شنبه, ۶ بهمن, ۱۴۰۳ / 25 January, 2025
مجله ویستا

كارل اشمیت و بحران دنیای مدرن


كارل اشمیت و بحران دنیای مدرن

نقد كارل اشمیت بر لیبرالیسم روزبه روز بیشتر توجه فیلسوفان و دانشمندان علوم سیاسی را به خود جلب می كند موج علاقه به فلسفه سیاسی كارل اشمیت در چند دهه گذشته پرسش های دل آزاری را به خاطر می آورد كه هنوز كه هنوز است بحث های مربوط به هایدگر را نیز احاطه كرده است

درست همان گونه كه بسیاری هایدگر را فیلسوف نیمه رسمی نازی ها می شمارند، بسیاری اشمیت را همتای هایدگر در زمینه نظریه پردازی حقوقی آن حزب مخوف می دانند. همچون بسیاری از هم عصران محافظه كارش، بیزاری از دموكراسی، وایمار و لیبرالیسم سیاسی آن، كار اشمیت را نیز به پشتیبانی از حزب نازی كشاند. اشمیت فكر می كرد آشوب و بلوایی كه طی دوران جمهوری وایمار گریبان آلمان را گرفته بود تنها در سایه اقتدار و جذبه فرهمند رهبری پرقدرت كه می توانست در میان توده های خلق وحدت نظر و وحدت كلمه پدید آورد درمان می پذیرفت. اشمیت با آنكه در آغاز از پذیرش گزینه هیتلر سر باز می زد، محبوبیت او را در نزد توده مردم انكار نكردنی و از این حیث او را واجد ضروری ترین ویژگی لازم برای رهبری می دانست. هستند بسیاری كه فلسفه سیاسی اشمیت و انتقادهای تند او را به كثرت گرایی درخشان می دانند و با این حال اظهار می دارند كه لحن كلام و روح آثار وی در برخی موارد نامنعطف، خشونت آمیز و عاری از انسجام است، یعنی همان خصوصیاتی كه اصلاً به مذاق فلسفه سیاسی مدرن خوش نمی آید. با این همه، درست از همان روی كه فلسفه سیاسی او چنین بی پروا و بی پرده پیش فرض های جوامع كثرت گرا و لیبرال را به باد انتقاد می گیرد، تا بدین پایه قاپ نظریه پردازان زمانه ما را ربوده است. وانگهی، تحولات سال های اخیر در بلوك شرق سابق و پرسش های پیش آمده در باب جایگاه دولت در غرب، دیدگاه اشمیت را راجع به تصور حوزه عمومی، حكومت بر مدار قانون اساسی و دموكراسی، كثرت گرایی و منازعات سیاسی بر سر اصول و مبادی، در نزد هر دو گروه متفكران چپ و راست جذابیتی دوچندان بخشیده است.

تفكر اشمیت نسبت به خطر نخوت و غرور كاذبی كه پس از استیلای لیبرالیسم به غربیان دست داده هشدار می دهد. برداشت او از سیاست دیدگاه كسانی را به نقد می كشد كه گمان می برند بین راست و چپ راه سومی در كار است و اخلاقی شدن روزافزون «گفتار» سیاسی را به حساب پیشرفت چشمگیر دموكراسی در عصر ما می گذارند. اشمیت با قدرت به یاد ما می آورد كه ذات سیاست را با مبارزه سرشته اند و از همین روی در این عرصه نمی توان تمایز دشمن و دوست را یكسره از میان برداشت.

می توان به جرات گفت نوشته های كارل اشمیت بنیان شكن ترین، بكرترین و با این همه ناآشناترین مجموعه ای است كه در تفكر سیاسی قرن بیستم از قلم اندیشمندی برون تراویده است. در جهان انگلیسی زبان، اشمیت به سرزمینی هنوز كشف نشده می ماند، نامی كه هركس را به یاد ناسیونالیسم سوسیالیسم می افكند، مولف مجموعه آثاری كه عمدتاً هنوز ترجمه نشده و البته هیچ دستگاه نظری نمایانی هم ایجاد نكرده است مجموعه ای كه از زمانی و مكانی خوفناك و پرآشوب به دست ما رسیده، آن هم در قالب نوشته هایی پریشان و نابسامان.

كانون توجه نوشته های اشمیت را در دوره جمهوری وایمار، نقش «تكنولوژی» و بروز و ظهور آن در مبادی و نحوه عمل لیبرالیسم شكل می داد. اوضاع و احوال سیاسی روزگار ما، به ویژه نارضایتی و دل سردی روزافزون از لیبرالیسم و پیدایش تشكیلات تندروی سیاسی، ژرف نگری كار اشمیت را بیش از پیش روشن كرده و بدان موضوعیتی دو چندان بخشیده است.

كارل اشمیت در ۱۹۲۸ مقاله «مفهوم امر سیاسی» را منتشر كرد كه به سرعت به یكی از نافذ ترین نوشته های منتشره در حوزه فلسفه سیاسی بدل شد و همچنان متنی كلاسیك در این عرصه به شمار می آید. مقاله اشمیت كوششی است در راه ارائه تعریفی دقیق از ماهیت سیاست و چندوچون ارتباط سیاست با سنت فلسفی و با جامعه مدرن. اشمیت با الهام از فرضیه هابز مبنی بر «جنگ همه با همه»، اكراه جامعه لیبرال مآب معاصر را از قبول این واقعیت كه سیاست به مفهوم دقیق كلمه «مسئله مرگ و زندگی» است به باد انتقاد می گیرد. اشمیت نشان می دهد كه اتكای لیبرالیسم بر حقوق فردی توجیهی معقول و مقبول برای جان فشانی در راه آرمان های دولت به دست نمی دهد. سیر و سلوك فكری اشمیت از سنگلاخ های ناهمواری گذشت، پرآشوب و فتنه ترین سال های تاریخ آلمان كه سرانجام به حكومت تك حزبی هیتلری ختم گشت. كارل اشمیت به ظن قوی یكی از مهم ترین نظریه پردازان تفكر سیاسی در قرن بیستم است كه جهانیان هنوز ارج و قدرش را چندان كه باید نشناخته اند. رابطه تفكر اقتصادی با تفكر سیاسی در پایان قرن بیستم به مرحله بحرانی رسیده است. در اوان این قرن، كارل اشمیت در فضای مذهب كاتولیك و در ساختمان سیاست طرحی نو درافكند كه از تفسیر حقوقی مذهب با گرایش به حوزه سیاست قوام می یافت، نظیر كاری كه ماكس وبر در كتاب «اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری» در تفسیر جامعه شناختی دین با گرایش به حوزه اقتصاد كرده بود. همچنان كه اغلب در آثار روزافزونی كه درباره آرای كارل اشمیت به طبع می رسد گوشزد شده است، تعیین جایگاه حقیقی او در تاریخ تفكر سیاسی به هیچ روی آسان نیست. آنچه محققان را در این زمینه سردرگم می كند دیدگاه های سیاسی او خاصه در پشتیبانی از نازی ها و انتصابش در آن دوران به سمت مشاور هرمان گورینگ۱ است، همه اینها كار قرائت درست و بسامان نوشته های او را دشوار می كند.

از این گذشته، آرا و عقاید خود اشمیت نیز همواره در حال تغییر و تحول بود، زیرا او مدام دیدگاه های خود را بازنگری می كرد و نسبت به نیروهای متغیر سیاسی و فكری پیرامون خویش واكنش نشان می داد. اشمیت را نمی توان به سادگی در یك جبهه یا اردوگاه سیاسی واحد جای داد چرا كه در آثار وی هیچ نشانی از تاكید بر اصول عقاید تفكر سیاسی محافظه كاران قرن بیستم نظیر اقتصاد بازار، اضمحلال ارزش های سنتی یا فرهنگ، به چشم نمی خورد؛ برعكس، گاه چنان می نماید كه او «از سروته كردن طعنه آمیز نظریه های لیبرالی و دست چپی بیشتر محظوظ می شده است.» اشمیت گرچه اسماً نظریه پرداز حقوق به شمار می آمد، نوشته های بسیاری در زمینه های سیاست، زیباشناسی، تاریخ و درباره دیگر فیلسوفان، خاصه متفكران متعلق به سنت فكری كسانی چون آدورنو و بنیامین از خود به یادگار گذاشته است. زندگانی اشمیت را می باید در بستر ایام حیات خود وی به تماشا ایستاد، به ویژه اینكه چگونه وقایعی چون جنگ جهانی اول، شكست آلمان در جنگ و آشوب هاویه وار اروپا طی سالیان جنگ وی را به خودداری از پذیرفتن نظریه های دولت- محوری سوق داد كه كانون تفكر سیاسی اروپایی به شمار می آمد.

در داخل آلمان، اشمیت را در تاریخ تفكر سیاسی هم رده توماس هابز می دانند كه به لحاظ دفاع از دولتی مقتدر و نیرومند در مقام مقابله با وقوع جنگ های داخلی سرمشق اشمیت بود. لیكن به رغم تجربه اشمیت در جمهوری وایمار و متعاقباً همكاری وی با رژیم نازی، او هرگز با نظام استبداد و تمامیت خواهی هم داستان نبود. راست این است كه او برهم زیستی دولتی مقتدر با نوعی اقتصاد آزاد صحه می گذاشت، ایده ای كه در سال های اخیر با زوال تدریجی دولت رفاه پرور و ظهور نومحافظه كاری و لیبرالیسم اقتدارطلب در كشورهایی چون شیلی و سنگاپور به كانون مباحثات سیاسی بدل گشته است.

اشمیت این پرسش مهم را بر می رسد كه چرا لیبرالیسم در حكومت و كشورداری توفیق چندانی نداشته و چگونه تكنولوژی در تاروپود دموكراسی های مدرن رخنه كرده است. كار سترگ كارل اشمیت كه در معرض انواع و اقسام تاویل ها و تعبیرها قرار گرفته، موضوع جروبحث های داغ و جنجالی سال های اخیر در اقصی نقاط جهان بوده است. به رغم این واقعیت تلخ كه او در مقطعی سرنوشت ساز از تاریخ از حزب نازی حمایت كرد، تاكنون هیچ یك از جنبش های ارتجاعی رنگ وارنگی كه پس از ۱۹۴۵ در صحنه سیاست پانهاده اند نتوانسته از آرا و عقاید او به نفع اغراض و اهداف خویش بهره برداری كند و شگفت تر اینكه اكنون روشنفكران چپ به افكار وی روی آورده اند. در سال های اخیر، مقاله «مفهوم امر سیاسی» اشمیت با توجه به پیشینه سیطره ملاحظات اقتصادی در عصر «جهانگیرخواهی» (globalism) در كانون توجه نظریه پردازان قرار گرفته است. ریشه های تفكر اشمیت را باید در گرماگرم نزاع اندیشه های متعارض در دوره جمهوری وایمار باز جست.

بدین قرار، افزایش علاقه به اشمیت لاجرم با توجه بیشتر به مخالفان او در آن مقطع تاریخ همراه بوده است. مهمترین مخالفت اشمیت در این زمینه نظریه پرداز حقوق اتریشی هانس كلسن۲ بود. او به مخالفت با بیزاری اشمیت از ایده پارلمان و ستیز نظری او با نظام حقوقی مبتنی بر ایده متمدنانه قانون گستری و ارزش های دموكراسی پارلمانی برخاست.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.