دوشنبه, ۲۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 13 May, 2024
مجله ویستا

حکمت سینما


حکمت سینما

کار تماشاگر نوعی پرستش و بندگی و قبول ولایت است او از خود سلب اختیار می کند و در یک فضای تاریک , چشم به صحنه ای روشن می سپارد و منتظر می نشیند تا فیلمساز او را سحر کند

این نوشتار گزیده ای از نظرات شهید سعید، سید مرتضی آوینی در باب سینماست که به مناسبت روز ملی سینما تقدیم می گردد.

بشر امروز از حقیقت می گریزد و بسیار دوست می دارد که به این حیله گری و شعبده بازی ها تسلیم شود و از رنج خودآگاهی بیاساید. سینماها ، دیسکوتکها ، میکده ها ، شهرهای بازی و بسیاری دیگر از مظاهر تمدن امروز ، گریزگاه هایی هستند که بشر برای گریز از حقیقت وجود خویش ساخته است.

موسیقی مدرن ، قبل از آن که هنر باشد ، یک محصول تکنیکی است و تنها در صورتی قابل تحمل و لذت بخش است که انسان خود را به آن تسلیم نماید. هیچ از خود پرسیده ایم که چرا "رقص" در زندگی بشر امروز جایگاهی اینچنین ارزشمند یافته است؟ اگر از بیرون واقعیت مرسوم به دیسکوتک ها نگاه کنید، جن زدگانی را خواهید دید که خود را به سحر و جادوی ریتم ها ، ملودی ها و هارمونی های مبتذل و شیطانی تسلیم کرده اند و هماهنگ با آن ، خود را به شدت تکان می دهند. آنها با صداهای عجیبی که در فضای دیسکوتک پخش می شود ، به نوعی اتحاد دست یافته اند؛ نبض حیاتی آنها ریتم است و روحشان ، ملودی های سحر انگیز و فضاهای احساسی و عاطفی عجیبی که از هماهنگی میان ریتم ها ، ملودی ها و همخوانی ... ایجاد شده است. آنها اضطرابات و بی قراری های ارواح خویش را در خلا روانی موهومی که از این طریق حاصل می آید پنهان می کنند...

کار تماشاگر نوعی پرستش و بندگی و قبول ولایت است. او از خود سلب اختیار می کند و در یک فضای تاریک ، چشم به صحنه ای روشن می سپارد و منتظر می نشیند تا فیلمساز او را سحر کند. فضا نیز تاریک شده است تا هیچ چیز جز فیلم ، توجه او را به خود جلب نکند و امکان استغراق در فیلم به تمامی فراهم شود. گوش و چشم و روح و عقل و اختیار بیننده ، همه به فیلمساز سپرده شده است. این کار ماهیتا نوعی عبادت است و از لحاظ "اخلاق" نیز با توجه به "غایت" آن ، ارزش پیدا می کند ؛ یعنی با توجه به اینکه فیلم او را به سوی حق سوق می دهد یا به سوی شیطان ، ارزشی الهی یا شیطانی پیدا می کند؛ گاه عبادت حق است و گاه عبادت شیطان . فیلمسازان با چه غایاتی فیلم می سازند؟ بر خلاف آنچه عموما نقل می شود فیلم بازآفرینی یا بازتاب واقعیت نیست ؛ بازتابی است از درون فیلمساز . اگر فیلم را هنر دانسته اند از این لحاظ است که هر فیلم نهایتا مظهری از روح سازنده آن است...

باید دانست که سینما ماهیتاً با کفر وشرک نزدیکی بیشتری دارد تا اسلام. نسبت سینما با حق و باطل یکسان نیست و از این لحاظ ، استفاده از سینما در خدمت اشاعه دین و دین داری ، با دشواری های خاصی همراه است که اگر مورد غفلت واقع شود ، اصل مطلب منتفی خواهد شد. استفاده از تعبیر "سینمای اسلامی" هنگامی درست است که سینما ماهیتا در نسبت میان حق و باطل بی طرف باشد ، حال آنکه این چنین نیست. این پیش داوری عموما درباره تکنولوژی و متدولوژی علوم و همه محصولات شجره غرب وجود دارد. سینما نیز به تبعیت ازاین پیش داوری کلی ، ظرفی فرض میشود که با مظروف خود پیوند ذاتی و ماهوی ندارد. آیا برای پیمانه تفاوتی می کند که در آن دوغ ریخته شود یا خمر؟...مسلما خیر. اما سخن اینجاست که این قیاس ، اصلا تناسبی با مطلب ندارد.

قالب و محتوا و ظرف و مظروف در سینما ، دو مرتبه از یک وجود واحد هستند... همچون روح و بدن. با گرایش به سمت کفر و شرک ظاهرا تغییری در بدن ظاهر نمی شود اما در سینما این " قالب" است که محتوای خویش را بر می گزیند . چه بخواهیم و چه نخواهیم در تمدن امروز روش و ابزار اصالت دارد و سینما نیز از این حکم کلی خارج نیست. این حکم نه مطلقا که عموما درباره همه هنرها صادق است و در سینما به طریق اولی، چرا که سینما قبل از آنکه هنر باشد ، تکنولوژی است. تکنیک سینما نیز ، علاوه بر پیچیدگی بسیار زیاد و فوق العاده مجموعه ای است که با قصد فریب عقل و نفی اختیار تماشاگر گرد آمده است و بر خلاف تصور عام هرگز انسان را به فطرت ثانوی که مقام تفکر و تذکر است رجوع نمی دهد.

اما در عین حال ، سینما می تواند که چنین نباشد و این نکته ای است که برای ما محل توجه است. اگر محتوای سینما بخواهد به سوی حق و اسلام متمایل گردد ، تکنیک سینما ، یعنی مجموعه روش ها و ابزار آن ، حجابی است که باید خرق شود، در این نکته برای اهل معنا معانی بسیاری نهفته است... حال آنکه در سینما به آن مفهوم که اکنون وجود دارد تکنیک فی نفسه همان محتواست . مارشال مک لوهان همین معنا را با تعبیر " وسیله همان پیام است بیان می کند و نباید تصور کرد که او اشتباه کرده است. او در این سخن از ماهیت وسایل ارتباط جمعی پرده برداشته است و نگارنده هیچ سخنی از غربی ها نشنیده است که با این بلاغت از عهده بیان مطلب برآمده باشد. وسیله و پیام در رسانه های گروهی یک چیز است و بنابراین نباید سینما یا تلویزیون را چون ظروفی مجوف تصور کرد که می توانند هر محتوایی را بپذیرند . باید در این نکته تامل کرد که " تکنیک فی نفسه پیام خاصی را ایجاب می کند".

سینما و تلویزیون ظروفی نیستند که ما هرچه بخواهیم در انها بریزیم ... آنها ماهیتا برای ایجاد تفنن و تغفل شکل گرفته اند و اگر ما بخواهیم رسانه های گروهی را به سوی غایتی که حضرت امام فرموده اند – دانشگاه عمومی – بکشانیم ، قبل از هر چیز لازم است که با تحقیق و تعمق در ماهیت این وسایل و موجبات آنها ، راه های خروج از " موجبیت تکنیک " را جستجو کنیم. باز هم به این نکته تاکید می ورزم که اگر غایات شیطانی باشند ، تکنیک و ابزار سینما هم آن چنان که هستند با ما همراهی خواهند کرد و اگر نه ، یعنی اگر بخواهیم محتوای سینما و تلویزیون را به سوی حق متمایل کنیم تکنیک و ابزار سینما و تلویزیون ، فی انفسهم ، حجاب هایی هستنتد که باید خرق شوند.

یکی از مهم ترین حجاب هایی که باید خرق شود مساله "جذابیت " است که باید آن را از لوازم ذاتی سینما و تلویزیون دانست. در تلویزیون این مساله صورت پیچیده تری پیدا می کند که اکنون جای بحث ندارد ، اگر چه باید درباره آن تامل بسیار روا داشت.

"جذابیت" همان رشته نامرئی است که تماشاگر را به فیلمساز و فیلم او پیوند می دهد... تماشاگر با پای اختیار به سینما می آید و فیلم باید بتواند که او را از خود ، بیخود کند ، اگر نه چه چیزی او را روی صندلی در آن فضای تاریک ، نگاه دارد؟...

مخاطب عام سینما آدمی بی حوصله است که از واقعیت حیات اجتماعی بشر به تنگ آمده و در جستجوی وسایلی است که او را همواره در حالت تخدیر و تحریک و تفنن محض نگه دارند. سینما نیز برای ارضای تماشاگری چنین ، چه در تکنیک و چه در محتوا بر موضوعات و شیوه هایی اتکا یافته است که اصالتا به تخدیر روانی ، تحریک هیجانات ناشی از ضعف و جهل ، ایجاد شگفتی و تفنن توجه دارند.

چرا موضوع غالب فیلم هایی که در مشرق زمین تولید می شوند عشق های مجازی و مناسبات عاطفی آدم های فلک زده است؟ موضوع قریب به اتفاق فیلم هایی که در ایران نیز ساخته شده ، به جز استثنائاتی معدود ، همین مناسبات است...که اگر از بیرون این غفلت زدگی رایج بر آن نظر کنیم ، تماما ناشی از دور ماندن از حیات طیبه ایمانی و پذیرش مناسبات خانوادگی و اجتماعی غرب در جامعه ای است که ماهیتا با این مناسبات بیگانگی دارد و در جستجوی هویت دیگری است .

منظور این نیست که سینما نباید به این مناسبات بپردازد بلکه قصد ما باید رها ساختن آدمها از فلک زدگی باشد و رساندن آنها به آزادی و استقلال و استغنا نه آنکه آنان را در ضعف ها و نقص هایشان تایید کنیم؛ روشن است که تا خود از فلک زدگی و غفلت رایج ملازم آن رها نشویم اصلا در نمی یابیم که آنچه را رنج های بشری نام نهاده ایم ، باتلاق عفنی است که از ضعف ها و نقص ها و نیازها و عادات زاید و تعلقات دنیایی ما فراهم آمده است. وگرنه کدام رنج های بشری ؟ اینها رنج هایی است که بشر امروز به خاطر دور بودن از حقیقت انسانی خویش بدان اسیر است. پرداختن به این رنج ها هنگامی زیباست که همراه با تذکر باشد.

مخاطب عام سینما آدمی است اسیر عادات و تعلقات رنگارنگ و این چنین ، برای آزادی خویش اهمیتی قایل نیست و به راحتی از آن در می گذرد و عنان عقل و اختیار خویش را به دست باد رها می کند. او آدمی احساساتی و شدیدا تاثیر پذیر است، چراکه تاثراتش بر بنیانهای ثابت روحانی استوار نیست. خیلی زود به شگفت می اید و می خندد و یا گریه می کند اما نه خنده و نه گریه اش عمق ندارد... مخاطب عام سینما آدمی است خیال پرور و رویایی . در جستجوی گریزگاهی از خویشتن خویش. مهم این استکه او از خود بگریزد. سینما و تلویزیون با خلق شخصیت هایی آرمانی و واقعیت رویایی ، آن گریزگاه را در اختیار او قرار می دهد.