزشهای مبادلهای است».۱۱
در نگاه ویکستید، هزینه تنها به یک معنا نقشی را در توضیح قیمت بازار بازی میکند و آن هنگامی است که هزینه، ارزش پیشبینیشده یک بدیل احتمالی باشد که در لحظه تصمیمگیری پیرامون تولید، به نفع کالایی که تصمیم به تولید آن میگیریم، کنار گذاشته میشود.
این دیدگاه ویکستید است که پروفسور جیمز بوکانان را واداشت که بنویسد:
مفهوم هزینه فرصت به روشنی از سوی اتریشیها و از سوی اچ.جی. داونپورت آمریکایی شکل داده شده و این اصل به سختی میتوانست جایگاهی بنیادیتر از موقعیتش در «برداشت همگانی اقتصاد سیاسی» ویکستید را از آن خود کند.
چنان که بوکانان تاکید کرده، این کتاب ویکستید، «تاثیر بزرگی بر شکلگیری نظریه هزینه که در سالهای پایانی دهه ۱۹۲۰ و آغاز دهه ۱۹۳۰ در مدرسه اقتصاد لندن (الاسای) پدیدار شد، گذاشت». بیتردید به رسمیت شناختن مکتب اتریش از سوی خود رابینز در این سالها و پیشتازی فکری او در الاسیای در آن هنگام، باید به استحکام برداشت استوار بر خویشاوندی ذهنی که ویکستید را با مکتب اتریش پیوند میداد، کمک کرده باشد.
● ویکستید و گستره علم اقتصاد
ویکستید صفحات پرشماری از «برداشت همگانی»اش را به توضیح معنای صفت «اقتصادی» اختصاص داد و بازگویی پایانی و مهم او از کل دیدگاهش، این عنوان را بر خود داشت: «گستره و روش اقتصاد سیاسی در پرتو نظریه «مارژینال» ارزش و توزیع».۱۲ این جا نیز میبینیم که ویکستید، دلالتهای ریشهای انقلاب جوونزی را پی میگیرد و ناگزیر به رد دیدگاههای کلاسیک پیرامون گستره علم اقتصاد میرسد. او بارها و بارها پای فشرد که بیاندازه آشفته و بیانسجام است که به پیگیری ثروت مادی به مثابه چیزی که میدانی بینهایت مجزا را برای کنکاش اقتصادی پدید میآورد، بنگریم. بیاغراق، نگاه به نتایج علم اقتصاد به مثابه چیزی وابسته به سلطه انگیزههای خودخواهانه (که با تعبیر کلاسیک انسان اقتصادی از آن یاد میشود)، هم دلخواهانه و مندرآوردی است و هم در تحلیل کمکی به ما نمیکند.
این جا است که میبینیم ویکستید در همان مسیر اتریشیها و به ویژه لودویگ فون میزس پا میگذارد. هم ویکستید و هم میزس به کاربست جهانشمول نتایجی که از درک ما از هدفمندی و عقلانیت انسان در تصمیمگیری ریشه میگیرد، پا میفشردند. ویکستید مینویسد که «ما از روی عادت»،
از انسانی صحبت میکنیم که چیزی را «به بهای شرافت» به دست میآورد؛ یا به کسی که در فکر کنشی است که دوستانش را از او بیزار میکند، میگوییم: «خوب، بله! البته که میتوانی انجامش دهی، اگر خوش داری قیمتش را بپردازی». از این رو «قیمت» در معنای محدودتر «پولی که یک شی مادی، خدمت یا امتیاز را میتوان با آن به دست آورد»، تنها حالتی خاص از «قیمت» در معنای گستردهتر «شرایطی که گزینههای بدیل بر پایه آن به ما پیشنهاد میشوند» است.۱۳
میزس مینویسد که «افراد حساس»، شاید از اینکه وادار شوند میان آرمان و ماده یکی را برگزینند، برنجند، اما... این در سرشت اشیا است، چه حتی آنجا که میتوان بدون محاسبات پولی دست به داوریهای ارزشی زد، نمیتوان از این انتخاب پرهیز کرد. هم انسان جدا افتاده و هم جوامع سوسیالیستی باید همین کار را انجام دهند و سرشتهای حقیقتا حساس هیچگاه آن را رنجآور و ناراحتکننده نمییابند. آنها وقتی که باید میان نان و شرف یکی را برگزینند، هیچگاه در اینکه چگونه باید عمل کنند، درنمیمانند. اگر نمیتوان شرافت را خورد، دستکم میتوان برای شرافت، از خوردن چشم پوشید.
به هیچ رو اتفاقی نیست که در ۱۹۳۳ که میزس، نخستین بار دیدگاهش پیرامون اقتصاد را به مثابه شاخهای صرف از یک «علم دارای اعتبار جهانشمول درباره کنش انسانی» به گونهای جامع بیان کرد و دلیل آورد که «قوانین کاتالاکسی که علم اقتصاد شرحشان میدهد، برای هر مبادلهای معتبر هستند؛ فارغ از اینکه کسانی که در آنها درگیر شدهاند، هوشمندانه عمل کردهاند یا بیخردانه، یا چیزی که آنها را برانگیخته، انگیزههای اقتصادی بوده یا غیراقتصادی»، در یک پاورقی خواننده را به صفحهای از کتاب ویکستید که قطعه پیشگفته را از آن آوردیم، بازگشت میدهد.
در نگاه میزس، کنار گذاشتن انگیزههای دیگرخواهانه از علم اقتصاد، دلبخواهی و منعندی است و بر بدفهمی استوار شده. آنچه رفتار انسان را پیش میراند، تنها هدفمندی او است. «هدف آنچه انسان انجام میدهد، همواره بهبود وضعیت رضایتمندی خود او است.» تنها به این معنا است که میتوان کنشی را دقیقا درک کرد که: مستقیما بهبود شرایط افراد دیگر را در سر دارد... کنشگر فراهم آوردن شرایط را برای این که دیگران بخورند، از این که خود بخورد، رضایتآمیزتر میپندارد. ناخشنودی او از آگاهی از این نکته پدید میآید که دیگران نیازمند هستند.
ویکستید با پافشاری بر اینکه «طرح کنارگذاری انگیزههای خیرخواهانه یا دیگرخواهانه از مطالعه علم اقتصاد ... کاملا نامربوط و پرت است»، همین بینش میزس را شرح میدهد. اصل بنیادین و فراگیر اتریشی، اولویت «هدفمندی» انسان است که به مثابه چیزی بسیار پردامنهتر از نمود حرص خودخواهانه و خودپسندانه به آن نگریسته میشود.
چنان که رابینز دریافته، اندیشههایی چون وابستگی پدیدههای اقتصادی به «کنش هدفمند» است که سبب میشود به خوبی بتوانیم «این اتهام بسیار بازگوشده را» رد کنیم که «علم اقتصاد، جهانی از انسانهای اقتصادی را فرض میگیرد که تنها به پول و نفع شخصی میاندیشند». کاری که ویکستید و اتریشیها انجام میدادند، به روشنی تمرکز تحلیل اقتصادی را به گونهای سازگار و به شکلی ذهنگرایانه از ابژههای مادی کنکاش کلاسیکها دور میکرد و به سوی دلالتهای انتخابها و تصمیمهای منفرد انسانی میراند.
● ویکستید و فرآیند بازار
ویکستید مینویسد که «بازار»، دستگاهی است که آنهایی که کالایی در سنجه ترجیحاتشان جایگاهی نسبتا بالا دارد، از راه آن با کسانی رابطه مییابند که این کالا در سنجهشان جایگاهی نسبتا پایین دارد، برای اینکه مبادلاتی جهت ارضای متقابل رخ دهند تا تعادل برپا شود، اما این فرآیند همواره و ناگزیر زمان میبرد.
بیهیچ تردیدی اتریشیهای جدید میتوانند چند جا را در توضیح موشکافانه و مفصل ویکستید درباره چگونگی گرایش بازارها به تعادلی که او اینجا به آن اشاره میکند، بیابند و با آن مخالفت کنند. با این همه آنچه در ارزیابی ما از اتریشیگری ویکستید اهمیت دارد، به رسمیت شناختن آشکار بازار از سوی او به مثابه چارچوبی است که در آن، یک فرآیند زمانبر متعادلکننده رخ میدهد - فرآیندی که در طول آن، مشارکتکنندگان بازار آهستهآهسته با یکدیگر «ارتباط مییابند» - و نه به مثابه ابزاری اجتماعی که در آن شناخت کامل متقابلی که در آغاز فرض گرفته شده، بیدرنگ به دستهای از قیمتها و مقادیر تعادلی ترجمان مییابد. رابینز تیزبینانه توجهات را به این جنبه از نوشتههای ویکستید کشاند.
رویکرد ویکستید به هیچ رو با پارتو یکسان نیست. تحلیل او از شرایط تعادل، بسیار کمتر از آن چه در رویکرد پارتو میبینیم، به خودی خود هدف است و بسیار بیشتر از آن، ابزاری است که گرایشها در هر شرایط دادهشده را با آن شرح میدهیم. او بسیار بیشتر به پدیدههای اقتصادی به مثابه فرآیندی در زمان دلمشغول بود و بسیار کمتر به پیامدهای گذرای آن میاندیشید.
باید پذیرفت که ویکستید در میان اقتصاددان بزرگ نئوکلاسیکی که به بازار به مثابه «فرآیندی» رقابتی مینگریستند، تنها نبود. رابینز در بیان پیشگفته خود به تعارضی میان ویکستید با پارتو اشاره دارد؛ کسی که ویکستید، از این تعارض که بگذریم، بسیار از او آموخته بود. اما بیرون از مکتب والراسی، درک فرآیند رقابتی به آن اندازه که ممکن است توصیفهای اواخر سده بیست از اقتصاد نئوکلاسیک در ظاهر حکایت کنند، نادر نبود. با این همه بیتردید بحثهای انگشتشماری را میتوان در سالهای آغازین سده بیست یافت که در آنها جزئیات فرآیند بازار رقابتی (فرآیندی که در میانه آن خطاها اصلاح میشوند و شناخت متقابل از آن استخراج میشود، نه این که در آغاز فرض شده باشد) با همان دقتی که در نوشتههای ویکستید بیان شدهاند، شرح داده شده باشند. اینجا ویکستید را میبینیم که به سیاق اتریشیها به تصمیمهای مشارکتکنندگان در بازار نه همچون دلالتهای شرایط تعادلی که به گونهای فرض را از پیش بر وجودشان گرفتهایم، بلکه همچون علت آغازین (و مراحل) خود فرآیند تعادل مینگرد.
در آخر، شاید معنایی که در آن میتوان ویکستید را به بهترین شکل همچون یک اتریشی دید، در گفتههای میزس درباره ویژگیهای متمایزکننده اقتصاددان حاصل شود. او مینویسد که «اقتصاددان»، به مسائلی میپردازد که در هر انسانی حاضر و فعالند. آنچه او را از دیگران جدا میکند، نه فرصتی اسرارآمیز برای پرداختن به یک ماده ویژه که در دسترس دیگران نیست، بلکه شیوهای است که به اشیا مینگرد و در آنها جنبههایی را کشف میکند که دیگران از درکشان ناتوانند. این چیزی بود که فیلیپ ویکستید، وقتی این شعار را از فاوست گوته برای رساله بزرگش برمیگزید، در ذهن داشت: زندگی انسانی - همه آن را از سر میگذرانند، اما تنها شماری اندک آن را میشناسند.
اسرائیل کرزنر
مترجم: محسن رنجبر
پاورقی:
۱ - با این همه جالب است که جوزف شومپیتر که آن روزها اقتصاددان جوان اتریشی بیست و سه سالهای بود، به دیدار با ویکستید در خانه او در سال ۱۹۰۶ برای «گفتوگویی یک ساعته» اشاره میکند. شومپیتر میگوید که آن روز شخصیت ویکستید «بر من تابید» و نقشی از «متانت» را در من پدید آورد «که هیچ ربطی به بیعاطفگی نداشت، ... نیکاندیشیای که ضعف نبود، ... سادگیای که به خوبی با ... فرهیختگی همعنان بود... فروتنی نارندانهای که شرافت و وقار را کم نداشت». رابینز در مقدمهاش بر فهم همگانی اقتصاد سیاسی ویکستید (ص viii)، کتاب الفبای دانش اقتصادی او را اثری میخواند که واژه «مطلوبیت نهایی» (marginal utility) در آن به عنوان ترجمهای از واژه اتریشی Grenz-nutzen به کار گرفته شده.
۲ - در مقالهای به سال ۱۹۲۶، هایک ظاهرا بر این باور است که ویکستید که بخش بزرگی از آثارش را به نظریه توزیع اختصاص داده بود، چندان توجهی (اگر نگوییم هیچ توجهی) به «اصول اسناد شکلگرفته از سوی مکتب اتریش» نکرده بود. یک جا ویکستید، شرح «کاربست فراگیر نظریه مارژینها» را به نسل اقتصاددان پیرو جوونز، به ویژه با اشاره به آنهایی که «در اتریش و در آمریکا» هستند، نسبت میدهد. افزون بر آن باید گزارهای را که در متن آمده، با اشاره به این نکته اصلاح کرد که رابینز از تاثیر «جوونز و اتریشیهای آغازین» به عنوان بخشی از «اثراتی که اندیشه ویکستید را شکل داد»، یاد میکند.
۳ - در کنکاشی بیتردید ناقص پیرامون آثار اتریشی دهه ۱۹۲۰ اشاره چندانی به ویکستید نشده. این عدم اشاره به نام ویکستید به ویژه در مقاله مهم هانس مایر به سال ۱۹۳۲، «ارزش شناختی نظریههای کارکردی قیمت» چشمگیر است.
۴- یان استیدمن مقاله خود با عنوان «فیلیپ هنری ویکستید» را این گونه به پایان میبرد که «برداشت همگانی اقتصاد سیاسی» ویکستید، «نمایش تیزهوشانه نویسندهای است که... با سوسیالیستها و نهضتهای کارگری زمانهاش، گرم و صمیمی بود و گاهی وقتها نظام بازار را به تندی نقد میکرد و با این همه میتوانست پاکانگار نظریه مارژینال باشد.» رابینز میگوید که ویکستید «در تمام زندگیاش همدلی با اندیشه ملیسازی زمین را با خود داشت».
با این حال باید تاکید کرد که پیام ویکستید به اصلاحطلبان اجتماعی آینده، پیوسته پیام یک اقتصاددان دورهدیده نئوکلاسیک بود. ویکستید با اشاره به «نیروهای اقتصادی» که «پایدار هستند و نیازی به مراقبت و رسیدگی ندارند»، به یاد «اصلاحطلب اجتماعی» میآورد که اگر «بتوانیم [این نیروهای اقتصادیرا]
مهار کنیم، بیآنکه دیگر مشکلی داشته باشیم، ما را پشتیبانی خواهند کرد و اگر دست به رویارویی با آنها یا کنترلشان بزنیم، باید هزینه این کار را نیز به جان بخریم».
۵- موری روتبارد در «انسان، اقتصاد، دولت: رسالهای در اصول اقتصادی» بارها به ویکستید استناد میکند. در سالهای آغازین دهه ۱۹۶۰ که نویسنده این متن کوشید که بیان اتریشی دوبارهای از نظریه قیمت به دست دهد، بارها و بارها به ویکستید به مثابه منبعی هدایتکننده بازگشت.
۶ - کتاب جورج، ویکستید را به کشف کتاب جوونز، نوشتهای که بعدها بزرگترین تاثیر را بر اندیشه اقتصادی خود ویکستید به جا گذاشت، کشاند.
۷ - این نوعی برنامه آموزش بزرگسالان در انگلستان بود که در دهه ۱۸۷۰ برای گسترش «آموزش دانشگاهها، خدمترسانی به برخی از میزهای دانشگاه در قالبی پربار و قابلحمل برای برخی افراد معمولی که فرصتی برای نشستن پشت میزهای دانشگاه نداشتند»، بود.
۸ - استیگلر، ویکستید را یکی از تنها دو «اقتصاددان مهم انگلیسی بین ۱۸۷۰ و جنگ جهانی که آشکارا سنت کلاسیک را کنار گذاشتند» میخواند. اقتصاددان دیگری که استیگلر اینجا به او اشاره میکند، ویلیام اسمارت، مترجم نوشتههای بومباورک و وایزر است.
۹ - باید این را گفت که ویکستید همواره از اینکه مدعی ناب بودن اندیشههایش باشد، رویگردان بود. خود را کسی میدید که اقتصادی را که از جوونز آموخته بود، شرح میداد و تفسیر میکرد.
۱۰ - homo oeconomicus
۱۱ - ویکستید در مقاله پرآوازه سال ۱۹۱۳ خود («گستره و روش اقتصاد سیاسی در پرتو نظریه «مارژینال» ارزش و توزیع»، Economic Journal، ۱۹۱۴) این بینش را پی گرفت و تا آنجا پیش رفت که یکی از نامدارترین و تحریکآمیزترین بینشهای تحلیلیاش (این بینش که در واقع چیزی با عنوان «منحنی عرضه» مستقل وجود ندارد) را پیریخت. منحنی عرضه تنها بخشی از چیزی است که ویکستید «منحنی تقاضای کل» میخواند و برنامه مقادیری از یک کالا را که صاحبان کنونی آن میخواهند که در قیمتهای مختلف برای مصرف خود نگه دارند، دربردارد.
۱۲ - این نیز بخشی از سخنرانی او در سال ۱۹۱۳ به عنوان رییس بخش F انجمن انگلیس بود.
۱۳ - خالی از لطف نیست که بگوییم که لودویگ فون میزس در مسائل معرفتشناختی علم اقتصاد به نشانه تایید به این صفحه از کتاب ویکستید استناد میکند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست