پنجشنبه, ۱۳ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 2 May, 2024


مجله ویستا

اقتصاد سیاسی ابن خلدون


اقتصاد سیاسی ابن خلدون

ابن خلدون, بر خلاف بسیاری از محققان دیگر, علاقمند نبود که وقوع واقعیات اجتماعی اقتصادی را به تحقق ارادهٔ خداوند نسبت دهد بر عکس, او شناختی عمیق از قانون علیت داشت, و علاقه مند به کشف قوانین طبیعی بود که به باور او حاکم بر پیشرفت جوامع هستند

نگاهی دقیق به نوشته‌های محققان خاورمیانه‌ای و شمال آفریقا که در قرون وسطی (تقریباً بین ۱۵۰۰ -۴۷۶ میلادی) زندگی می‌کردند نشان‌دهندهٔ مجموعهٔ عظیمی از دانش نظری دربارهٔ علوم انسانی، رفتاری و اجتماعی است. فهرست محدودی از دانشمندانی که دربارهٔ این موضوع قلم زدند دربرگیرندهٔ نام افرادی نظیر ابویوسف (قرن هشتم)، ابوالفضل دمشقی (قرن نهم)، فارابی (قرن دهم) غزالی (قرن یازدهم)، نصیرالدین طوسی (قرن سیزدهم)، ابن تیمیه (قرن چهاردهم) و ابن‌خلدون (قرن چهاردهم) است. ولی عبدالرحمن ابن‌خلدون تونسی (۱۴۰۶-۱۳۳۲ م/۸۰۶ - ۷۳۲ ەـ ق)، دیپلمات، حقوقدان، مورخ، سیاستمدار، جامعه‌شناس و اقتصاددان، از همهٔ آنها مشهورتر و مهم‌تر است.

نوشته‌های او دربارهٔ موضوع‌های اقتصادی، بر خلاف نوشته‌های پیشینیان و هم‌عصرانش، فراتر از اظهارنظرهای پراکنده دربارهٔ مسائل مهم اقتصاد سیاسی و اشارات اتفاقی به آنها است. رویکرد عقلانی ابن‌خلدون به مباحث اقتصادی، قدرت نظریه‌پردازی، و آثار پیشگام او در بسط مدل‌های اقتصادی در میان نویسندگان قرون وسطی بی‌نظیر است.

آشنائی غرب با ابن‌خلدون با ترجمه برخی از نوشته‌های او به فرانسوی توسط سیلوستر دوساسی (Silvestre de Sacy) در ۱۸۰۶ در اوایل قرن نوزدهم شروع شد (Schmidt ۱۹۶۷). شهرت نسبی ابن‌خلدون در زمینه اقتصاد عمدتاً مرهون تلاش‌های نشاط (۱۹۴۵)، عیساوی (۱۹۵۰)، اشپنگلر (۱۹۶۴)، بولاکیه (۱۹۷۱)، اسد (۱۹۸۷)، و کوران (۱۹۸۷) است. نوشته نشاط نسخه‌ای تلخیص شده از رساله‌اش به عربی است که در دانشگده اقتصاد سیاسی داشگاه فوأد اول در مصر نوشت. نشاط در این نوشته می‌کوشد اقتصاد ابن‌خلدون را در پرتو نظریه اقتصادی مورد علاقه‌اش در دهه ۱۹۴۰ ارزیابی کند. ولی، تحلیل او در این زمینه دارای خطاها، از قلم انداختن‌ها و تعابیر نادرست است. برداشت عیساوی از عقاید اقتصادی ابن‌خلدون عمدتاً به‌منظور معرفی اندیشه او به خوانندگان انگلیسی زبان در قالب فرازهائی گزیده و ترجمه شده از مقدمه است.

مقالات اشپنگلر و بولاکیه به جزئیات فنی که بخشی از بسط نظریه اقتصادی در مقدمه هستند نمی‌پردازند. اسد و کوران به‌درستی اقتصاد خلدون را در چارچوب نظام اجتماعی - سیاسی - تاریخی وسیع خلدونی مشاهده می‌کنند؛ مع‌هذا، در پرداختن به این موضوع، هر دو نظرات خود را به کلی‌گوئی‌هائی در مورد نوشتهٔ ابن‌خلدون دربارهٔ نظریه دوره‌های سیاسی - اقتصادی محدود می‌کنند، و به همین علت، بسیاری دیگر از نوشته‌های او را در باب نظریه‌ اقتصادی نادیده می‌گیرند.

هدف این مقاله ارزیابی انتقادی از ابعاد اقتصادی نظام خلدونی است، و خواهد کوشید، با ارائه فهرستی از دانش او در باب نظریه اقتصادی، اقتصاد ابن‌خلدون را در چارچوب تاریخ نظریه‌های اقتصادی جای دهد. در همین حال باید اشاره کنم که عقاید اقتصادی ابن‌خلدون، پس از یا درست قبل از به پایان رساندن نوشته‌اش با عنوان کتاب‌ العبر و دیوان المبتدأ و الخبر فی‌ایام العرب و العجم و البریر، که دربارهٔ تاریخ اعراب، ایرانیان و بربرها بود، در جریان کشف او در مورد وجود الگوی توسعه تاریخی جوامع، شکل گرفتند.

با اسد (۱۹۸۷) و کوران (۱۹۸۷) هم عقیده‌ام که نظریه خلدون نظریه‌ای واحد در موضوع دولت و حاکمیت است. اما در عین حال با این استدلال اسد مخالفم که اتخاذ رویکردی مطلق‌گرایانه در مطالعه جنبه‌های مختلف نوشته‌های خلدون به‌طور تک‌تک و جدا از نظام فکری او به‌صورت یکپارچه، وحدت آن را از میان خواهد برد. اسد می‌نویسد: مفسران متأخرتر، که از اهمیت آثار خلدون حیرت‌زده شده بودند، به تحلیل ابعاد نوشته‌های او به‌طور جداگانه و از منظر علوم مختلف پرداختند و بدین ترتیب وحدت آن را از میان بردند (Essid ۱۹۸۷:۹۰).

اسد نمی‌گوید که چرا تمرکز بر یک جنبه از این نظام [خلدونی]، و در همان حال پذیرفتن کلیت آن، وحدت آن را از بین خواهد برد. من، با اتخاذ رویکردی مطلق‌گرایانه در مطالعه اقتصاد خلدونی می‌خواهم ببینم آیا نوشته او در اقتصاد قائم به ذات است یا نه.

البته رویکرد مطلق‌گرایانه منتقدان خودش را دارد. برخی از مورخان اندیشه اقتصادی ممکن است اتخاذ رویکردی مطلق‌گرایانه برای قضاوت دربارهٔ نظریه‌های متعلق به قرون گذشته را با معیارهای نظری امروز به‌عنوان عملی بسیار بی‌رحمانه رد کنند. اما مطلق‌گرایان می‌توانند با بیان اینکه پیروی از رویکرد نسبی‌گرایانه در تاریخ اندیشه و عدم شناسائی نقش نویسندگان پیشین به آن چیزی خواهد انجامید که پل ساموئلسن آن را ”گناه“ انسان گونهٔ فرهیخته می‌نامد، پاسخ منتقدان را بدهند (Blaug ۱۹۶۲:۱).

در این چارچوب و دوری گزیدن از ارتکاب به چنین گناهی، ابتدا اندیشه ابن‌خلدون را دربارهٔ موضوعات مختلف بحث خواهم کرد، و سپس آثار او را به آثار فلاسفه یونانی و نویسندگان غربی متأخرتر که این اندیشه‌ها را از نو کشف کرده‌اند ربط خواهم داد. به‌علاوه برای شناختن ضعف‌های اصلی در نظریه‌های ابن‌خلدون از نظریه‌های امروزی بهره خواهم جست. سرانجام آشکار خواهد شد که این رویکرد، حتی با استفاده از معیارهای علمی بالای امروز، ابن‌خلدون را به‌عنوان یک نظریه‌پرداز درجه یک تثبیت خواهد کرد.

●معرفت‌شناسی ابن‌خلدون

قبل از پرداختن به عقاید اقتصادی ابن‌خلدون، گریزی کوتاه به روش‌شناسی او بی‌مناسبت نخواهد بود. ابن‌خلدون عقل‌گرائی بود که برای تأیید عقاید خواهان مدارک و دلایل بود. ابن‌خلدون با اشاره به روش‌شناسی پیشینیان خود می‌نویسد:

ابن مقفع به پرسش‌هائی برخورد که ما به آنها پرداخته بودیم ولی اثر او فاقد مدارک و دلایل است ... [و] قاضی طرشی کتاب او را در ردیف کتاب ما طبقه‌بندی کرد، ولی، او گفته‌های مشهور را در تأیید بیانات خود جمع می‌کند ولی از طریق استدلال‌‌‌های تعقلی حفیقت را نمی‌جوید ... (Nashat ۱۹۴۵:۳۸۱).

ابن‌خلدون، بر خلاف بسیاری از محققان دیگر، علاقمند نبود که وقوع واقعیات اجتماعی - اقتصادی را به تحقق ارادهٔ خداوند نسبت دهد. بر عکس، او شناختی عمیق از قانون علیت داشت، و علاقه‌مند به کشف قوانین طبیعی بود که به باور او حاکم بر پیشرفت جوامع‌ هستند. او می‌نویسد:

ما می‌بینیم نظامی دقیق که از طریق آن قانون علت و معلول حاکم است جهان را اداره می‌کند... (Nashat ۱۹۴۵:۳۸۲).

و اضافه می‌کند

... ما باید جامعه انسانی را مطالعه کنیم و خصوصیات جوهری‌اش را از خصوصیات عرضی‌اش تمیز دهیم و قوانین اجتماعی را که در آن دخیل هستند پیدا کنیم و از آنها به‌عنوان معیارهائی برای سنجش بحث‌های تاریخی استفاده کنیم ...

(Nashat ۱۹۴۵:۳۸۰-۳۸۱)

رویکرد علمی بر نوشته‌های او، به‌خصوص بر نوشته‌های اقتصادی‌اش، سایه افکنده است. از طریق نیروی تعقل بود که ابن‌خلدون توانست دربارهٔ بسیاری از پدیده‌های اجتماعی - اقتصادی شناخت و آگاهی پیدا کند.

●نظریه‌های ارزش

نظریه ارزش بنیان اقتصاد سیاسی کلاسیک و مارکسی بود. بحثی از نظریه‌های ارزش در مقدمه موجود است ولی در نوشته‌های ابن‌خلدون، بر خلاف نظام‌های کلاسیک و مارکسی، از جایگاه مهمی برخوردار نیست. بحث او دربارهٔ عوامل تعیین‌کنندهٔ ارزش کالاها در بسیاری موارد شبیه بحث‌های اقتصاددانان کلاسیک و مارکسیست است ولی مانند نظریه‌های ارزش‌ اسمیت؛ ریکاردو و مارکس کاملاً بسط نیافته است. به‌علاوه، اشارات او دربارهٔ ارتباط مطلوبیت ناشی از مستغلات و قیمت آن پیش درآمدی برای نظریه ارزش مبتنی بر مطلوبیت است.

۱. نظریه ارزش مبتنی بر کار

اگر چه نویسندگان مسلمان از اوایل قرن هفتم به‌کار به‌عنوان منبع مهم ارزش اشاره کرده، بودند، ولی ابن‌خلدون در مقدمه مبانی نظریه ارزش مبتنی بر کار را بسط داد. شباهت بین نظریه ارزش مبتنی بر کار آدام اسمیت و نظریه ابن‌خلدون تعجب‌برانگیز است. اسمیت نظریه خود را این گونه آغاز کرد:

کار نخستین قیمت بود، نخستین پولی که برای خرید همه چیز پرداخت می‌شد. با طلا یا نقره نبود، بلکه با کار بود که تمام ثروت جهان را در ابتدا خریده می‌شود (Smith ۱۹۳۷-۳۰).

ابن‌خلدون نظریه ارزش خود را این‌گونه بسط داد:

در اینجا هیچ چیزی [در ابتدا] وجود ندارد جز کار، و [کار] به‌خودی خود ارزشی ندارد [... بلکه ارزشی که از آن حاصل می‌شود] (vol.II.۳۱۳).

او این موضوع را بسط می‌دهد و می‌نویسد:

برای مثال، نجاری و بافتندگی با چوب و نخ مرتبط هستند. ولی در این دو صنعت کار [کاری که در آنها صرف می‌شود] مهم‌تر است، و ارزش آن بیشتر است (vol.III:۳۱۳).

پس از چند پاراگراف ابن‌خلدون می‌نویسد:

برای مثال، نجاری و بافندگی با چوب و نخ مرتبط هستند. ولی در این دو صنعت‌کار [کاری که در آنها صرف می‌شود] مهمتر است، و ارزش آن بیشتر است (voll.III.۳۱۳).

پس از چند پاراگراف ابن‌خلدون می‌نویسد:

بنابراین معلوم شده است که کسب‌ها و ربح‌ها، در کل، یا بیشتر آن ارزشی هستند که از کار انسانی کسب می‌شوند (vol. II:۳۱۴).

ابن‌خلدون پیش‌تر از آن ”ربح“ را اینگونه تعریف کرده بود:

[بخشی از درآمد] که توسط انسان از طریق تلاش و توان به‌دست می‌آید ”ربح“ خواهند می‌شود (vol. II:۳۱۲).

مع‌هذا، ابن‌خلدون در اینجا کل محصول، یعنی کسب‌ها، را به دو بخش مصرف‌شده و مصرف نشده تسلیم می‌کند. او بخشی را که به ‌مصرف می‌رسد ”وسیلهٔ معاش“ می‌نامد، مفهومی که مارکس ”کار لازم“ می‌خواند. به‌گفتهٔ ابن‌خلدون ”وسیلهٔ معاش ... [بخشی از سود] است که به‌کار گرفته می‌شود“ (vol II:۳۱۴).

برای خوانندگان امروزی، استفاده ابن‌خلدون از اصطلاح ریح مسئله‌ساز است. ولی، باید از عبارت مشخص باشد آنچه را که ابن‌خلدون ربح یا کسب می‌نامد در واقع کل تولید است. ابن‌خلدون، در بحث اجزاء سازندهٔ کسب، می‌گوید که:

ربح‌های انسان، اگر با ضروریات و نیازهای او تطابق داشته باشد، وسیلهٔ امرار معاض خواهد بود. اگر آنها [بیش از نیازش] باشند، انباشت سرمایه خواهند بود (vol. II:۳۱۱ - ۳۱۲).

بنابراین، تقسیم کل محصول حاصل از کار توسط ابن‌خلدون ”به‌وسیلهٔ معارش“ و ”انباشت سرمایه“ مشابه مفهوم کار ”لازم“ و ”مازاد“ مارکس است. ابن‌خلدون با به‌شمار آوردن کار به‌عنوان یک کالا، از جنبه‌ای دیگر نسبت به کارل‌مارکس پیشاگام است. او می‌نویسد:

چون کار یک کالا است، همان‌طور که بعدتر خواهیم دید، به همان اندازه درآمدها و سودها معرف ارزش کار دریافت‌کنندگانشان هستند ... (Issawi ۱۹۵۰:۸۵).

اندیشهٔ ابن‌خلدون در مورد جنبهٔ دیگری از این نظریه مشابه عقاید دیوید ریکاردو است. ریکاردو، در بسط نظریه ارزش مبتنی بر کار، آگاهانه در جست‌وجوی یک واحد ”ثابت“ اندازه‌گیری بود و به‌طور دلبخواهی طلا را به‌عنوان کالائی که با روش تولیدی که میانگین دو طرف است تولید می‌شود برگزید، یعنی، ”... یک طرف که در آنجا سرمایه ثابت اندکی به‌کار برده می‌شود، طرف دیگر که در آنجا کار اندکی به‌کار گرفته می‌شود، به‌طوری که یک میانگین دقیق بین آنها به‌وجود می‌آید؟“ (Meek ۱۹۵۶:۱۱۰).

ابن‌خلدون نیز به‌طور دلبخواهی طلا و نقره را به‌عنوان مقیاس ”ثابت“ ارزش انتخاب کرد و گفت که ”خداوند دو سنگ معدنی طلا و نقره را، به‌عنوان [مقیاس] ارزش آفرید ... (vol. III: ۳۱۳)“. و افزود.

[طلا و نقره آن اشیائی هستند که I ساکنان جهان، از روی رجحان، آنها را ارزشمند و دارائی می‌دانند. حتی اگر، تحت شرایط خاصی، اشیائی دیگری به‌دست آورده شوند، تنها به‌منظور به‌دست آوردن نهائی [طلا و نقره] است. همهٔ اشیائی دیگر در معرض نوسانات بازار هستند، که طلا و نقره از آن مستثناء می‌باشند (vol II:۳۱۳).

با این مقایسه من نه می‌خواهم بگویم که گزینش فلزات قیمتی به‌عنوان مقیاس ”ثابت“ توسط ابن‌خلدون مبتنی بر تحلیل‌های موشکافانه‌ای شبیه تحلیل‌های ریکاردو در مورد فرآیند گزینش طلا بود، و نه می‌خواهم ادعا کنم که خلدون آگاهانه در جست‌وجو یک واحد ثابت اندازه‌گیری بود. هدف از اظهارنظرهایم نشان دادن این نکته است که هر دو به‌طور دلبخواهی فلزات قیمتی را برای این منظور برگزیدند.

از بحث بالا معلوم است که ابن‌خلدون یک نظریه ابتدائی ارزش مبتنی بر کار داشت. پیش درآمدی بود برای گونه‌هائی منسجم، طرح‌ریزی شده و پیچیده از نظریه ارزش که ریکاردو و مارکس آنها را ارائه کردند.

عبدل س.صوفی/ محمود عبدالله‌زاده


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 4 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.