جمعه, ۱۲ بهمن, ۱۴۰۳ / 31 January, 2025
دینداری در غیاب متافیزیک
هر انسانی در درون خود از امکان بالقوه بودا شدن برخوردار است ـ اگر چنین بخواهد و (در راه) آن بکوشد میتوانیم بودا را یک انسان در حد کمال بنامیم. او چنان در انسانیت خود کامل بود که بعدها در دین عامیانه تقریباً انسان برتر دانسته شده است.
بر طبق آئین بودا، مقام انسان متعالی است. انسان سرور خویش است و هیچ هستی یا قدرت برتری نیست که تقدیر او را رقم زند. بودا گفت: انسان پناه خودش است. چه کس دیگری پناه او تواند باشد؟ بودا شاگردانش را از پناه بودن برای خوشان بر حذر داشت، و زنهار داد که هرگز در کس دیگری پناه مجویند و از کس دیگری یاری طلب نکنند. او هر شخصی را تعلیم میداد و تشویق و ترغیب میکرد که خود را شکوفا کند و رهائی خود را محقق سازد، چرا که انسان از طریق فراست و مجاهدت شخصی بر رهائی خویش از هر انقیادی قادر است. بودا میگوید: برشماست که کار خوب کنید، چرا که تتاگتهها تنها راه را تعلیم میدهند. به هر روی، اگر بودا یک منجی نام گرفته است، این تنها به این معناست که او راه رهائی، نیروانه، را یافته و نشان داده است. اما ما باید خودمان راه را در پیش گیریم.
بودا بنابر اصل مسئولیت فردی، آزادی را برای شاگردانش روا میداند. بودا در مهاپرینیبانه سوته بیان میدارد که نه هیچگاه در اندیشه نظارت برسنگه (انجمن راهبان) بوده و نه میخواهد که سنگه به او وابسته باشد. او گفته است که در تعلیمش هیچ آموزه رمزیای وجود نداشته است، در مشت بسته استاد (آکریه ـ موتی) هیچ چیز پنهان نیست و هرگز چیزی در آستین او نبوده است. این آزادی اندیشه که بودا بر آن صحه گذاشت، در دیگر گوشههای تاریخ ادیان بیسابقه است. بنا به گفته بودا، این آزادی ضروری است، زیرا وارستگی انسان بسته به شناخت خود از حقیقت است.
بر طبق تعالیم بودا، شک (ویسیکیچا) یکی از پنج مانع (نیوارنه) فهم واضح حقیقت و پیشرفت معنوی (یا در واقع امر هرگونه رشدی) است. با وجود این، شک گناه نیست. زیرا در آئین بودا، اصول اعتقادی وجود ندارد.
در واقع گناه در آئین بودا آنگونه که در برخی ادیان فهمیده میشود وجود ندارد. ریشه همه گناهان جهل (اویجا) و نظرهای نادرست (میچادیتی) است. این واقعیت انکارناپذیری است که مادامی که شک، تحیر و تزلزل وجود داشته باشد، هیچ پیشرفتی میسور نیست.
این نیز به همان اندازه انکارناپذیر است که مادامی که شک وجود داشته باشد، آدمی بهطور واضح نمیفهمد یا نمیبیند.
معنا ندارد بگوئیم که کسی نباید شک کند یا اینکه باید معتقد باشد. درست همانطور که من اعتقاد دارم بدین معنا نیست که شما میفهمید و میبینید. هنگامیکه یک دانشآموز سرگرم یک مسئله ریاضی است، به مرحلهای میرسد که نمیداند چگونه ادامه دهد و در شک و تحیر میماند. مادامیکه او دچار این شک است نمیتواند پیش برود. اگر میخواهد که ادامه دهد، باید که این شک را مرتفع کند. راههائی برای مرتفع کردن این شک وجود دارد. درست همانطور که من اعتقاد دارم یا من شک میکنم بهطور قطع این مسئله را حل نخواهد کرد. به اجبار معتقد شدن و پذیرش چیزی بدون فهم، سیاست پیشگی است و معنوی یا عقلانی نیست. بودا همواره مشتاق تاراندن شک بود، حتی درست در اندک لحظاتی پیش از مرگش به دفعاتی چند از شاگردانش خواست که اگر هرگونه شکی درباره تعلیمش دارند بپرسند و بعداً از اینکه نتوانستند این شکوک را مرتفع کنند احساس ندامت نکنند. نه تنها آزادی اندیشه، بلکه تسامحی که بودا منظور میدارد نیز برای پژوهنده تاریخ ادیان شگفتآور است. یکبار در نالند خانه خدائی مشهور و متمکن به نام اروپالی پیشنویس معروف نیگانته ناتهپوته (جینه مهاویره) عمداً توسط خود مهاویره برای ملاقات با بودا و برای شکست دادن وی در مباحثه بر سر برخی نکات نظریه کرمه فرستاده شده بود، زیرا نظرات بودا درباره این موضوع با نظرات مهاویره در اختلاف بود. اوپالی در پایان بحث کاملاً برخلاف انتظار مجاب شد که نظرات بودا صواب و نظرات استادش برخطا بوده است. از اینرو او از بودا استدعا کرد که او را بهعنوان یکی از پیشینیان (اوپاسکه) بپذیرد. اما بودا از وی خواست تا در مورد آن تجدیدنظر کند و شتاب نکند، چرا که به دقت تجدیدنظر کردن میتواند راهگشا باشد هنگامیکه اوپالی اشتیاقش را دوباره بیان کرد، بودا از او خواست که همچون گذشته به آموزگاران دینی قدیمش حرمت نهد و از آنها حمایت کند. در سومین قرن پیش از میلاد، آشو که امپراتور بزرگ بودائی هند، با تأسی به این نمونه اصیل تسامح و تفاهم به همه ادیان دیگر در امپراتوری وسیع خود احترام قائل شد و از آنها حمایت کرد. در یکی از فرامینش که بر تختهسنگی حک شده است ـ امروزه اصل آنرا میتوان خواند ـ امپراتور بیان میدارد: آدمی نباید تنها به دین خودش ببالد و ادیان دیگر را تحطئه کند، بلکه باید به هر دلیلی ادیان دیگر را حرمت نهد. آدمی با چنین کرداری، میتواند به رشد دین خودش یاری رساند و به دین دیگران نیز خدمت کند. با کرداری غیر از این ریشه دین خویش را میزند و به ادیان دیگر نیز آسیب میرساند. هرکسی که به دین خویش ببالد و ادیان دیگر را تقبیح کند، در حقیقت با دلبستگی به دین خودش، با این پندار که من دین خودم را تجلیل خواهم کرد. چنین میکند اما برخلاف این، با چنین کرداری به دین خویش آسیب بیشتری میرساند. بنابراین سازگاری مطلوب است. همگی بشنویم و بخواهیم آموزههائی را که دیگران اظهار کردهاند بشنویم. در اینجا باید این نکته را اضافه کنیم که امروزه این روح تفاهم همدلانه را نه تنها باید در مورد آموزه دینی، بلکه در موارد دیگر نیز بهکار گرفت. این روح تسامح و تفاهم، از آغاز یکی از آرمانهای مألوف فرهنگ و تمدن بودائی بوده است. بدین طریق حتی یک نمونه از شکنجه یا ریختن قطرهای خون در تغییر کیش مردمان به آئین بودا، یا در ترویج آن در خلال تاریخ بلند دوهزار سالهاش به چشم نمیخورد. آئین بودا امروزه با داشتن بیش از پانصد میلیون نفر پیرو بهطور صلحآمیزی در قاره آسیا گسترش یافته است. خشونت به هر شکل آن و به هر بهانهای، یکسره برخلاف تعالیم بودا است. سؤالی که اغلب مطرح شده است این است که آیا آئین بودا دین است یا فلسفه؟ مهم نیست که چه نامی بر آن مینهید. آئین بودا، برکنار از هر نامی که به آن بدهید، همانی است که هست. عنوان اهمیتی ندارد. حتی عنوان آئین بودا که ما به تعالیم بودا مینهیم از اهمیت اندکی برخوردار است. نامی که شخص مینهد بیاهمیت است. در نام چه هست؟ آنچه که گل سرخش مینامیم با هر نام دیگری عطرش را استشمام میکنیم. به همین قیاس، حقیقت نیازی به هیچ عنوانی ندارد؛ حقیقت نه بودائی است، نه مسیحی، نه هندو و نه اسلامی. حقیقت ملک طلق هیچکس نیست. عنوانهای فرقهای مانعی در سر راه فهم مستقل از حقیقتاند و پیشداوری زیانآوری در ذهن انسانها ایجاد میکنند. برای جوینده حقیقت اینکه یک عقیده از کجا نشأت میگیرد بیاهمیت است. خاستگاه و بسط و گسترش یک عقیده موضوعی آکادمیک است. در واقع برای فهم حقیقت حتی لازم نیست بدانیم که تعلیم از بودا است یا از کسی دیگر. چیزیکه ضروری است، دیدن این امر و فهم آن است. تقریباً همه ادیان بر ایمان بنا شدهاند ـ البته نه بر ایمان کورکورانه ـ اما در آئین بودا تأکید بر دیدن دانستن و فهمیدن است، نه بر ایمان یا باور. در متون بودائی، واژه سدا (سن: شردا) آمده که معمولاً به ایمان یا باور ترجمه شده است. اما سدا، ایمان به معنای دقیق کلمه نیست، بلکه اطمینانی حاصل از اعتقاد است. باید پذیرفت که واژه سدا، در آئین بودای عامیانه و نیز در کاربرد متعارف در متون (بودائی) دارای عنصری از ایمان است به این معنا که بر دلبستگی به بودا، دمه (تعلیم) و سنگه (انجمن) اشاره دارد. بنا به گفته اسنگه فیلسوف بزرگ بودائی قرن چهارم پس از میلاد، شردا دارای سه جنبه است:
۱. اعتقاد کامل و راسخ به وجود یک چیز
۲. شادمانی ناب از خصائص نیک
۳. اشتیاق یا آرزو برای نیل به یک غایت موردنظر.
با وجود این، آنرا هر چه به شمار آورید، ایمان یا باور آنگونه که توسط بیشتر ادیان فهمیده شده ارتباط اندکی با آئین بودا دارد. مسئله باور هنگامی به میان میآید که دیدن به تمام معنای کلمه ـ در کار نباشد. لحظهای که شما میبینید، مسئله باور از میان میرود. اگر من به شما بگویم که در مشت خود یک گوهر قیمتی دارم، مسئله باور به میدان میآید، چرا که به چشم خود آن را نمیبینید. اما اگر من مشت خود را باز کنم و جواهر قیمتی را به شما نشان دهم، پس شما به چشم خود آن را میبینید و مسئله باور به میان نمیآید. بدین ترتیب، این عبارت در متون کهن بودائی قرائت میشود: دریافتن، بسان کسیکه جواهری را در کف دست میبیند.
ایران مسعود پزشکیان دولت چهاردهم پزشکیان مجلس شورای اسلامی محمدرضا عارف دولت مجلس کابینه دولت چهاردهم اسماعیل هنیه کابینه پزشکیان محمدجواد ظریف
پیاده روی اربعین تهران عراق پلیس تصادف هواشناسی شهرداری تهران سرقت بازنشستگان قتل آموزش و پرورش دستگیری
ایران خودرو خودرو وام قیمت طلا قیمت دلار قیمت خودرو بانک مرکزی برق بازار خودرو بورس بازار سرمایه قیمت سکه
میراث فرهنگی میدان آزادی سینما رهبر انقلاب بیتا فرهی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی سینمای ایران تلویزیون کتاب تئاتر موسیقی
وزارت علوم تحقیقات و فناوری آزمون
رژیم صهیونیستی غزه روسیه حماس آمریکا فلسطین جنگ غزه اوکراین حزب الله لبنان دونالد ترامپ طوفان الاقصی ترکیه
پرسپولیس فوتبال ذوب آهن لیگ برتر استقلال لیگ برتر ایران المپیک المپیک 2024 پاریس رئال مادرید لیگ برتر فوتبال ایران مهدی تاج باشگاه پرسپولیس
هوش مصنوعی فناوری سامسونگ ایلان ماسک گوگل تلگرام گوشی ستار هاشمی مریخ روزنامه
فشار خون آلزایمر رژیم غذایی مغز دیابت چاقی افسردگی سلامت پوست