شنبه, ۱۵ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 4 May, 2024
مجله ویستا

خسته ام کرده اند


خسته ام کرده اند

روایت کیانوش عیاری از روزهایی که دور از سینما و با دلزدگی و کدری می گذراند

وقتی مدیران دچار ترس می‌شوند و برای حفظ موقعیت‌شان عدالت را لگدمال می‌کنند، قطعا فیلم شریف را تاب نمی‌آورند و ترجیح می‌دهند به بهانه حفظ ارزش‌های دینی که در غالب موارد صادقانه نیست، این سینما را خفه کنند. این دسته از مدیران تصمیم‌گیرنده به شدت به کارخانه رویاسازی هالیوود و بالیوود توجه دارند. اگرچه می‌کوشند این توجه و اعتقاد پنهان بماند

وقتی می‌گویم که می‌خواهم درباره سینمای این روزها گفت‌وگو کنم، جواب می‌دهد که خانم من خیلی وقت است که سینمای ایران را دنبال نمی‌کنم، چه حرفی بزنم؟! می‌گویم همین که دنبال نمی‌کنید، سوژه خوبی است، به جز آن می‌خواهم درباره سینمای اجتماعی حرف بزنم، سینمایی که شما هم جزوی از کارگردانان آن هستید، از چه کسی بپرسم بهتر از شما؟! بازهم جواب می‌دهد؛ بهتر از من که زیاد است، اما می‌شود درباره سینمای اجتماعی هم حرف زد، بیا. قبول می‌کند، البته با بی‌حوصلگی که از لحن صدایش آن طرف خط کاملا پیداست و انگار همان «سینمای اجتماعی» تنها انگیزه‌اش برای راه دادن به خلوتی است که خودش تعریف می‌کند، دوسال است درگیرش شده.

توی خانه‌یی در حوالی میرداماد، چای سبز جلویم می‌گذارد و به شکل پدرانه‌یی مواظب است که وسط حرف‌های جدی درباره سینمای اجتماعی و وظیفه‌اش برای روایت از حال و روز مردمان جامعه، از چای سبز خوشم بیاید و از ظرف میوه روی میز میوه بردارم و شیرینی کرمانی را بخورم که از کرج آمده. دقیق‌تر بخواهم تعریف کنم، روبه رویم کارگردانی نشسته که در کارنامه کاری‌اش بیشتر از انگشتان یک دست، فیلم خوب دارد، اما دو سال است که در خانه نشسته و در شرایطی که حاضر نشده تن به اصلاحیه‌های فیلم «خانه پدری» بدهد، این مقاومت را به شرایط زندگی‌اش نسبت می‌دهد و مواظب است لابه‌لای حرف‌هایش، تصویری متفاوت از آنچه هست، برای من و آنهایی که این مصاحبه را می‌خوانند، ندهد. کارگردانی که کیانوش عیاری نام دارد و از سینمای اجتماعی و کارگردانی که می‌خواهد راوی جامعه‌اش باشد، یک‌تنه دفاع می‌کند تا در روزهایی که او را امیدوارتر از قبل کرده، دریچه‌یی برای بازگشت به سینمایی امانتدار و شریف برای جامعه باز شود.

گفته بودید؛ چند سالی است سینمای ایران را دنبال نمی‌کنید، دلیل خاصی دارد این اتفاق؟

همه‌اش به خاطر نازل شدن وجه غالب سینمای ایران نیست. به من هم برمی‌گردد. به بی‌حوصله بودن و نداشتن انگیزه. هنوز فیلم‌های ارزشمند ساخته می‌شوند و موفقیت‌های جهانی هم بر آن صحه می‌گذارند. انتظار ندارم در کفه سنگین‌ ترازو این گونه فیلم‌ها را ببینم. کفه سنگین درهمه کشورها به سود فیلم‌هایی است که ماموریت اصلی آنها صرفا سرگرمی است و این جایگاه هرگز در زمره گناهان کبیره نیست. اگر این کفه سبک‌تر از کفه دیگر ترازو باشد حتما قورباغه ابوعطا خوانده و آب هم سربالا جاری شده.

دلیل این عدم توازن چیست؟

اوایل دهه ۶۰ که سینمای جدید ایران در حال شکل‌گیری بود هم فیلم‌های خوب تولید می‌شدند و هم فیلم‌های بد و هم فیلم‌های بینابین. در دوران اصلاحات اگرچه سینما تکان خورد و گرایش به سمت تعقل در فیلمنامه‌ها افزایش یافت اما باز هم آثار نازل ساخته می‌شدند و این بار فیلمسازانی که همیشه به مرعوب ساختن تماشاگران متمایل بودند، کوشیدند از طریق شعارهای هیجانی روز که همیشه باب میل جوانان است به روش‌های کاسبکارانه خود ادامه دهند. در فاصله سال‌های ۸۴ تا ۹۲ با توجه به شکل مدیریتی وزارت ارشاد، سینما به سرعت به سوی جلب نظر صرف تماشاگر خیز برداشت و همزمان سینمای موجه پشت درهای بسته ماند. تولیدات سینمای بنجل که چیزی تهی‌مغزانه‌تر از سینمای تجاری است کار را به جایی رسانده که برای احیای مجدد شرف سینما و جان‌گیری مجدد آن زمان زیادی لازم است. اگرچه در چند ماه اخیر بارقه‌هایی از امید دیده شده و فعلا نکته‌یی برای بدبینی وجود ندارد اما باید هوشیار باشیم که کوشندگان نوع سخیف سینما همیشه بیدارند.

دلیل توجه به این سینمای بنجل از کجا می‌آید؟

وقتی مدیران دچار ترس می‌شوند و برای حفظ موقعیت‌شان عدالت را لگدمال می‌کنند، قطعا فیلم شریف را تاب نمی‌آورند و ترجیح می‌دهند به بهانه حفظ ارزش‌ها که در غالب موارد صادقانه نیست، این سینما را خفه کنند. این دسته از مدیران تصمیم‌گیرنده به شدت به کارخانه رویاسازی هالیوود و بالیوود توجه دارند. اگرچه می‌کوشند این توجه و اعتقاد پنهان بماند، اما در عمل روش‌های آنها را برای مصادره ذهن و عواطف و چشم مخاطب تقلید می‌کنند تا مبادا تماشاگر چیزی جز تفکر آنها عایدش شود. شکل‌گیری کارخانه رویاسازی بومی سال‌هاست که شروع شده و برآیند این تفکر منجمد چیزی جز خمودگی تماشاگران نیست. سینمای بنجل در مقاطعی به ارزش تبدیل شد و دیدیم که تعدادی فیلم به صرف فروش بالا، الگو شدند.

و در راستای حمایت، بلیت‌های رایگان و سوبسیدها و... هم نصیب بعضی از فیلم‌ها می‌شد.

طبعا، اما تمامش این نبود. آن فیلم‌ها به دلیل امکانات مالی و حرفه‌یی فراوان واجد صحنه‌هایی بود و هست که تماشاگر را جذب می‌کند. چنین فضاسازی‌هایی اگر ادامه‌دار باشد ادراک تماشاگر را ویران می‌کند. این ویژگی ابتذال است. سال‌ها پیش کسی گفته بود ابتذال مثل زخمی است که در اثر خارش‌های پی در پی کارش به جای باریک می‌کشد. البته نباید نادیده گرفت که هر وقت یک فیلم خوب امکان ارتباط خوب با تماشاگر را یافته به فروش خوب هم رسیده و به این خوشبینی دامن زده که سینما هنوز زنده و بخش‌هایی از تماشاگران هم در کمین چنین بزنگاهی هستند.

اما به هرحال فروش بالای سینما نشانه‌یی از استقبال است و تماشاگر به دیدن فیلم‌های بدنه یا تجاری عادت کرده.

در جامعه‌یی که آمار بی‌سوادی کم نیست و برخی مردم محرومیت‌هایی هم دارند طبیعی است که حوزه‌های فرهنگی هم متاثر از شرایط پیرامونی باشند. مگر می‌شود فعالیت‌های فرهنگی و هنری را جدا از متغیرهای اجتماعی دانست و برای درک چنین تولیداتی در برج عاج نشست؟ نه همه چیز کاملا در هم تنیده و سینمای ایران هم طی آن سال‌ها تابعی از شرایط خودش بوده.

آن فیلم‌هایی که شما را امیدوار می‌کردند، کدام است؟

«جدایی نادر از سیمین» و در گونه‌یی دیگر «سوپراستار» یا «خوابم میاد» و تعدادی فیلم دیگر.

تعداد این فیلم‌ها خیلی کم است.

در مقابل فیلمسازهای زیادی را داریم که یا کار نمی‌کنند یا فیلم‌هایشان اکران نشده، مثل خود شما که فیلم‌تان اکران نشده...

چرا از واژه اکران نشدن استفاده می‌کنید و به جایش نمی‌گویید توقیف شده.

این واژه توقیف را برای «خانه پدری» از کی قبول کردید؟

از بهمن‌ماه سال ۱۳۸۹ که فیلم برای جشنواره فجر انگار دیده هم نشد.

پذیرش این توقیف برایتان سخت بود؟

ترجیح هر فیلمسازی، دیده شدن فیلمش پس از آماده شدن آن است. اگرچه فیلم خوب هرگز بیات و کهنه نمی‌شود اما این دلزدگی‌ها فیلمساز را بیات می‌کند. شما می‌توانید به جای واژه بیات بگویید خسته و دلزده. اما نتیجه هر چه باشد چیزی نیست جز تلف شدن عمر گرانبها که هر ساعت آن ارزشمند است برخی فیلمسازان ایرانی سال‌های طلایی زیادی را در دایره کج‌فهمی‌ها و تنگ‌نظری‌ها و مصلحت‌ها از دست داده‌اند.

پس به خاطر این دوران‌های سپری شده است که می‌شنیدیم کیانوش عیاری برخلاف خیلی‌ از فیلمسازها تن به اصلاحیه‌ها نداده؟

خلوت دو سال اخیر زندگی‌ام شاید وسیله و امکانی برای از سر گذراندن مشکلات توقیف فیلم «خانه پدری» بود. ضمن اینکه نه انگیزه‌یی داشتم و نه میل و حوصله‌یی. اما بهتر است به من به عنوان یک فیلمساز مقاوم، صبور و سرسخت نگاه نکنید.

فکر نمی‌کنید که بخشی از این سینمایی که این روزها می‌بینیم و حتی دیگر مدیران هم از اوضاع و احوال نامساعد آن می‌گویند، نتیجه جای خالی فیلمسازهای قدیمی مثل شماست که حالا یا فیلم نمی‌سازند یا فیلم‌هایی ساختند که به نمایش نرسیده؟

جای باتجربه‌ترها حتما خالی است اما نیروهای جوان و تازه‌نفس هم بسیار امیدوارکننده هستند.

چه چیزی لازم است تا شما فیلم بسازید؟

باید در شرایط ساخت فیلم قرار گرفت. ضمنا در حال دورخیز هم هستم.

فکر می‌کنید این صبر و هیچ کار نکردن شما ارزشمند است؟ چقدر این شرایطی که الان شما دارید از حیثیت آن سینمای مولف دفاع می‌کند؟

من از چیزی یا کاری یا جایی عقب‌نشینی نکرده‌ام. شرایط کار کردن مهیا نبوده ولاجرم سه سال است که فیلم نساخته‌ام. نگران هم نیستم که مبادا فیلم بعدی‌ام خوب از کار درنیاید و سرافکنده شوم. فیلم ساختن حرفه ما است و نباید خودمان را لوس کنیم که فیلم‌مان باید شاهکار باشد. در هر حال اگر شرایط مهیا باشد همین فردا فیلم می‌سازم.

آن شرایط چیست؟

آماده شدن فیلمنامه‌ام که باید شبیه به ایده اولیه‌یی باشد که در مغزم رسوب کرده است.

در کنار این فیلمنامه، درگیر تکمیل فیلمنامه مجموعه‌یی به نام «هشتادو هشت متر» هستم.

پس شما به آینده امیدوار هستید و امیدوارید که فیلم دیگری بسازید که به سرنوشت «خانه پدری» دچار نشود و آن را روی پرده ببینیم؟

باتوجه به رویدادهای اخیر انتظاری غیر از فیلم ساختن تعدادی از کارگردانان کم‌کار سال‌های گذشته نیست.

به هر حال برای همه ما سابقه داشته که در روزهای اولی صحبت‌هایی بشنویم وبعد اتفاق‌هایی متفاوت از آن حرف‌ها ببینیم. شما امیدوارید و فکر می‌کنید آن اتفاق می‌افتد؟

بله، ما هم منتظر گام‌های بعدی هستیم. مسوولان جدید سینمایی فعلا باید به بازسازی ویرانه‌یی که تحویل گرفته‌اند بپردازند.

فکر می‌کنید این ویرانه آباد می‌شود؟

تماشاگران آتش زیر خاکستر هستند. بارها شاهد بوده‌ایم که در غرقاب ابتذال ناگهان فیلمی خوش درخشیده و مسیر سینما را ترمیم کرده است.

تماشاگر همیشه آمادگی دارد. فقط کافی است لرزشی کوچک رخ دهد.

چقدر مهم است که سینما تصویری از جامعه خودش باشد؟

ممکن است برای سرمایه‌گذار کارخانه رویاسازی سرگرم کردن تماشاگر و به قول خودش دور کردن موقت او از کوه مشکلات زندگی مهم‌ترین هدف باشد، اما چشمپوشی از واقعیت‌ها و بدتر از آن قلب واقعیت‌ها، سینما را پوشالی می‌کند. البته بد نیست گفته شود که به بهانه این نظر، نباید فیلم‌های سرگرم‌کننده شریف را تکفیر کرد و یا به درک فرستاد. این‌گونه سینمایی هم باید به دم و بازدم سینما کمک کند.

پس اشکال این کارخانه رویاسازی کجاست؟

فراموشی زندگی پیرامون هم حد و حدودی دارد. تن سپردن به بی‌خبری و ندیدن و نشنیدن ناهنجار‌ها و دردها عین دائم‌الخمری است.

پس فکر می‌کنید که چه سینمایی خوب است؟

سینمایی که ساختمانش استاندارد و امن باشد،صندلی‌هایش راحت باشند، نور پروژکتور کافی باشد،سیستم صوتی‌اش و...

نه نه. سوال‌ام را تکرار می‌کنم. پس فکر می‌کنید چه فیلمی خوب است؟

آهان، از این نظر. هر فکری باید از طریق بارهای عاطفی به تماشاگر منتقل شود و او را دلزده نکند.اگر چیزی به او نمی‌دهد شعورش را هم به بازی نگیرد و از تکنیک و صحنه‌پردازی‌های مشعشع بسان وسمه و بزک استفاده نکند.

اگر فرض کنیم که همین الان، بخواهید از یکی از فیلمنامه‌هایتان برای ساخت انتخاب کنید، کدام را انتخاب می‌کنید که هم جراحی جامعه نباشد و هم ‌جنسی از زمانه باشد؟

اگر داستان فیلمی در اتاقی بگذرد که نه پنجره‌یی دارد و نه تلفنی، آن داستان به هر حال متاثر از جامعه‌یی است که خارج از آن اتاق در خروش است. به این ترتیب فکر می‌کنم و البته حتم دارم وقتی به زندگی می‌پردازم، به جامعه هم پرداخته‌ام.

این سال ۹۲ که از بهارش تا همین حالا، اتفاق‌های زیادی در آن افتاده را چطور نگاه می‌کنید؟

دیده شدن اثرات دولت نو در زندگی مردم تدریجی است اما به نظر می‌رسد دشواری‌ها و ناکامی‌های قبلی به این زودی‌ها دست از سر مردم بر نخواهند داشت.

یعنی می‌خواهید از ناکامی‌های قبلی بگویید؟

نه، از ناکامی‌ها نخواهم گفت. می‌خواهم از انسانی بگویم که در یک جامعه دشوار زندگی می‌کند. انسانی که توشه‌اش از رویاهایش آکنده نیست.

فکر می‌کنید بتوانید درباره همه اینها در فیلم‌تان بگویید و گرفتار ممیزی و...نشوید به هر حال درباره خیلی از اتفاق‌ها نمی‌شود راحت حرف زد.

از یک سو برای تصویر ناگواری‌ها راه‌های زیادی هست همه چیز که نباید مستقیم گفته شود. اما از سوی دیگر فیلم ساختن یک جدال همیشگی است. دولتی موافق هست و دولتی مخالف. گاهی اوقات لابه‌لای دعوای دو قدرت، در شرایطی که حواس‌شان به ما نیست، موفق می‌شویم فیلمی را بسازیم که دو طرف هم آن را دوست ندارند. عیارپیشگی بخش مهمی از فیلمسازی است.

مشکل خانه پدری چیست؟

درباره «خانه پدری» همه چیز شوخی است. مدیران قبلی می‌گفتند صحنه قتل دختر توسط پدر و برادرش خشن و دلخراش است و به خاطر روان تماشاگر باید حذف شود. این همه شفقت و رافت متعلق به زمانی است که چند فیلم با صحنه‌هایی به مراتب خشن‌تر اکران شدند و آب توی دل تماشاگران تکان نخورد. ظاهرا «خانه پدری» مشکلی دارد که کسی به درستی نمی‌داند آن مشکل چیست! سال گذشته آقای سجادپور این فیلم را برای اهالی رسانه نمایش دادند و در پایان نمایش هم خیلی‌ها علت توقیف این فیلم را پرسیدند و البته جواب درستی هم عاید کسی نشد. این فیلم سنت‌هایی را نقد می‌کند که قانون هم از آنها حمایت نمی‌کند.

پس مقوله سینما و جامعه، خیلی پیچیده شده و همیشه درگیری‌هایی وجود دارد که هیچ کس نمی‌داند چیست؟

چرا، همه می‌دانیم چیست، اما به زبان نمی‌آوریم. فیلمساز اجازه ندارد موضوعی را از جامعه به امانت بگیرد و پس از پالایش به تصویر کشانده و مجددا به جامعه بازگرداند. فیلم «آبادانی‌ها» توسط وزیر وقت ارشاد و به بهانه نمایش سیه روزی های یک جنگزده آبادانی از جشنواره کن برگردانده شد و با اکرانی به عمد بد و بسیار رقت‌بار و مفلوک، به خاک سیاه نشست.

فیلم «شبح کژدم» در معرض این اتهام قرار گرفت که سینمای نوپای بعد از انقلاب را به سخره گرفته است. فیلم مظلوم «بودن یا نبودن» متهم بود که مسلمانان را عقب‌مانده و مسیحی‌ها را متمدن نشان می‌دهد. فیلم «آن سوی آتش» برای جشنواره کن فیپا انتخاب شد اما دو نفر از مدیران یا نمایندگان وقت تلویزیون، آقای جوزی و هندی معتقد بودند که اگر «آن سوی آتش» از کشور خارج شود، روزنامه‌هایی چون اومانیته و فیگارو... از این فیلم مشتی آهنین خواهند ساخت تا علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی کوبیده شود. این فیلم دو سال در بایگانی ماند و بالاخره با وساطت بنیاد فارابی به کن رفت وجایزه اول فیپا را گرفت و مهم‌ترین روزنامه صبح فرانسه که در صفحه اولش و با درشت‌ترین حروف نوشت، کن در تسخیر سینمای آیت‌الله‌ها. آقای جوزی و آقای هندی و مسوولان وقت تلویزیون! با چند میلیون دلار می‌شد چنین تیتر و تیترهای دیگری را که به ستایش سینمای ایران پرداخته بودند خرید. اما صدمه اصلی این تصمیم تنگ‌نظرانه متوجه فیلم «آن سوی آتش» بود که از جریانات سینمایی جهان دور ماند و در نهایت هم از بین بیشتر کشورهای جهان که خواهان خرید فیلم بودند، تنها شبکه هفت فرانسه موفق شد امتیاز نمایش فیلم را بخرد و بقیه کشورها با جواب رد مواجه شدند. به‌راستی باید گفت نیش عقرب نه از ره کین است...

با این روایت‌های شما از فیلم‌های قبلی، باید همچنان به راه ادامه داد و منتظر ماند تا فیلم‌ها خودشان را پیدا کنند؟

بله، نمی‌شود که ماند و فیلم نساخت.

ممکن است شما هم خسته شوید؟

مگر دل پرم و لحن‌ام نشان نمی‌دهد که خسته‌ام کرده‌اند؟

بنابراین جنس سینمایتان را عوض خواهید کرد؟

نمی‌دانم شرایط در آن روز چطور خواهد بود. اما باز هم با سماجت می‌کوشم به بیراهه کشانده نشوم. شرایط امیدوارکننده جدید که این‌طور می‌گوید.

نازنین متین نیا