جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

رستگاری در میان زباله ها


رستگاری در میان زباله ها

درباره فیلم نارنجی پوش

کتاب‌ها و خط سیری که مهرجویی در مطالعاتش دنبال می‌کند، در کارنامه سینمایی او نقش مهم و پررنگی دارند.

درونمایه بخشی از «هامون»، بحث ابراهیم و ایمان اوست که کی یرکگارد در کتاب «ترس و لرز»ش مطرح کرده. در «لیلا»، رضا برای اثبات حرفش به لیلا به چند جمله از یک کتاب استناد می‌کند و داستان «پری» از جایی شروع می‌شود که او با کتاب سبز کوچکی آشنا می‌شود.

در اینجا هم حامد آبان از وقتی به نظافت و رفتگری علاقه‌مند می‌شود که کتابی درباره فنگ‌شویی می‌خواند. به این باید بحث اقتباس را اضافه کرد که اکثر آثار او بر اساس آن شکل گرفته و یکی از پیشروان این بحث به‌حساب می‌آید.

مهرجویی در هر فیلمش مخاطب را با آخرین سیر مطالعاتی و دریافت‌هایش در زمینه‌ای که برایش فیلم می‌سازد، آشنا می‌کند.

علاوه بر اینها یکی از بزرگ‌ترین موضوعات و دغدغه‌های او عرفان است و او چه در وجه تماتیک آنها و چه در شیوه ارائه آنها از عرفان به‌دور نبوده است.

یکی از ویژگی‌های عرفان و مسائل شهودی این است که هر دریافت و ادراکی صرفاً مخصوص شرایط و موقعیت همان فرد و همان زمانی است که آن را تجربه می‌کند.

حالا این ادراک فردی برای ارائه به‌صورت یک اثر دراماتیک، باید از حالت ادراکی و درونی خارج شود و صورتی کنش‌مند داشته باشد.

اساسا انتقال مباحث کشف و شهودی، کار سخت و در مواردی ناشدنی است و شاید همین موضوع است که مهرجویی را نسبت به منطق روایی و ساختار دراماتیک کارهایش بی‌تفاوت کرده و باعث شده داستان و شیوه روایتش اهمیت کارهای سابقش را نداشته باشد.

او مرعوب حرفی می‌شود که در کشف و شهود شخصی یا سیر مطالعاتی‌اش به آن رسیده و تلاشی برای رسیدن به روایت و زبانی متناسب با‌ آن نمی‌کند.

پس ممکن است مخاطب تلاش کند به مدد بازی انرژیک و برونگرای حامد بهداد، «نارنجی‌پوش» را به خود بباوراند، اما میزان همخوانی داستان فیلم با واقعیات بیرونی جامعه، مسأله‌ای است که همچنان ذهن مخاطب را قلقلک می‌دهد و مانع ارتباط درست و درمانش با فیلم می‌شود.

در نتیجه فیلمی مثل «آسمان محبوب» حوصله مخاطب را سر می‌برد یا با همه جدیتش خیلی جاها او را به خنده می‌اندازد و «طهران، تهران» بیشتر شبیه یک گزارش تلویزیونی شبیه می‌شود که تصویر سرخوشانه و شنگولی از تهران و دیدنی‌هایش ارائه می‌کند اما هیچ‌کدام به‌عنوان یک اثر سینمایی ماندگار از خالق «گاو» و «هامون» در ذهن ما ته‌نشین نمی‌شوند.

مهرجویی در دهه هشتم زندگی‌اش به‌جای مسائل بزرگ و هستی‌شناسانه و نگاه لانگ‌شات به کلیت هستی، به دنبال کشف بهانه‌های کوچک زندگی است و به‌‌جای فهم یا تغییر کل جهان در ابعاد ماکرو و بزرگش، به دنبال فهم جهان هستی در ابعاد میکرو و رصد جزئیاتی است که البته تغییر همان‌ها هم کار کوچک و آسانی نیست.

خاصیت عرفان و حتی فلسفه، رسیدن به سادگی است. دقت کنید که کل پیام فیلم با اینسرت‌ از جمله‌های کلیدی کتاب و جستجوی اینترنتی حامد درباره فنگ‌شویی و مفاهیمی مثل انباشت به مخاطب ارائه می‌شود؛ این‌که برای پاکیزه کردن درون (تزکیه) باید از بیرون شروع کرد و محیط بیرون می‌تواند نماد بیرونی وضعیت درونی ما باشد.

صرف‌نظر از این‌که معتقد باشیم باید از اصلاح درون به اصلاح بیرون رسید یا بر عکس، خود صورت مسأله ساده‌تر از آنی است که خیال کنیم می‌تواند دستمایه فیلمی از مهرجویی باشد.

اما اگر مبنای یک کار عرفانی را تحول بدانیم، حامد آبان غیر از تحول بی‌منطقش در ابتدای فیلم که با خواندن یک کتاب ساده کارش را رها می‌کند و رفتگر می‌شود، در کجا متحول می‌شود؟ بعد از این او فقط می‌خواهد خودش را به زور به دیگران تحمیل کند.

از زاویه منطق و استدلال، حرف او به همسرش نهال، محلی از اعراب ندارد. چرا نهال باید کار و موقعیت و درآمد خوبش را که پاداش تلاش و استعداد فردی اوست، کنار بگذارد و شرایط شوهر رفتگرش را بپذیرد و مگر نباید شاعرانگی بر بستری از روابط علی و معلولی پیش برود؟ حامد جز ستیز و مجادله و دعوا و تحقیر با نهال چه می‌کند که ما برگشت و همراهی او را بپذیریم و آن را یک هپی‌اندِ بی‌منطق و نچسب ندانیم؟

بله، می‌دانیم که نارنجی‌پوش هم بر اساس واقعیت ساخته شده. ولی یکی از اولین درس‌های داستان‌نویسی و درام‌پردازی این است که واقعیت داستانی ربطی به واقعیت بیرونی ندارد و هر واقعیتی برای تبدیل به یک اثر هنری باید واجد مشخصات یک درام نیز باشد.

این چیزی است که خیلی از مردم معمولی در موردش به اشتباه می‌افتند و خیال می‌کنند صرفاً با روایت نعل به نعل ماجراهایی که از سر گذرانده‌اند، می‌شود داستان خوبی نوشت یا فیلم خوبی ساخت.

مهرجویی هم تلاش کرده با استناد به واقعیت بیرونی، برای واقعیت داستانی نارنجی‌پوش حکم تأیید بگیرد.

به نارنجی‌پوش می‌توان تأویل‌های مختلف سیاسی ـ ‌اجتماعی هم الصاق کرد. اگر آشغال نماد همه نابسامانی‌ها و موانع موجود در مناسبات مختلف جامعه ما باشد، حامد یک آدم کنش‌مند است که برای از بین بردن آنها اقدام می‌کند و آستین بالا می‌زند اما نکته اینجاست که فیلم پیش از هر چیزی باید بتواند داستان و روایت ساده خود را درست و اصولی و منطقی ارائه کند و این اتفاقی است که در این فیلم نیفتاده. از تأثیرات حداقلی فیلم بر مخاطب نیز نمی‌توان چشم پوشید.

وقتی فیلم تمام شد، تماشاچیانی که ما باشیم، بر خلاف همیشه پلاستیک‌ آشغال‌هایمان را زیر صندلی سینما نریختیم و با خودمان بیرون بردیم. با کارمندان داخل سالن هم که لباس رفتگران را پوشیده‌ بودند و می‌دانستیم بابت وظیفه‌شان یعنی تمیز کردن سالن پول می‌گیرند، لبخند ‌معناداری رد و بدل کردیم.

با این حساب می‌توان گفت فیلم تأثیرش را از همان پایان فیلم به‌جا گذاشته و این برای آقای کارگردان که از دست زباله‌ها به تنگ آمده، دستاورد کمی نیست.

جابر تواضعی