جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

نگاهی به مبارزات سیاسی امام باقر ع


نگاهی به مبارزات سیاسی امام باقر ع

در مقاله حاضر پس از ترسیم اوضاع سیاسی عصر امام باقر ع به برخی شیوه های مبارزه آن حضرت با حاكمان جور زمان از جمله, بكارگیری تقیه, ترسیم وظایف حاكم اسلامی و نهی از همكاری با حكومت طاغوت اشاره شده است كه از نظر خوانندگان عزیز می گذرد

در مقاله حاضر پس از ترسیم اوضاع سیاسی عصر امام باقر(ع) به برخی شیوه های مبارزه آن حضرت با حاكمان جور زمان از جمله، بكارگیری تقیه، ترسیم وظایف حاكم اسلامی و نهی از همكاری با حكومت طاغوت اشاره شده است كه از نظر خوانندگان عزیز می گذرد.

در دوران امام باقر علیه السلام، حاكمان اموی به دلیل تعارضات داخلی، از نهضت عظیم علمی آن حضرت غافل بودند، ولی این به معنای در امان بودن آن امام نیست؛ بلكه حجم وسیعی از روایات؛، گویای اوضاع خشونت آمیز آن دوره، و ظلم و تجاوز حاكمان وقت نسبت به دین، مسلمانان و امام آنان است، به گونه ای كه امام(ع) بارها تقیه می كرد و سرانجام نیز بر سر تعارضات مبنایی با نظام خلافت ظالمانه، توسط هشام به شهادت رسید.

● سیمای حاكمان وقت

درباره اوضاع سیاسی عصر آن حضرت كافی است، نگاهی به سیمای حاكمان وقت بیاندازیم.

۱) مروان بن حكم:

مسعودی می نویسد: مؤمنان در عصر او، در خفا به سر می بردند و زندگی بر مردم مشقت بار شده بود. شیعیان در معرض خطر جدی بودند و خون و مالشان حرمت نداشت و به علی بن ابی طالب علیهماالسلام در محافل عمومی آشكارا دشنام داده می شد.(۱)

او به شیوه معاویه، پسرش عبدالملك را ولیعهد كرد و بر اثر بیماری طاعون در سال۶۵ هـ.ق در دمشق درگذشت.(۲)

۲) عبدالملك مروان:

در سال۷۳هـ.ق بعد از پیروزی بر ابن زبیر، سلطنت كامل یافت. قبل از خلافت، خود را قرآن دوست معرفی می كرد، ولی بعد از خلافت، از مستبدترین خلفا شد.(۳) وی شراب می نوشید(۴) و هنگام آغاز حكومت، خطاب به قرآن كریم گفت: این آخرین دیدار من با تو است.(۵)

وی افرادی مثل حجاج بن یوسف ثقفی را بر مردم و شیعیان مسلط كرد. او می گفت: به خدا سوگند از این پس هر كس مرا به تقوا دعوت كند، گردنش را قطع خواهم كرد. (۶) وی در سال ۸۶ هـ.ق درگذشت.

۳) ولید بن عبدالملك:

وی باعیش و نوش بزرگ شد و فردی ستمگر و جبار بود.(۷) هر چند در روزگار او مرزهای جغرافیایی اسلام گسترش یافت و اندلس، خوارزم، سمرقند، كابل، طوس و... فتح شد؛(۸) ولی عناصر خونخواری مثل حجاج در حكومت او صاحب قدرت بودند و در فاصله۲۰ ساله ای كه او بر سر قدرت بود، شمار كسانی كه با شكنجه در حكومت او كشته شدند، صدوبیست هزارنفر برآورد شده است.(۹)

در همین دوره افرادی مثل سعیدبن جبیر به جرم طرفداری از اهل بیت علیهم السلام شهید شدند.(۱۰) و امام سجاد علیه السلام به واسطه سمی كه ولید دستورداده بود، به شهادت رسید(۱۱) و با شهادت حضرت سجاد(ع) امامت به حضرت باقر(ع) منتقل شد. ولید در سن۴۳ سالگی، در سال۹۶هـ.ق در دمشق درگذشت.(۱۲)

۴) سلیمان بن عبدالملك:

ابتدا از حاكمیت خدا و رضایت او سخن می راند، ولی در عمل مثل گذشتگان خود بود.(۱۳) تجمل و ریخت و پاش به گونه ای در دوره او رواج یافت كه هر طبقه ای از مردم، با لباس مخصوص، به حضور او می رسیدند. در پرخوری و شكمبارگی بی نظیر بود.(۱۴)

در عصر وی، امر امامت پنهان بود و شرایط اجازه نمی داد كه شیعیان با امام خود- باقرالعلوم(ع)- ارتباط علنی داشته باشند. آنان به شدت تحت فشار بودند.(۱۵)

۵) عمربن عبدالعزیز:

در سال۹۹هـ.ق به خلافت رسید، گام هایی در كاستن از فشارهای سیاسی، اجتماعی بر شیعیان برداشت، فدك را به اهل بیت برگرداند،(۱۶) به موعظه های امام باقر(ع) توجه می كرد و رسم دشنام دادن به علی(ع) را برانداخت.(۱۷) با این همه، غاصب جایگاه امامت بود. حضرت باقر(ع) در حق او می فرمود: این جوان روزی به فرمانروایی می رسد و روش عادلانه از خود آشكار می سازد، چهار سال زندگی می كند و سپس مرگش فرامی رسد. زمینیان بر او می گریند و آسمانیان نفرینش می كنند.

ابوبصیر می گوید: پرسیدم: مگر نفرمودید كه عدل پیشه می كند؟ فرمود: آری! ولی بر جایگاهی كه از آن ما و شایسته ما است تكیه می زند، در حالی كه هرگز حقی ندارد. بله! او در جایگاهی كه غصب می كند به اظهار عدل می پردازد. (اثبات الهداه /۵/۲۹۳)

۶) یزیدبن عبدالملك:

با مرگ مشكوك عمربن عبدالعزیز(۱۸) در سال ۱۰۱هـ.ق، یزیدبن عبدالملك، جوان ۲۵ ساله، خلیفه شد و تا سال ۱۰۵ هـ.ق خلافت كرد.(۱۹) در این دوره شدیدترین روش ها را علیه شیعه به كار بردند و كینه ها را نسبت به علی(ع) و خاندان او آشكار ساختند. وی از كینه توزان علیه امام باقر(ع) بود.(۲۰)

۷) هشام بن عبدالملك:

فرمانروایی اش ۱۹سال و ۷ماه طول كشید و در سال ۱۲۵هـ.ق درگذشت.(۲۱) مردی خشن، درشت خو و مال اندوز بود. بخل، ستمگری و بی عاطفگی از خصوصیاتش بود.(۲۲) نسبت به امام باقر(ع) كینه عجیبی داشت. دوران او ازنظر سیاسی، سخت ترین دوره بر امام بود. تنها در این دوره بود كه امام به مركز خلافت احضار می شد.(۲۳) شیعیان نیز به شدت تحت فشار بودند؛ ازجمله می توان به سرنوشت جابربن یزید جعفی اشاره كرد، كه به دستور امام برای در امان ماندن از شر عبدالملك، خود را به دیوانگی زد.(۲۴) شهادت زیدبن علی بن حسین علیهم السلام در این دوره واقع شد و امام باقر(ع) نیز در این دوره به شهادت رسید.

● شیوه های مبارزاتی امام باقر(ع)

در چنین فضایی امام باقر(ع) برای احیای ارزش های دینی و انجام وظیفه پاسداری از ارزش ها، و به تناسب موقعیت، از راه ها و شیوه های زیر بهره جست:

▪ تقیه

میزان اهتمام حضرت باقر(ع) به تقیه چنان بود كه می فرمود: «التقیه من دینی و دین آبائی ولا ایمان لمن لا تقیه له(۲۵)؛ تقیه از دین من و دین پدران من است. و كسی كه تقیه ندارد، ایمان ندارد.» این امر به دلایل متعددی مانند: حفظ جان نیروهای خودی، حفظ توان اقتصادی خودی ها، اجرای برنامه های مهم تر، حفظ ارزش ها و... صورت می گرفت و امام با رعایت این اصل، حركت سری خود در تداوم وظیفه امامت را طی می كرد. نقل است كه حمران نزد امام باقر(ع) آمد و گفت: علی بن ابیطالب و حسن و حسین علیهم السلام تا مرز شهادت و كشته شدن پیش رفتند، نظر شما چیست؟

حضرت فرمودند: «ای حمران! خداوند پاك و بلندمرتبه، آن برنامه را بر آنان تقدیر و طرح ریزی و امضاء و حتمی نمود و سپس آن را اجرا كرد. پس با ارائه شدن علم آن به آنان از جانب رسول خدا صلی الله علیه و آله، علی وحسن و حسین علیهم السلام قیام كردند. و هركس از ما سكوت كرد، از روی علم بود.»(۲۶)

▪ ترسیم وظایف حاكم اسلامی

امام می كوشید با تبیین وظایف حاكمان، نوك تیز انتقاد خود را متوجه حاكمان وقت سازد و عدم مشروعیت اقدامات آنان را گوشزد كند. مثلاً می فرمود: «بنی الاسلام علی خمسه اشیاء: علی الصلاه و الزكاه و الحج و الصوم والولایه ، اسلام بر پنج چیز بنا شده است: نماز، زكات، حج، روزه، ولایت.»

زراره پرسید: كدام افضل است؟ فرمود: «الولایه افضل لانها مفتاحهن و الوالی هوالدلیل علیهن(۲۷)؛ ولایت برتر است؛ چون كلید آنهاست و والی (امام) راهنمایی كننده آنهاست.»

▪ نهی از همكاری با حكومت طاغوت

امام همواره مؤمنان را از همكاری با حكومت طاغوت نهی می كرد و به هر طریق ممكن، این پیام خود را به گوش امت می رساند. عقبه بن بشیر اسدی می گوید: به امام باقر(ع) عرض كردم: من در میان قوم خود از حسبی عالی برخوردار بودم. قوم من در گذشته عریف- معاون و كارگزار- داشتند كه جان سپرد. مردم تصمیم گرفتند كه مرا به جای او به ریاست بگمارند، نظر شما چیست؟ آن حضرت فرمود: «فان كنت تكره الجنه و تبغضها فتعرف علی قومك و یاخذ سلطان جابر بامرء مسلم لسفك دمه فتشركهم فی دمه و عسی لاتنال من دنیاهم شیئا؛ اگر از بهشت بدت می آید و از آن ناخشنودی، كارگزار قوم خود شو؛ زیرا چه بسا سلطان ستمگری، مسلمانی را می گیرد تا خونش را بریزد و تو- كه گوشه ای از كار آن سلطان را برعهده گرفته ای- شریك آنان در خون او خواهی بود، درحالی كه ممكن است از دنیای آنها بهره ای نبری.»

و زمانی كه فردی گفت: از زمان حجاج تا حالا والی بوده ام، آیا راهی برای توبه هست؟

امام سكوت كرد و بعد از تكرار سؤال، فرمود: «لا، حتی تؤدی الی كل ذی حق حقه(۲۸)؛ نه، مگر این كه حق هر صاحب حقی را ادا كنی.»

یكی از شیعیان به نام عبدالغفاربن قاسم می گوید: به امام باقر(ع) گفتم: نظرتان در نزدیك شدن من به سلطان و رفت و آمد به دربار چیست؟ فرمود: این كار را برای تو صلاح نمی دانم. گفتم: گاهی به شام می روم و بر ابراهیم بن ولید وارد می شوم. فرمود: «ای عبدالغفار! رفت و آمد تو نزد سلطان سه پیامد منفی دارد: محبت دنیا در دلت راه می یابد، مرگ را فراموش می كنی، و نسبت به آنچه خدا قسمت تو كرده ناراضی می شوی.»

عرض كردم:ای فرزند رسول خدا! من عیال وارم و هدفم از رفتن به آنجا، انجام تجارت است. فرمود: «ای بنده خدا! من نمی خواهم تو را به ترك دنیا دعوت كنم، بلكه می خواهم گناهان را ترك كنی. ترك دنیا فضیلت است، اما ترك گناه فریضه و واجب است و تو در شرایطی هستی كه به انجام واجبات نیازمندتری تا كسب فضائل.»(۲۹)

زمانی هم كه مردم برای تبریك گفتن به والی جدید مدینه، به خانه اش می رفتند، فرمود: خانه والی، دری از درهای آتش است.(۳۰)همچنین آن حضرت فرمود: «ناقه- صالح- را یك نفر پی كرد، ولی چون توده مردم به آن راضی شدند، عذاب به همه آنها رسید؛ پس هرگاه امام عادلی ظاهر گشت، هر كس راضی به حكم او باشد، و او را درعدلش یاری كند، یاور او خواهد بود.

زمانی كه امام ستمگری ظاهر شود هركس به حكم او راضی باشد، و او را بر ستمكاریش یاری كند، یاور او خواهد بود.» (۳۱) درجای دیگری آن حضرت می فرمودند:

«خداوند عزیز و جلیل فرموده است: هركسی را كه دراسلام به ولایت پیشوای ستمگری كه از جانب خدا نیست- گردن نهند، عذاب خواهم كرد؛ هرچند آن فرد در كارهای خویش نیك و پرهیزكار باشد. و از هر كسی كه در قلمرو اسلام به حاكمیت هر امام عادلی- كه از جانب خداست- تن دهد قطعا درمی گذرم؛ هرچند آن فرد در كارهای خویش ستمكار و بدكار باشد.» (۳۲)

▪ مبارزه رو در رو

امام باقر(ع) از یك سو قیام های ضد حكومتی مانند قیام زید، مختار، كمیت و... را تایید می كرد و از سوی دیگر، درموقعیت های مناسب، خود با خلفا به رویارویی جدی می پرداخت.

آن حضرت می فرمود:«من مشی الی سلطان جائر فامره بتقوی الله و خوفه و وعظه كان له مثل اجرالثقلین من الجن و الانس و مثل اعمالهم. (۳۳)؛ هركس به نزد سلطان ستمگری برود؛ و او را به تقوای الهی فرمان دهد، و از نواهی او را بترساند و موعظه كند، مانند پاداش جن وانس و مانند اعمال آنان را خواهد داشت.»

همچنین آن حضرت مشروعیت حاكمان جور را زیر سوال می برد و راه را بر قیام علیه آنان هموار می ساخت. امام (ع) می فرماید:«ان ائمه الجور و اتباعهم لمعزولون عن دین الله (۳۴)؛ پیشوایان ستمگر و پیروان آنها از دین خدا جدا افتاده اند.»درباره برخورد امام با خلفا و مبارزه علنی آن حضرت، به نقل مطلبی از امام صادق(ع) بسنده می كنیم.

آن حضرت می فرماید: در یكی از سال ها كه هشام بن عبدالملك برای انجام مراسم حج به مكه آمده بود. امام باقر(ع) هم در مكه بود. امام برای مردم سخنرانی كرد و فرمود:« سپاس خدایی را كه محمد (ص) را به پیامبری مبعوث كرد و ما را به وسیله اوكرامت بخشید. ما برگزیدگان خدا بر خلق اوییم و انتخاب شده از میان بندگان وی هستیم. ما خلفای الهی هستیم. آن كسی كه از ما پیروی كند، سعادتمند است و كسی كه ما را دشمن بدارد. شقی خواهد بود.»

این سخنان به گوش هشام رسید... وقتی به مدینه برگشتیم، به وسیله نامه ای از كارگزارش در مدینه خواست امام (ع) را به دمشق بفرستد. وقتی وارد شدیم.

سه روز اجازه ورود نداد. روز چهارم وقتی در آستانه ورود قرار داشتیم هشام - كه نفرین خدا بر او باد- به اطرافیانش دستور داد، پس از او هر یك به امام باقر(ع) ناسزا بگویند و سرزنش كنند. امام باقر(ع) وارد شد و بدون آن كه توجه خاصی به هشام كند، درجمله ای كلی به اهل مجلس گفت:«السلام علیكم»، و بدون اجازه گرفتن از هشام، در جایی مناسب بر زمین نشست...

هشام گفت: ای محمد بن علی! همواره یك نفر از شما خاندان، وحدت مسلمانان را می شكند و مردم را به سوی خود فرا می خواند و از روی سفاهت و جهل گمان می كند امام است!

هشام شروع به سرزنش كرد وبعد از وی، یكایك اهل مجلس سخنان توهین آمیزی گفتند. امام باقر(ع) ایستاد و فرمود:«ای مردم! به كدام سو می روید و شما را به كجا می برند؟ خدا- نسل - اول شما را به وسیله ما خاندان هدایت كرد و آیندگان شما هم به وسیله ما راه می یابند. اگر شما پادشاهی زودگذر دنیا را دارید، ما در آینده فرمانروایی خواهیم داشت. پس از فرمانروایی ما هیچ حاكمیت و پادشاهی نیست، زیرا ما اهل فرجامیم و خدا فرموده است:«والعاقبه للمتقین.»

درپی این سخنان، به دستور هشام، امام را به زندان بردند، ولی در آنجا همگان دل بسته امام شدند و بعد از شكایت زندانیان از این وضع، هشام دستور داد امام باقر(ع) و فرزندش امام صادق (ع) را نزد وی ببرند.

وقتی وارد شدند، هشام و اطرافیانش مشغول تیراندازی بودند. هشام گفت:«ای محمد! تو هم با بزرگان قوم من وارد مسابقه شو و تیراندازی كن. امام باقر(ع) فرمودند: از من گذشته است. مرا معاف كن. هشام گفت: به حق كسی كه ما را با دینش عزت داد و محمد را مبعوث كرد، تو را معاف نمی كنم. امام كمان و تیر را گرفت و نه تیر را پشت سر هم به هدف زد كه هر یك در وسط تیر قبلی قرارگرفت و به هدف خورد. هشام گفت هرگز مانند كار تو را ندیده بودم و گمان نمی كنم كسی در روی زمین اینگونه تیراندازی كند. امام فرمود: ما كمالات و حقایق دین را به ارث می بریم؛ همان دین كاملی كه خداوند فرمود:«الیوم اكملت لكم دینكم و اتممت علیكم نعمتی و رضیت لكم الاسلام دنیا.» با شنیدن این سخنان، چهره هشام دگرگون شد و سوالات واشكال های متعددی را مطرح كرد و امام علیه السلام پاسخ داد. (۳۵)

پانوشتها درسرویس معارف موجود است