سه شنبه, ۲۳ بهمن, ۱۴۰۳ / 11 February, 2025
تجارتخانه ای که موزه شد
![تجارتخانه ای که موزه شد](/web/imgs/16/164/cdwg41.jpeg)
بازار تبریز به عنوان بزرگترین بازار سرپوشیده ایران هشت هزار حجره دارد که زیر ۱۴۰۰ اتاق گنبدی شکل جای گرفتهاند. از قرار گرفتن حجره ها در کنار هم و به شکل خطی، راسته پدید میآید که خود دو گونه اصلی و فرعی دارد. راسته اصلی در امتداد یک معبر مهم شهری قرار گرفته و از نظر ارتباطی حایز اهمیت است. بنابراین هر بخش آن در اختیار یکی از اصناف بزرگ است. راستههای فرعی نیز موازی یا عمود بر راسته اصلی شکل گرفتهاند و هر کدامشان به یکی از اصناف و پیشه وران اختصاص دارند.
بازار تبریز دو راسته اصلی و موازی دارد که میانشان راستههای فرعی، سراها، تیمچهها و دالانها قرار گرفتهاند. هر کدام از راستهها به یکی از اصناف تعلق دارند؛ مانند راسته مسگرها، راسته یمنی دوز، راسته شعربافان کوچک و بزرگ، بازار کفاشها، بازار قندفروشان، بازار کلاه دوزان، عباچی بازار و...
راسته بازار «بچه جون بس کن!»
از آنجا که برخی مشاغل قدیمی مانند عبابافی از میان رفته است، خیلی از نام ها بیمسما شدهاند. برای نمونه، عباچی بازار در دست فرش فروشان است و در بازار مسگران هم به جز دو سه مسگر، سایر کسبه خوار و بارفروشی باز کردهاند.
بین این راستهها، دو راسته نیز به نام دلالهزن کوچک و بزرگ وجود دارد که نامشان ذهن را به چالش میکشد. درباره این که چرا این دو راسته چنین نام غیرمعمولی دارند، نظرهای گوناگونی ابراز شده است، از جمله این که این دو بازار جای عرضه محصولات دست دوز خانگی و در قبضه زنان بوده است؛ طبیعتاً تعدادی زن نیز کار دلالی و واسطه گری اجناس را برعهده داشتهاند و از این رو بازار نام خود را از اینان گرفته است.
بازار قیزبست هم از این دست نام هاست که البته داستان مربوط به وجه تسمیه اش بیاندازه باورنکردنی و بیشتر شبیه لطیفه است. می گویند روزی مادری با دخترش به این بازار آمد و چون هنگام خرید، دختر سرگرم شیطنت شد، مادر فریاد زد : «قیز بستی، بازاردی» یعنی «بس کن، اینجا بازار است» ظاهراً همان لحظه بازاریان که تا آن روز نتوانسته بودند نامی برای محل کسب و کار خود پیدا کنند، هزار سجده شکر به جا آوردند و تلنگر مادر به دخترش را به عنوان نام راسته خویش برگزیدند!
بازار قندفروشان نیز از روزگاری حکایت میکند که قند کالایی بسیار گرانبها بود و از روسیه وارد میشد. تاجران قند سرآمد تجار بازار بودند و بدیهی بود که یک راسته بازار تبریز که محل فروش قندهای وارداتی بود به نام ایشان خوانده شود. بگذریم، امروزه همه جور صنفی در بازار قند فروشان تبریز یافت می شود، مگر قند فروش و جالب است که بسیاری از قندفروشان بازار امروزی، در بازار مسگران مغازه دارند!
● کاروانی که رفت، سرایی که ماند
وقتی بازار گسترش مییافت و راستههای اصلی و فرعی پاسخگوی نیازهای تجاری نبود، در پشت راسته اصلی و کنار راستههای فرعی یک کاروانسرا میساختند. بنابراین کاروانسرا، چیزی شبیه پاساژهای امروزی بود. کاروانسرا، دارای حیاط مرکزی و حجره های دو طبقه پیرامونی است و در گذشته فضای محدودی برای توقف چهارپایان داشت. اما از زمانی که نقش کاروان ها در جابهجایی کالا کمرنگ شد، کلمه کاروان را برداشتند و این گونه فضاها را «سرا» خواندند.
مهمترین و بزرگترین سرای بازار، سرای امیر است که جزو قدیمی ترین بخشهای بازار به حساب میآید. این سرا بوسیله میرزا محمد خان امیر نظام زنگنه از وابستگان عباس میرزای قاجار ساخته شده است.
اگر سرای امیر بزرگترین سرای بازار است، در عوض سرای در عباسی مرتفع ترین سرا به شمار می آید. این سرا در حال حاضر چهار طبقه است، اما صد سال پیش که ساخته شد پنج طبقه بود و در شهر آن روز تبریز که ساختمانها یک طبقه و دو طبقه بودن، حکم آسمانخراش را داشت!
● نامش از خودش زیباتر است
تیم به معنای کاروانسرا است و تیمچه کاروانسرای کوچک و مسقفی است که دکانهایش به سبب دور بودن از باد و باران و آفتاب، گران تر از دکانهای کاروانسرا هستند. سقف تیمچه ها در بیشتر بازارهای تاریخی ایران با رسمیبندیها و مقرنس کاری ها و آجر کاریهای ظریف و زیبا زینت یافته است.
بازار تبریز با تیمچه های زیبای خود علیالخصوص تیمچه مظفریه شناخته می شود. این تیمچه که در اختیار فرش فروشان است، در سال ۱۳۰۵ هجری قمری یعنی حدوداً بیست سال پیش از مشروطه بوسیله حاج شیخ جعفر قزوینی ساخته شد. در آن زمان مظفرالدین شاه ولیعهد ناصرالدین شاه و حاکم آذربایجان بود. بنابراین از او برای افتتاح تیمچه دعوت کردند. وقتی ولیعهد آمد و زیبایی تیمچه نوساخته را دید، شروع به تعریف و تمجید کرد. شیخ قزوینی در جواب تحسین او باید می گفت: پیشکش. اما می دانست که تعارف آمد و نیامد دارد و بازمیدانست که ممکن است مظفرالدین میرزا همین یک کلمه را دستاویز قرار دهد و تیمچه را صاحب شود. چه بگویم ؟ چه نگویم؟ فکری کرد و گفت: قربانت شوم نامش از خودش زیباتر است. ولیعهد پرسید: نامش چیست و شیخ جعفر جواب داد: مظفریه!
● به رنگ خون، به یاد غیرت
از سراها که بگذریم، به دالانها میرسیم. راهرویی که ارتباط درون سرا و تیمچه را با راسته برقرار میکند، دالان خوانده میشود. دالان در دو سوی خود دکان دارد.
دالان های بازار تبریز از دالان سقط فروشان و کمپانی و میانه گرفته تا دالان خان و متقالچی و خونی و میرابوالحسن، از نظر ارتباطی بسیار پراهمیت ارزیابی میشوند و پیشتر گفتیم که تعدادشان به ۱۴ میرسد. نام این دالان ها به تنهایی حکم یک تاریخچه را دارد. برای مثال، دالان خونی با نام غیرمتعارف و هراس آور خود حکایت از روزی دارد که حاج رجبعلی داروغه به این دالان آمد و تبریزیان را مردمانی بیغیرت خطاب کرد. کسبه دالان تاب این اهانت بزرگ را نیاوردند و یکیشان که اللهیار نام داشت، با همدستی کسان دیگر داروغه را به دیار باقی فرستاد. این حادثه در زمان ولایتعهدی مظفرالدین شاه قاجار رخ داد و از آن پس، دالان بین راسته بازار قدیم و سرای حاج حسین، دالان خونی خوانده شد.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست