شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
نخست باید جان مهیا شود
رضا داوری اردكانی به دیده تردید می نگرد؛در مدرنیته و سنت _ هر دو- به دیده تردید می نگرد.
تردید او را در فضای رسمی به دامان جبهه ای رانده كه به تقابل با غرب شهره است، اما اگر فارغ از تحمیلات رسمی بنگریم، مسئله به گونه دیگری خواهد شد و آن وقت داوری اردكانی چهره واقعی خود را هویدا خواهد كرد:
«در همه جای جهان و به خصوص در جهان توسعه نیافته بعضی از مداحان آزادی و دموكراسی وجودشان چندان پر از كینه و خشونت است كه جایی برای آزادی نمی گذارند.»
همین است كه نه فقط گفت وگو با او بلكه حتی نفس زندگی این رئیس هفتاد و چند ساله فرهنگستان علوم ایران، حركت بر لبه تیغ را می ماند. داوری بر لبه تیغ، مردد نسبت به فراسو و بریده از فروسو، به جهان سومی می نگرد كه در آن از آزادی و تفكر خبر چندانی نیست و به جهان اولی می نگرد كه در آن از آزادی و تفكر خبر راستینی نیست. اینكه چرا بیشتر نگاه منفی او نسبت به این دومی در افواه عوام شناخته شده، به منش شخصی او برمی گردد. به همین خاطر مصاحبه با او نیز حركت بر لبه تیغ را خواهد مانست: خیلی حرف ها را می گوید كه ترجیح می دهد ننویسد. با او از مدرنیته، دستاوردهای همچنان معتبر آن و جایگاه حقوق بشر در این میانه سخن گفته ایم.
●حتی اگر مدرنیته دیگر قوت و قدرت نخستین خود را نداشته باشد، باز می توان پاره ای دستاوردها برای این دوران برشمرد كه همچنان به قوت خود باقی اند. به نظر شما «حقوق بشر» به طور عام (و اعلامیه جهانی حقوق بشر به طور خاص) در میان دستاوردهای دوران مدرن چه جایگاهی دارد؟ آیا جزء دستاوردهای همچنان معتبر این دورانند؟
تردید نفرمایید كه مدرنیته قدرت قرن های هجدهم و نوزدهم را ندارد اما هنوز زود است كه چشم به راه ویرانی بنای تجدد باشیم زیرا هیچ كس از طرح جهانی كه پس از آن باید بیاید هیچ چیز نگفته است. اگر تاریخ دوهزارساله فلسفه را مقدمه پیشامد جهان متجدد بدانیم از آنچه طی قرون پانزدهم و شانزدهم و هفدهم میلادی در اروپا گذشته است، نمی توانیم صرف نظر كنیم. در آن سه قرن مدرنیته طراحی شد. مدینه خورشید كامپاتلا، اتوپیای توماس مور و آتلانتیس جدید فرانسیس بیكن صورت ها و طرح های ابتدایی جامعه جدید بودند. (بیكن در طرح آتلانتیس جدید خود به مدینه آتلانتیس افلاطون نظر داشته است.) تدوین و تكمیل این طرح سه قرن طول كشید یعنی سه قرن زمان لازم بود تا آنچه با بشر جدید و در نظر او پدید آمده بود جلوه حقوقی و سیاسی پیدا كند و اصول و قواعد نظم جهان جدید تدوین شود. در مدینه های خیالی كه نام بردم گرچه علم و خرد حاكم است اما حقوق بشر هنوز مطرح نیست. حقوق بشر در اواخر قرن هفدهم و در قرن هجدهم ابتدا در آثار لاك و روسو و دیوید هیوم و سپس در اعلامیه حقوق انگلیس (۱۶۸۹) و در مقدمه قانون اساسی ایالت ویرجینیای آمریكا (۱۷۷۶) و اعلامیه حقوق الحاقی به قانون اساسی آمریكا در سال ۱۷۹۱ و اعلامیه حقوق بشر و اتباع فرانسه مصوب ۱۷۸۹ مجمع ملی و اعلامیه حقوق بشر مصوب سازمان ملل متحد تفصیل پیدا كرد. حقوق بشر قائمه و قانون اساسی جهان متجدد است. پیش از این هرگز چنین مجموعه ای در هیچ تاریخی وجود نداشته است و اگر اجزای آن را اینجا و آنجا بتوان یافت آن اجزا هم شأنی غیر از شأن كنونی داشته اند چنان كه از ابتدای عصر تجدد تاكنون هم حقوق بشر همیشه یك وضع و یك وزن نداشته است. جهان متجدد یك مكانیسم نیست كه اجزایی داشته باشد و آن اجزا همواره جایگاه معین و نسبت ثابت در مجموعه داشته باشند. در طرح حقوق بشر امكان هایی وجود داشته و آن امكان ها به تدریج متحقق شده است. جهان متجدد هم دگرگونی ها داشته و نسبتش با حقوق بشر تغییر می كرده است. هرجا تفكر و علم رونق داشته آزادی عقیده و بیان معنا و وجهی داشته و اگر در تفكر و نظر خللی وارد شده كار آزادی هم دشوار شده است. ماركس كه در حق مالكیت شخصی و خصوصی، انباشت سرمایه و قدرت گرفتن به اصطلاح بورژوازی و فقیر شدن پرولتاریا و تقسیم جامعه به دو قطب غنی و فقیر را می دید، قانون به طور كلی و از جمله حقوق بشر را مجموعه ای از احكام انتزاعی و حافظ منافع بورژوازی تلقی می كرد. چیزی هم كه سازمان ملل متحد به نام اعلامیه جهانی حقوق بشر تصویب كرد بری از تاثیر شش سال جنگ جهانی و سر برآوردن نازیسم و فاشیسم در آلمان و ایتالیا و شدت گرفتن مبارزه ضد استعمار نبود اما حقوق بشر وقتی به جهان توسعه نیافته آمد نه فقط معنی بلكه كاربرد آن نیز تغییر كرد. توجه كنید كه در اروپا و آمریكا حقوق بشر و آزادی های سیاسی با هم به وجود آمدند یعنی آزادی كه در طرح و نظر جای خود را پیدا كرد میثاق و ضمانی در روابط و مناسبات مردم با حكومت و با یكدیگر می خواست كه آن را محافظت كند. این میثاق و ضمان اعلامیه های حقوق بشر بود. غرب آزادی سیاسی را با حقوق بشر بر به دست نیاورد بلكه حقوق بشر میزان و ملاك و قانون آزادی بود اما جهان توسعه نیافته به حقوق بشر متوسل شد تا سلاح فراگرفته از غرب را در برابر خودش به كار برد و از آن برای رهایی از ستم استعماری و استبداد داخلی استفاده كند. در غرب حقوق بشر در ابتدا وسیله نبود و بعدها وسیله شد اما در جهان توسعه نیافته از ابتدا آن را وسیله تلقی كردند. وقتی حقوق بشر وسیله باشد هر كس از آن هر استفاده ای كه بتواند می كند و حتی مستبد ظالم هم اگر لازم شود به آن چنگ می زند. در جهان توسعه نیافته بعضی از روشنفكران هم صرفاً در مقام جدل به آن متوسل می شوند و شاید كه خود به آن هیچ اعتقادی نداشته باشند. من كسانی را می شناسم كه منشور حقوق بشر را مثل تازیانه ای در دست گرفته و بر سر و روی هر كس كه بخواهند می كوبند بی آنكه جانشان هیچ پیوندی با حقوق بشر یافته باشد. در غرب كنونی هم حقوق بشر مقام و نفوذ صد سال و پنجاه سال پیش را ندارد. پنجاه سال پیش آمریكاییان مكارتیسم را تحمل نكردند و گوانتانامو را به طریق اولی تحمل نمی كردند ولی اكنون ابوغریب هم یك امر عادی و قابل توجیه شده است. حقوق بشر با ما و با دگرگونی های جهان تغییر می كند و نمی توانیم بگوییم اگر مدرنیته یك یا دو قرن دیگر دوام داشته باشد چه بر سر آن خواهد آمد. اگر در باب آینده عصری كه آن را كم و بیش می شناسیم نمی توانیم چیزی بگوییم در مورد جهانی كه هنوز نیامده است چه می توانیم بگوییم و چه مبنایی برای گفتن داریم. ما با دیدن نشانه های پایان عصر جدید و راه یافتن تزلزل در اساس آن ممكن است فكر كنیم كه باید آینده و تاریخ دیگری در راه باشد و نظم دیگری در زندگی برپا شود ولی اینكه این تاریخ و نظم چیست و چگونه قوام می یابد هیچ چیز نمی توان گفت. نظم غالب بر جهان كنونی نظم مدرنیته است. این نظم حتی اگر تمام مواد حقوق بشر را زیر پا بگذارد در تشریفات و سخن رسمی به مقام و مرتبه بلند آن دست نمی زند و حتی وقتی كه آن را زیر پا گذاشته است ادای احترام و ستایش لفظی را از یاد نمی برد. این نفاق نشانه اقامت در مرحله و منزل انحطاط یا ورود در راه آن است. اعلامیه جهانی حقوق بشر چنان كه گفته شد قانون اساسی جهان متجدد است و رعایت آن را همه در همه جا واجب می دانند اما مفاد و روح آن از دو سه دهه پیش مورد چون و چرا قرار گرفته است. بحث هایی كه اخیراً در باب سكولاریسم و پلورالیسم و... شده است به نحوی به حقوق بشر بازمی گردد اما نقد و بحث درباره حقوق بشر به معنای مخالفت با آن نیست. كسی كه می پرسد آزادی چیست و تحقق آن چگونه است و چه شرایطی برای حفظ آن ضرورت دارد نمی گوید تا وقتی كه اینها را ندانیم باید آزادی را سلب كرد. یكی از وجوه مهم اعلامیه حقوق بشر عكس العمل در برابر تحقیری است كه قرون وسطی نسبت به بشر داشت. این عكس العمل گرچه در عهد مدرن صورت خاص پیدا كرده است اما در هر وقت و در هر تاریخ دیگری می تواند حفظ شود. وقتی یك تاریخ پایان می یابد و تاریخ دیگر آغاز می شود نظام قانونی تاریخ گذشته از هم می پاشد اما اجزای آن قانون بی اعتبار نمی شود و چه بسا كه این اجزا در مجموعه های جدید وارد شود و اثر و شأن تازه بیابد. وقتی قرون وسطی پایان یافت و عهد جدید آغاز شد مسیحیت و دین از میان نرفت و مردم اروپا همچنان مسیحی ماندند اما مسیحیت در دور جدید شأن و صفت دیگر پیدا كرد. كار حقوق بشر در آینده را هم می توان با تحولی كه در مقام و شأن مسیحیت در تاریخ جدید به وجود آمد قیاس كرد. در هر صورت كسی نمی تواند فكر كند كه جهان آینده از آزادی قطع علاقه خواهد كرد و وجود و مقام بشر را به چیزی نخواهد گرفت.
●سخن از این می رود كه حقوق بشر قبل از دوران معاصر هم مطرح بوده است. به نظر شما اگر چنین است، چرا تا پیش از این دوران نهاد مستقلی برای حقوق بشر شكل نگرفت؟ آیا اگر در عصر كنونی چنین نهادهایی شكل گرفته اند به دلیل آن است كه منافع خاصی را در حوزه سیاست دنبال می كنند (به اصطلاح كاسه ای زیر نیم كاسه شان است) یا اینكه «نوع دوستی خیرانه» منشاء پیدایش نهادهای معاصر حقوق بشر بوده است؟
نهادها و موسسات حافظ و حامی حقوق بشر نهادهای سیاسی و گاهی هم حقوقی و علمی اند و البته در نهادهای سیاسی هم ممكن است دانشمندانی كار كنند كه تعلق خاطر به حقوق بشر دارند اما این نهادها روی هم رفته اهمیتی ندارند. اعتبار حقوق بشر به این نهادها وابسته نیست چنان كه در جهان جدید هم تا مدت ها از این نهادها نشانی نبود اما اصول و مواد حقوق بشر را كمتر از اكنون كه دوران نهادهای جهانی و منطقه ای و ملی و... حمایت از حقوق بشر است، نقض می كردند و وقتی نقض می شد عكس العمل در برابر آن شدید بود و اتفاقاً بعضی از ســـازمان های دفــــاع از حقوق بشر در پی این عكس العمل ها پدید آمد اما اكنون حساسیت ها از میان رفته است. مردم در سراسر جهان چنان در شبكه قدرت سیاسی و مصرف اطلاعات تكنیك درگیر و گرفتارند كه نمی توانند به صرافت طبع با اصول و مبادی جهان خود نسبت برقرار كنند و چشمانشان موارد تخطی از حقوق بشر را نمی بیند كه بتوانند اعتراض بكنند اما اینكه آیا پیش از عصر جدید حقوق بشر وجود داشته است یا نه، قضیه چندان دشوار نیست. پیش از قرن هجدهم مجموعه اصول و قواعد حقوق بشر به عنوان دستور العمل زندگی عمومی بشر در سراسر روی زمین وجود نداشته است اما اگر مواد اعلامیه حقوق بشر را یكی یكی در نظر آوریم می بینیم بعضی از آنها در گذشته هم بوده است. در تاریخ خوانده ایم كه وقتی كوروش بابل را گرفت و یهودیان را آزاد كرد گوشزد كرد كه لشكریانش به عقاید و آداب مردم تعرض نكنند و فرمان داد معبد آسیب دیده یهودیان ترمیم شود. در تمدن ها و تاریخ های دیگر هم نشانه های مدارای دینی را می توان یافت اما آزادی دینی به عنوان یك اصل و دستور العمل حتی در آتن پریكلس و در تعلیمات سوفسطائیان آن زمان هم طرح نشده بود. در مقابل در تعالیم انبیا و احكام دینی و در كلمات حكما مثلاً بر حق حیات به انحای مختلف تاكید شده است. در قرآن مجید قتل بی گناهان چندان زشت است كه قاتل در حكم قاتل همه آدمیان به شمار آمده است. البته بعضی از حقوق مذكور در اعلامیه كمتر مطالبه می شده است. راستی چرا ما این نكته ساده تاریخی را درك نمی كنیم كه در هیچ جای زمین و زمان جز در برهه كوتاهی از تاریخ مشاركت مدنی و رای سیاسی جایی نداشته است یعنی نه گوشی برای شنیدن و نه حرفی برای گفتن و نه امكانی برای تبلیغ و ترویج آرا و نظرهای شخصی و گروهی وجود داشته است. اصلاً تا دوره جدید فرد و جامعه به معنایی كه اكنون می شناسیم به وجود نیامده بود پس چگونه از حق آزادی بیان بگوییم. آزادی بیان خاص دوره تاریخی است كه در آن جامعه به معنی اصطلاحی آن پدید می آید و فردیت ظهور می كند و حقوق متعلق به خود را می طلبد. اینكه حقوق بشر را حقوق طبیعی می دانند اگر مراد حقوقی باشد كه به طبیعت فرد و فردیت تعلق می گیرد وجهی دارد اما تمام این حقوق را نمی توان مقتضای ذات و طبیعت بشر دانست زیرا به فرض اینكه بشر طبیعتی داشته باشد اگر حقوق بشر از لوازم ذات بشر بود می بایست همواره در تاریخ های مختلف به نحو یكسان ظهور پیدا می كرد. وقتی سوابق حقوق بشر را در تاریخ می جوییم حقوقی مثل حق حیات و حق مالكیت در گذشته هم نشان و جلوه ای دارد اما حق آزادی عقیده و بیان برای اولین بار در تاریخ تجدد عنوان شده است. حتی در مدینه های خیالی صدر تاریخ تجدد كه در آنها علم و عقل همه كاره اند، از آزادی حرفی نیست. آزادی های سیاسی آورده قرن هجدهم و همزاد عقل نقاد است.
حامد یوسفی
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست