دوشنبه, ۸ بهمن, ۱۴۰۳ / 27 January, 2025
مجله ویستا

باغ بود و دره چشم انداز پر مهتاب


باغ بود و دره چشم انداز پر مهتاب

ذات ها با سایه های خود هم اندازه
خیره در آفاق و اسرار عزیز شب
چشم من بیدار و چشم عالمی در خواب
نه صدایی جز صدای رازهای شب
آب و نرمهای نسیم و جیرجیرک ها
پاسداران حریم خفتگان باغ
و …

ذات ها با سایه های خود هم اندازه

خیره در آفاق و اسرار عزیز شب

چشم من بیدار و چشم عالمی در خواب

نه صدایی جز صدای رازهای شب

آب و نرمهای نسیم و جیرجیرک ها

پاسداران حریم خفتگان باغ

و صدای حیرت بیدار من

من مست بودم، مست

خاستم از جا

سوی جو رفتم، چه می آمد...آب

یا نه، چه می رفت، هم ز انسان که حافظ گفت، عمر تو

با گروهی شرم و بی خویشی وضو کردم

مست بودم، مست سرنشناس، پا نشناس، اما لحظه پک و عزیزی بود

برگکی کندم

از نهال گردوی نزدیک

و نگاهم رفته تا بس دور

شبنم آجین سبز فرش باغ هم گسترده سجاده

قبله، گو هر سو که خواهی باش

با تو دارد گفت و گو شوریده مستی

مستم و دانم که هستم من

ای همه هستی ز تو، آیا تو هم هستی؟

مهدی اخوان ثالث