شنبه, ۸ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 27 April, 2024
مجله ویستا

ترس, خجالت و ناامنی را به نوجوانتان القا نکنید


ترس, خجالت و ناامنی را به نوجوانتان القا نکنید

اکثر افرادی که جوانانی پرخاشگر و عصبی هرچند به ظاهر سالم تحویل اجتماع می دهند خودشان به هیچ وجه باور ندارند که خانواده ای ناسالم را سرپرستی کرده اند

اکثر افرادی که جوانانی پرخاشگر و عصبی هرچند به ظاهر سالم تحویل اجتماع می دهند خودشان به هیچ وجه باور ندارند که خانواده ای ناسالم را سرپرستی کرده اند.

تربیت و پرورش یک جوان سالم که بتواند در جامعه نقشی داشته و موفق باشد، نیازمند والدینی سالم و خانواده ای فعال است اما والدین ناموفق نظر دیگری درباره خانواده شان دارند.

آنها تصور می کنند خانواده ای خوب و کار آمد دارند. در حالی که جوانان این خانواده قربانی تربیت اشتباه پدر و مادرهایشان هستند و در زندگی شان موجب آزار همسرشان هم می شوند. در جامعه ای که خانواده ها از تنبیه بدنی برای کنترل رفتار اعضای خود استفاده می کنند، کتک زدن عملی عادی است، چرا که در خانواده های آن جامعه، تنبیه بدنی عمومی و همگانی است.

توصیف خانواده هایی که به نظر اعضای آنها وظایف خود را به خوبی انجام می دهند، نمی تواند به معنی سالم بودن آن خانواده باشد.

وقتی می گوییم خانواده خوب وکارایی داریم اغلب منظور این است که: ما همیشه جایی برای خوابیدن، سقفی روی سر و غذایی برای خوردن داشته ایم، مدرسه رفته یا می رویم و در فرصت های خاصی در کنار والدین خود بوده ایم. بدون شک، وجود چنین شرایطی در خانواده ضروری است؛ اما برای یک خانواده سالم این شرایط کافی نیست.

به صداقت نیاز داریم تا خودمان را آشکار کنیم

خانواده نیازهایی فراتر از مسکن، غذا، مدرسه وحتی امنیت اعضای خود را برآورده می سازد. اعضای خانواده به خصوص به آموزش مذهبی،نوازش، در آغوش گرفتن و به خصوص در مورد جوانان به شنیده شدن و مورد توجه قرارگرفتن نیز نیاز دارند.

ما احساس هایی داریم که لازم است به آنها اجازه داده شود تا ابراز شده و پذیرفته شوند، چیزهایی را از دست داده و می دهیم که نیاز داریم برای آنها سوگواری کنیم، ما به صداقت نیاز داریم تا بتوانیم خود حقیقی مان را آشکار کنیم و خلاقانه زندگی خوبی داشته باشیم.

خانواده ای که آشکارا غیرطبیعی، بد و ناکار آمد باشد، بلکه برعکس خانواده های ناسالم اغلب طبیعی و خوب به نظر می رسند.

این خانواده ها در ظاهر خود را خوب جلوه می دهند. آنها برای تظاهر، دروغ و فریب کاری که از آن به عنوان زیرکی یاد می کنند بیشتر از صداقت، ارزش قائل می شوند.

در این خانواده ها بددهنی، پرخاشگری، تنبیه و سرزنش عادی است. آنها به داشتن و به دست آوردن وبه طور کلی به جذب و تصاحب بی قید و شرط هر آنچه در دنیای بیرون از خود فرد است بیشتر از بودن و همانی که در واقع هستند اهمیت می دهند.

فرزندان و اعضای چنین خانواده هایی به لحاظ جسمی به شکل بزرگسالانی در می آیند که فقط، نقش آدم بزرگ را بازی می کنند.

بنابراین آنها کودکان بزرگسالان و به عبارتی وابسته می شوند. یعنی کسانی که از درون احساس خلأ و پوچی می کنند و به سختی در تلاشند این خلأ را به طریقی ناسالم پر کنند.

رفتار جوانان مطابق خصوصیات سنی شان معمولا در خانواده های غیرعادی که والدین و سرپرست خانواده، خود کودکان بزرگسال خانواده های ناسالم هستند، قوانین تقریبا پنهان و ناگفته ای به اجرا درمی آیند که بیشتر در خدمت برآورده ساختن نیازهای محقق نشده والدین است تا فرزندان آنها.

برخی والدین حتی ناخواسته به نوجوانانشان می آموزند که احساسات خود را نباید ابراز کنید. بروز احساساتی از قبیل شادی و شعف، آرامش، رنج، نشاط و لذت، حسادت، غرور، ترس، شهامت، عشق و تنفر در این خانواده ها ممنوع است. تنها احساساتی که در چنین خانواده ای اجازه بروز دارند غم و عصبانیت یا پرخاشگری است.

جوانان مجبورند مطابق گفته های والدین یا سرپرست خانواده رفتار کنند نه مطابق رفتار خصوصیات سنی شان. به عبارتی با این قانون چنین پیامی به اعضای خانواده داده می شود: اگر ما دروغ می گوییم شما نگویید. دروغ خوب نیست.

در چنین خانواده ای باید کامل و بی عیب و نقص بود. کمال، دست یافتنی است و اشتباه نابخشودنی. بنابر این فرزندان برای جلب حمایت، دریافت توجه و تایید، در حد کمال تلاش می کنند. تلاشی که برای آنها جز رنج، ناامیدی و شکست چیزی به همراه ندارند. در نتیجه با هر اشتباه و شکستی، سراسر وجود آنها را احساس گناه و بی ارزشی فرامی گیرد.

جوانانی که قادر به بخشیدن نیستند

در چنین خانواده هایی «خودخواه نباش» یعنی خودت نباش، خودی باش که ما و دیگران می خواهیم. آن وقت ما شما را به عشق مشروط و تایید خود، پاداش می دهیم. به عبارت دیگر، این خانواده با قانون خودخواه نباش، به اعضای خانواده یاد می دهد که نیازهایشان را به طور مستقیم و با درخواست صادقانه مطرح نکنند؛ بلکه به طور غیرمستقیم و با مراقبت کردن از دیگران و برآوردن نیازهای آنها، به نیازهای خود پاسخ دهند. عجیب این که چنین افرادی در بزرگسالی قادر به بخشیدن نیستند و واقعا خودخواه خواهند شد.

باید به قوانین خانواده وفادار بود و درباره مشکلات خانواده هرگز با کسی گفت وگو نکرد این نوعی انکار است که خانواده آن را به کار می برد تا اعضا با حقایق مربوط به فقدان صمیمیت و شادی در خانواده مواجه نشوند و خانواده ناسالم بتواند به اصطلاح به طور سالم به بقای خود ادامه دهد.

قوانین دیگری هم وجود دارد از قبیل: «همیشه خودت را خوب جلوه بده، حق با ماست و دیگران همیشه اشتباه می کنند، زیادی سؤال نکن و غیره در نتیجه رشد کردن و بزرگ شدن در این خانواده ها تقریبا سه نوع احساس را در ما پایدار می سازد: ترس، خجالت و ناامنی. حتی پس از ترک خانواده اولیه خود و تشکیل خانواده جدید، ما این احساس ها را با خود خواهیم داشت.

چرا که تنها احساس هایی هستند که ما یاد گرفته ایم. چنین وضعیتی بستر پیدایش انواع مشکلات و اختلالات رفتاری، روحی و روانی را فراهم خواهد ساخت. اما جوان سالم در خانواده ای است که به طور بنیادین از سلامت و آرامش روانی و معنوی هر یک از اعضای خانواده حمایت می کند.

در این نوع خانواده فضای مقتدرانه ای وجود دارد اما این اقتدار انعطاف پذیر نیز هست. بدین معنی که قبل از این که تصمیمی گرفته شود که بر تمامی اعضای خانواده تأثیرگذار باشد نظر دیگران شنیده می شود و هر عضو احساس خود را که بر تصمیم گیری تأثیرگذار است، بیان می کند.

در خانواده عادی برای هر عضو خانواده فرصت مناسبی وجود دارد که بتواند دور هم جمع شوند و زمانی را با یکدیگر سپری کنند. اعضای خانواده با مشارکت در این لحظه ها، احساس می کنند عضو خاص و پذیرفته شده خانواده هستند. البته فقط با هم بودن، آن هم به مدت طولانی به معنی ارزشمند بودن آن زمان نیست بلکه والدین و فرزندان در آن لحظه به تبادل فکرها، احساس ها و عقاید خود می پردازند.

احساس های یکدیگر را بپذیرید

در چنین خانواده هایی به فعالیت های تفریحی شادی بخش، بازی و سرگرمی، به اندازه فعالیت های مسئولانه ای از قبیل امور روزمره خانه داری، وظایف خانوادگی ، کارهای مدرسه و مشاغل خارج ازخانه، اهمیت و ارزش داده می شود.

در این خانواده احساس های یکدیگر را می پذیرند و نه تنها اجاره می دهند که این احساسها ابراز شوند بلکه یکدیگر را تشویق می کنند تا افزون بر بروز احساسهای غم و خشم، دامنه وسیعی از احساس ها، نشان داده شوند.

بروز این احساس ها فقط محدود به کلام و صحبت کردن درباره آنها نیست، بلکه خانواده پذیرای احساس هایی مانند گریه کردن، در آغوش گرفتن یا حتی فریاد اعتراض سردادن نیز هست.

بنابراین احساسات رنج آور از قبیل ترس، خجالت، خشم، غم، تنفر و...برای مدت طولانی دوام نمی یابند. اگرچه اعضای خانواده تشویق می شوند که احساسات خود را بروز دهند ولی این ابراز احساسات در جهت کارکردن بر روی احساس های مزبور و رهایی از آنهاست.

این بدین معنی است که آنها برای مثال ضمن این که می آموزند خشم خود را به شکل مناسب ابراز نمایند، بخشیدن را هم یاد می گیرند.

در خانواده ها برای برآوردن نیازهایی از قبیل مورد تایید واقع شدن ، جلب توجه و محبت ، صمیمیت و... از امکانات مادی استفاده نمی شود، از طرفی کمبود امکانات مادی مانع جدی برای برآوردن نیازهای معنوی نیز محسوب نمی شود.

باید امکان رشد و بالندگی داده شود

افراد در خانواده سالم به شکل آشکار و صادقانه ای با یکدیگر در ارتباط هستند. دروغ و پنهان کاری در روابط آنها جایی ندارند، فرزندان یا اعضای خانواده یاد می گیرند که طبق دستور پیشوایان دینی خود حقیقت را بگویند، بدون توجه به اینکه راستگویی تا چه اندازه ممکن است برای آنها دردناک و دردسرآفرین باشد.

معمولا موارد حساسیت برانگیزی وجود دارد که حرف زدن درباره آنها بسیار مهم است. در خانواده های سالم با اعضا به روشنی در این خصوص صحبت می شود حتی اگر مطرح کردن آنها برایشان دشوار باشد. مواردی از قبیل: وضعیت مالی خانواده، بیکاری و از دست دادن شغل، سوابق جزایی، خاطرات لطیف و شیرین ، مسائل جنسی، وجود بیماری مزمن، مرگ یا نقص عضو اطرافیان و غیره.

جوان در خانواده سالم خود را مانند گروهی از افراد می بیند که لازم است اعضای آن برای زندگی و رشدی موثر و مفید همانند مجموعه ای واحد با یکدیگر همکاری کنند.

به هریک از اعضا باید امکان رشد و بالندگی داده شود. بنابراین تا حد امکان، شرایط مادی و وسایل رفاهی هر عضو خانواده در فضایی ازتشویق، حمایت، عشق و محبت که لازمه رشد و موفقیت هستند فراهم می شود و جالب این که اعضای خانواده تا حد امکان این را درک می کنند و بیش از توان مالی خانواده انتظاری ندارند.

اما به طور کلی به سرزنش و انتقاد از خانواده ناسالم نیازی نیست. خانواده همانند جامعه ای است که فقط با تغییر هریک از اعضای آن به تغییر بنیادی دست خواهد یافت. اگر تمایل دارید خانواده خود را به منظور کمک به آنها تغییر دهید، لازم است بدانید فقط و فقط با ایجاد تغییر در خود، می توانید امکان این تغییر را فراهم آورید.

کمک به تصمیم گیری و مشارکت جوانان

خانواده اساسی ترین نهاد جامعه است که سلامت یا بیماری آن می تواند تاثیرات عمیق و همه جانبه ای بر ابعاد مختلف حیات اجتماعی داشته باشد.

بستگی های خانوادگی مهمترین رکن روابط اجتماعی را تشکیل می دهد. خانواده کانون گرم عشق و عاطفه، همبستگی، تعاون و همفکری و همکاری است. جوانان در دامان خانواده بزرگ و تربیت می شوند و هنجارها و ارزش های اجتماعی را درونی می کنند. اما جایگاه رفیع نهاد خانواده هم هیچگاه آن را درمقابل خطرات و آسیب های پیش رو مصون نخواهدکرد. از این رو درمقابل عوامل تضعیف کننده آن باید هوشیار بود.

الگوهای جدید اجتماعی کردن چون رسانه ها، مدارس و گروه همسالان نقش آموزش و تربیتی خانواده را هر روز کمرنگ تر می کند. قهرمانان ورزش و چهره های هنری و سینمایی تاثیر بسزایی در شکل دهی به الگوهای نوجوانی و جوانی دارند.

همچنین فشارهای اقتصادی و معیشتی و اشتغال چندگانه زن و شوهر امکان روابط عاطفی و صمیمی خانواده ها را هر روز کمتر می کند و بیم آن می رود که کاهش میزان و سطح روابط به نوعی طلاق عاطفی بینجامد.

مشکلات اقتصادی همچنین الگوی خانواده های کوچک و هسته ای را هر روز در کلانشهرها بیشتر اشاعه می دهد و روابط خانوادگی را سرد و تضعیف می کند. آنچه ذکر شد بیشتر مسائل کلان و ساختاری است که نهاد خانواده و کارکردهای مثبت آن را تضعیف می کند.

بخشی دیگر از عوامل تضعیف کننده جنبه محتوایی و نرم افزاری دارد مثل سطح دانش و بینش اعضای خانواده، نوع روابط آنها با هم، تقسیم نقش ها و وظایف در خانواده، چگونگی تصمیم گیری و میزان مشارکت جوانان در تصمیمات مهم و... همه در صورت عدم تناسب با مقتضیات زمان و مکان و بسترهای اجتماعی و فرهنگی می تواند به تضعیف جایگاه جوانان در جامعه منجر شود. برعکس چنانچه با تدبیر، درایت و آینده نگری با این مسائل روبرو شویم به حفظ و صیانت و تقویت آنها کمک کرده ایم.

علیرضا صدقی



همچنین مشاهده کنید