دوشنبه, ۲۴ دی, ۱۴۰۳ / 13 January, 2025
مجله ویستا

شاعر سپید


شاعر سپید

نگاهی به زندگینامه «سپیده کاشانی» شاعر حماسی انقلاب

صفحه‌های زندگینامه را تند‌تند می‌خوانی هرجا که به نظرت مهم می‌آید، بولد می‌کنی که دوباره برگردی. همه چیز مختصر است. یک شاعر زن با یک کتاب شعر و ۵۰ سروده انقلابی! که سال ۱۳۷۱ به علت بیماری سرطان در انگلستان فوت کرده است. برمی‌گردی به جملاتی که بولد کرده‌ای. «در وصیت‌نامه نوشته بودند: من را حتما در بهشت زهرا(س)، در کنار شهدا به خاک بسپارید.» «یک بار که با هم به بهشت زهرا(س) رفته بودیم، به من گفت: من لذت می‌برم این‌جا باشم؛ چون حداقل صوت قرآن از بلندگوی بهشت زهرا(س) پخش می‌شود و دلم را آرامش می‌دهد. من در پاسخ گفتم: مادر از این حرف‌ها نزنید و ایشان سریع گفتند: مرگ حق است و دوست دارم این‌جا در کنار شهدای انقلاب و جنگ باشم». همین‌طور که پایین می‌روی، بیشترین کلماتی که با حروف درشت از متن جدا شده‌اند، چند واژه مشترک هستند: «انقلاب، قرآن و جنگ، شهدای جنگ... » عجیب هم نیست که در ادامه می‌خوانی در سال‌های جنگ در جبهه و خط مقدم حضور داشته و شعرهای حماسی‌اش حسابی اصل هستند.

شعر برای او پس از انقلاب سلاحی بوده که با آن به جنگ می‌رفته‌است. «امروز موقع آن رسیده که دیگر شعر را به‌عنوان یک سلاح تیز و برنده جدی بگیریم... شعر امروز ما می‌تواند با مروری در آیات قرآن، انقلابی به وجود آورد و از این دریای یگانه، گوهرها برگیرد.» هنوز روزهای ابتدای جنگ بود و کمتر کسی آغاز جنگ را باور داشت. اما خانم سپیده کاشانی تصمیمش را برای خودش و شعرش گرفته بود. «سوده، شاعره عرب، که شیفته عدالت حضرت علی علیه السلام بود، در بسیاری از جنگ‌ها در رکاب مولای خود حرکت می‌کرد و با اشعار حماسی‌اش، سربازان اسلام را تشویق می‌کرد.»

● زندگی سپید

سپیده کاشانی در سال ۱۳۱۳ در کاشان در خانواده‌ای مذهبی به دنیا آمد. او درباره خانواده خود می‌گوید: «خانواده من یعنی پدر و مادرم به مطالعه کتاب و خواندن دیوان‌های شعر استادان متقدم و متأخر علاقه و عشقی وافر داشتند. طبیعی است که من نیز از همان کودکی، با شعر خصوصا با اشعار حافظ و سعدی و مولانا آشنا می‌شوم و اشعار حافظ، بیش از همه مرا تحت تأثیر قرار می‌داد و هر بار که در بحر تفکر در آثار حافظ غرق می‌شوم، صدفی یا گوهری تازه به دست می‌آورم. باید بگویم که شعر و ادبیات، نیمی از زندگی من شد که در تنهایی پناهگاه من است». در نوجوانی اولین شعرهایش را می‌گوید. سپیده پس از پایان آموزش متوسطه به ادامه تحصیل می‌پردازد و به دانشگاه می‌رود. در سال ۱۳۳۱ ازدواج می‌کند و به تهران می‌رود تا در آن‌جا بیشتر بیاموزد و در شعر تواناتر شود.

در تهران معلم واقعی‌اش، مادرش را از دست می‌دهد. ۱۳۴۷ آغاز فعالیت او با مطبوعات است. در این سال‌ها پدرش نیز از دنیا می‌رود و اندوه مرگ پدر، غم او را بیشتر می‌کند. اولین مجموعه شعر سپیده در سال۱۳۵۲ به چاپ می‌رسد. پس از انقلاب در سال ۱۳۵۸ با صدا و سیمای جمهوری اسلامی همکاری می‌کند. در سال‌های جنگ بارها در جبهه حضور داشت و سروده‌هایش را در میدان جنگ می‌گفت. مدت ۱۰ سال از سال ۱۳۶۰ عضو رسمی شعر و ادب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود و بیش از یک سال هم در سمت عضو شورای عالی شعر و ادب تلویزیون فعالیت می‌کرد.

● شعر سپید

سپیده کاشانی شاعر موفق دوران انقلاب اسلامی است. شاعری که با احساسات و اعتقادات عمیق مذهبی و انقلابی در کنار مردم بوده و برای آن‌ها شعر گفته است. اشعار او غالبا مضامین توحیدی دارد. شعرهای او بیشتر حامل پیامی برای مخاطب هستند، پیامی که برخاسته از دل واقعیت‌هایی است که شاعر به چشم خود از نزدیک دیده و نتوانسته از کنار آن‌ها با بی‌تفاوتی بگذرد. سپیده کاشانی در سروده‌هایش کمتر از زبان رمز و اشاره استفاده کرده است و معمولا حقیقتی را که قصد بیانش را داشته به سادگی و روانی با مخاطب در میان گذاشته است. کلمات او کلمات پیچیده و دشواری نیستند. به همین خاطر اکنون هم اگر به سراغ شعرهای او بروید حس تازگی آن ها به شما منتقل می‌شود. زبان کاشانی روان، ساده و زلال است. شعر حماسی او زبانی قابل درک برای عموم مردم دارد.

از کودکی با قرآن همراه بود و به پیامبر گرامی اسلام(ص) و امامان‌‌(ع) محبتی عمیق داشت. می‌گوید:

اگر کلام شود هر نفس که شرح تو گوید

کجا ز عهد برآید ز وصف چون تو مقامی

پروانه‌های شب، عنوان نخستین مجموعه شعر سپیده است. او در شعرهای این دفتر بیشتر به توصیف فضای تیره و سرد حکومت پهلوی می‌پردازد. در این باره از جمله می‌گوید:

حصار شب به گرد ما و از روزن نمی‌روید

نگاه روز، تا بر قامت عصیانم آویزد

ز بس رنگ است در انبوه چشم انداز ما، ترسم

که اهریمن به گرد شاخه ایمانم آویزد

درین یلدا شب آن سان زد، به سروستان ما توفان

که نومیدی به موج برکه چشمانم آویزد

ز گل‌ها نیست جز بویی، ز پیمان نیست جز حرفی

زهی بر گوشواری کز سر مژگانم آویزد

در هنگام بازگشت امام خمینی(ره) به ایران در ۱۲ بهمن ۵۷ این شعر را سرود:

چارده قرن بسی گل وا شد

از یکی روح خدا پیدا شد

گلی آزاده ز صحرای خمین

خونش آمیخته با خون حسین(ع)

گل صد برگ خرد، پرافشان

آمد و آمد و آمد چون جان

آمد و داروی بیماران شد

چلچراغ ره بیداران شد

شد ز آزادگی اش سرو خجل

چون به پا خاست، نگون شد باطل

قصد کرده بود تا پیروزی صبح بیکار ننشیند، بعدها قسم نامه‌ای دراین باره سروده بود:

قسم به شبنم گلبرگ گونه‌های یتیم

به آن صفا که به دل‌های مؤمن است مقیم

قسم به سوز دعای کمیل، در سنگر

قسم به شور و مناجات با صفای سحر

به سر نور، به ابهام پرشکوه فلق

به خون مهر که جوشد ز آستان شفق

به واپسین نگه پر ز رمز و راز شهید

به آن خلوص در آن آخرین نماز شهید

قسم به تربت گل، بوی بارگاه حسین

قسم به خون شهیدان، قسم به پیر خمین

که تیر آه یتیمان، خطا نرود

سپیده تا نزند صبح را صلا، نرود

نویسنده: اعظم عامل‌نیک