جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

تولد قارچ وار برج ها


تولد قارچ وار برج ها

درباره بابل

یوزف مارکوکی نویسنده، طراح صحنه و حرکت و همچنین کارگردان نمایش بابل است. وی دانش ‌آموخته بازیگری از دانشگاه تئاتر وراتسلاو و موسیقی در تئاتر هنر یک توماشوفسکی است و هم‌اکنون در دانشگاه وراتسلاو مدرس نمایش عروسکی، پانتومیم و ماسک است. نمایش، داستان واحدی ندارد.

وی پس از پدید آمدن برج‌های تجارت جهانی، تصمیم به نوشتن و اجرای نمایش «بابل» می‌گیرد و از آنجا که بابل جزو اولین تمدن‌های دنیاست، او نام بابل را برای اجرای خود انتخاب می‌کند. بنابراین نام «بابل» کنایه از تکنولوژی و تمدن انسانی است که مدام دچار تحول و تغییرات می‌شود و هم‌اکنون ماشینیسم سرلوحه آن است. در واقع این نمایش بازتاب تفکر، برداشت‌های شخصی و سؤالاتی است که به ذهن خطور می‌کند و نهایتاً مبین استحاله شخص معاصر در بند تمدن و تعلیق او بر سر دوراهی و تلاش برای رسیدن به مطلوب رؤیایی و عدم کمال است.

در ابتدا دکور که مجموعه‌ای از میله‌ها و ساختارهای مسی و آلومینیومی است به شکل یک صلیب روی کف صحنه نقش بسته و در طول زمان نمایش مبدل به یک ساختمان صنعتی یا سازه مکعب مربع فلزی می‌شود که مبین کانستراکتیویسم است. بازیگران که به طور تقریبی همه گریم ماسک شده‌اند با حرکات پانتومیم، همچنین حرکات اسلوموشن و... ساختمان را در مقابل چشمان تماشاگر می‌سازند. نورهای رنگی از زوایا و با تنالیته‌های مختلف ترکیب زیباشناسانه و خلاقانه‌ای به این سازه می‌بخشند که با کوچکترین تغییر رنگ هویت سازه استحاله می‌شود و هویت دیگری می‌یابد. بازیگران با حرکات پانتومیم زندگی شهری و ماشینی امروزین را روی میله‌های سازه نشان می‌دهند و در برخی مواقع و با انتخاب کارگردان، برخی از موارد از تکنیک‌های سینمایی استفاده می‌شود. گویی Zoom in روی یکی از واحدهای آپارتمانی می‌شود و ما وارد یکی از واحدهای آن می‌شویم و شاهد زندگی آنها هستیم.

این اثر از چند منظر قابل توجه است.

استفاده از نورهای سبز، قرمز، آبی و نورهای عادی پروژکتورها در اثر با تنوع نوری با زاویه‌های مختلف، درجه‌ها و لول‌های مختلف نور مواجهیم که به دکور و شخصیت‌ها می‌تابد و سبب تغییر شخصیت، کاراکتر و حتی سازه (ساختمان ساخته شده) می‌گردد. از ترکیب نورهای گفته شده نورهای دیگری همچون صورتی، بنفش و... در زوایای مختلف این سازه حاصل می‌شود که سبب رازآمیزی و زیبایی‌شناسی بیشتر آن می‌گردد. نورپردازی اثر از شاخصه‌ها و تأکیدهای اصلی کارگردان است که بر طراحی صحنه نیز تأثیر ویژه دارد.

علاوه بر نورپردازی بر شخصیت‌ها، در چهار سوی صحنه، چهار نور موضعی طراحی شده است که در زمان‌های مختلف بازیگران به اجرای حرکات پانتومیم می‌پردازند. این حرکات در راستای نشان دادن اعمال روزمره زندگی از جمله بازی والیبال، غذا خوردن، آرایش کردن و... است که در واقع مجموعه زندگی روزمره کسانی است که در این سازه و یا به عبارتی آپارتمان‌های اداری و مدرن زندگی می‌کنند. باید یادآوری شود که کارگردان برای نشان دادن واضح حوادث روزمره در ساختمان‌های بلند که به تعبیری خانه و یا برج بابل است هر واحد و ساکنان آن را در چهار نقطه از صحنه به وسیله نور موضعی نشان می‌دهد؛ زندگی ماشینی که در فیلم‌های مختلفی از جمله کافکا، عصر جدید چارلی چاپلین و بسیاری از آثار اکسپرسیونیستی دیده می‌شود.

انسان‌های ساکن در این سازه به تدریج افکار و اعمال روزمره‌شان غلو شده و مکانیکی می‌شود، تا آنجا که یک روز متلاشی شود و نابود گردند. این تفکر در زندگی یکی از ساکنان این آپارتمان به صورت قلب درد شدید مشاهده می‌شود و برای نشان دادن قلب درد او به طور الحانی نوار قلب از میان قلب او به طور مداوم بیرون می‌آید.

در واقع ماشینیسم به حرکت قلب او منتقل شده است و به صورت پانتومیم نشان داده می‌شود که شامل حمل یک کیف از طبقه همکف به بالاترین طبقه این برج است. در این مورد آسانسور فرضی مدام در هر طبقه می‌ایستد و با دست به دست شدن کیف بین بازیگران به بالا رفتن ادامه می‌دهد.

● ریتم اثر

اثر بسیار خوش‌ریتم است و اگرچه دیالوگی رد و بدل نمی‌شود اما مسئله تعلیق در این اثر به قدری پررنگ است که تماشاچی را روی صندلی میخکوب کرده است و از آنجا که اثر جزو کارهای پانتومیم محسوب می‌شود بدن بازیگران در ایجاد و هماهنگی ریتم بسیار تأثیرگذار است.

● بازیگری

یکی دیگر از شاخص‌های ویژه این اثر بازیگری متفاوت و خوب این نمایش است. در این اثر، پانتومیم سخن را به تصرف درآورده و به‌خوبی بدن بازیگران واژه‌ها را در کنار یکدیگر قرار می‌دهند. همچون یک شعر مصرع‌ها از میان حرکات و میمیک بازیگران خوانده می‌شود. در انتقال مفاهیم بازیگران به جز حرکات پانتومیم و میم و حتی میمیک صورت از تکنیک بازیگری بیومکانیک میرهلد استفاده می‌کنند و یکی از شاخص‌های بیومکانیک حرکات «راکورس و پاز» (Racors & Paus) است. در این تکنیک بازیگران همچون اشیای مکانیکی و یا بطور مثال همچون یک ضبط صوت با زدن دکمه Play شروع به حرکت می‌کنند و اینجاست که واژه‌ها در حرکات بدنی بازیگر خوانده می‌شود و سپس با فشار دادن دکمه Paus یا مکث بازیگران فیکس می‌شوند. در واقع در توضیح این تکنیک می‌توان «حرکت بازیگر، مکث، حرکت بازیگر، مکث» را بیان کرد.

یکی دیگر از ویژگی‌های بیومکانیک استفاده از تندی و کندی حرکت (fast motion/slow motion) است که در این تکنیک حرکات بازیگران همچون لحظات slow motion در فیلم، حرکات بسیار کندی دارند و گویی فیلم حرکاتشان با دور کند پخش می‌شود و سپس ناگهان حرکات بسیار سریع صورت می‌گیرد. در واقع این ویژگی‌ها براساس حرکات مکانیکی ماشین‌ها طراحی می‌شود که در این اثر شاهد چنین حرکاتی نیز هستیم.

کارگردان در هدایت بازیگران آنها را مبدل به اکسسوارهای صحنه کرده تا آنجا که گاهی ماهیت انسانی خود را از دست می‌دهند و در پایان به ماشین مبدل می‌گردند.

● کارگردانی

کارگردان برای اجرای این نمایش از روش مارسل مارسو و توماشوفسکی استفاده می‌کند و با توجه به میم و پانتومیم، همچنین نمایش عروسکی به اجرای نمایش می‌پردازد. او بازیگران را همچون عروسکان خیمه‌شب‌بازی نشان می‌دهد و حرکات میم را در درجه اولویت قرار می‌دهد. وی قصد دارد بدون بیان داستان و تنها با طراحی حرکات پانتومیم و میم داستانی را تعریف کند. وی تحقیقات زیادی بر روی روش توماشوفسکی انجام داده تا بداند که چگونه توماشوفسکی داستان‌های بلند خود را می‌سازد. اما تنها به نظریات مارسل مارسو و توماشوفسکی بسنده نکرده است و با بهره‌گیری از نظریات دیگران همچون نظریه بیومکانیک میرهلد و کانستراکتیویسم که در ابتدا توسط «نائوم گابو» پس از جنگ‌های جهانی مطرح شد و بسیاری از نظریات کارگردانی مدرن و ... توجه داشته است.