جمعه, ۱۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 3 May, 2024
مجله ویستا

فیلسوف و شعر


فیلسوف و شعر

رساله «فن شعر» ارسطو مهم ترین میراث فلسفی ادبی یونان در این قلمرو است نوشته حاضر, گزارش و تحلیلی است از این رساله

در منطق سنتی آن گاه كه به بحث «صناعات پنج گانه» ( «كلیات خمس» در تعبیر منطقیان مسلمان و «ایساغوجی» در تعبیر یونانی آن) می رسیم، در می یابیم كه در این صناعات، بحث از «ماده» قضایای منطقی است، چنان كه در مباحث دیگر، بحث در «صورت» آنهاست. براساس تقسیم پنج گانه در صناعات، ماده قضایا می تواند از پنج چیز فراهم آمده باشد: «برهان» ، «خطابه» ، «جدل» ، «مغالطه» و شعر. در این میان، زمینه های اجتماعی، فرهنگی و فلسفی در تفكر یونان، برخی فیلسوفان این سرزمین را برآن داشته است تا بحث در باره «شعر» را جداگانه و در رساله یا بحثی مستقل سامان دهند. رساله «فن شعر» (= بوطیقا) ارسطو مهم ترین میراث فلسفی- ادبی یونان در این قلمرو است. نوشته حاضر، گزارش و تحلیلی است از این رساله.

۱- مقدمه

پیش از بیان محتوای رساله «فن شعر» (۱) اشاره به یك نكته لازم است و آن ارتباط اندیشه ارسطو با استادش، افلاطون، در این مساله مثال سایر مباحث فلسفی است. افلاطون در باب هنر و زیبایی، ساختار فلسفی منظمی پدید نیاورده است و آرای او در این باره در رساله های مختلف او پراكنده است. در عین حال در نزد افلاطون- براساس ایده مثل- هنر همان «محاكات» (تقلید) است و چون براساس اندیشه مثل، عالم محسوس، خود تقلیدی از جهان معقول مثل است و نیز چون كار هنرمند محصول تأثیر گرفتن از تخیلات جهان محسوس است، پس كار هنرمند در واقع، تقلید تقلید است و معلوم است كه در نظر افلاطون چنین آفرینشی تا چه اندازه بی مقدار است. اما حكمت ارسطویی اساساً براین مبنا بنا نهاده شده است كه اندیشه انسانی بتواند فارغ از زیستن در جهان معقولات صرف، با این دنیای محسوس، انسانی و این جهانی نیز رابطه برقرار كند.

می دانیم كه رساله «فن شعر» مربوط به اواخر عمر مؤلف است و به همین دلیل علی القاعده باید اختلافی اساسی با تعالیم افلاطون داشته باشد. گفته اند كه شاعران، نخستین قربانیان مدینه فاضله افلاطون بوده اند. او این گروه را به این دلیل كه با زندگی فلسفی و عقلانی نسبتی ندارند از مدینه خود طرد كرده است. اما میراث دار او، ارسطو، با نپذیرفتن آموزه اساسی حكمت افلاطونی (مثل) میان زیبایی و اخلاق، تمایز نهاد و این هر دو ارزش را دارای جایگاهی جدا در معرفت بشری دانست.

سخن دیگر در این پیش گفتار مربوط است به تأثیر رساله «فن شعر» در ادبیات و نظریه های مربوط به نقد ادبی. این رساله در ساخت هنر و شعر لااقل دو مشكل جدی و كهن را تا حدی رفع یا حل كرده است: یكی این كه شعر و هنر، تقلید و تصور محض از طبیعت نیست. ارسطو- هر چند در باب زیبایی نظریه مستقل و مضبوطی عرضه نكرد- اما روح تعلیم او- مخصوصاً در رساله «فن شعر» - نشان داد كه هنر و زیبایی را باید پدیده ای مستقل دانست كه در آن نه فایده مادی منظور است و نه حتی فایده اخلاقی.

مبنای ارسطو در تفسیر و تحلیل آثار هنرمندان و ادیبان، توجه به آثار بزرگان زمان خود بوده است؛ بنابر این، این نكته كه ارسطو به مسایل روزگار خود توجه داشته است، نكته ای است كه به قول استاد زرین كوب «برای منتقدان امروزین نیز ارزش فوق العاده ای دارد.(ص ۷۳)

۲- گزارش و تحلیل

نخستین بحث رساله« فن شعر »در باره« شعر و تقلید» است. ارسطو پس از بیان تقسیم سه گانه شعر به« حماسه»، «تراژدی »و« كمدی »معتقد می شود كه در تمام این هنرها چیزها را به وسیله ایقاع و لفظ و آهنگ تقلید می كنند.(ص۱۱۳). «انواع شعر» و «انواع تقلید» از مباحث دیگر است، اما پیش از آن یادآوری می كند كه نباید مانند برخی از روی عادت چنین حكم كرد كه میان نوع اشعار و اوزان آنها اتحادی وجود دارد. ارسطو می گوید این گروه از مردم مثلاً برخی سخن سرایان را مرثیه پرداز و برخی را حماسه سرا می دانند اما لفظ «شاعر» را بر همه اطلاق می كنند و آنها را نه از بابت موضوع و ماهیت كارشان، بلكه فقط از بابت وزنی كه در سخنان خویش به كار می برند شاعر می پندارند.

ارسطو انواع شعر را برحسب انواع تقلید طبقه بندی می كند. در نظر او تفاوت هنرها مربوط است به شیوه هایی كه هریك از آنها در تقلید دارند. این تفاوت ها را می توان برحسب تفاوت در انواع تقلید برسه دسته تقسیم كرد: تفاوت های مربوطه به وسایط تقلید، موضوع تقلید و شیوه تقلید.

«منشأ شعر» بحث دیگر این رساله است. ارسطو معتقد است پیدایش شعر دو سبب داشته است كه هر دو طبیعی است: یكی «تقلید» است كه در آدمی غریزی است و از دوران كودكی ظاهر می شود و انسان معارف اولیه خود را از این راه به دست می آورد. سبب دیگر عبارت است از «لذت مشاهده تصاویری كه شبیه اصل اند» . ارسطو در این باره می گوید: سبب دیگر این است كه دانش آموزی نیز خود لذتی دارد كه مخصوص حكما و فلاسفه نیست. از همین رو است كه مشاهده تصاویری كه شبیه اصل اند، موجب خوش آیندی می شود؛ زیرا ما از مشاهده این تصاویر به احوال اصل آن صورت ها معرفت پیدا می كنیم و آنچه را كه در آن صورت ها به آن دلالت هست در می یابیم.(ص ۱۸۱).

ارسطو پس از این با بیان نسبت میان تقلید و بحث «منشأ شعر» نكته ای شنیدنی می گوید: غریزه تقلید در نهاد ما طبیعی است. كسانی كه در تولید آهنگ و ایقاع از راه كلمات استعداد بیشتری داشتند، اندك اندك پیش رفتند و به بدیهه گویی پرداختند و از بدیهه گویی آنان بود كه شعر پدید آمد؛ آن گاه شعر بر وفق طبع و نهاد شاعران، گوناگون گشت؛ آنها كه طبع بلند داشتند، افعال بزرگ و اعمال بزرگان را تصویر كردند و آنان كه طبعی پست و فرومایه داشتند به توصیف اعمال دونان و فرومایگان پرداختند.(همان) ارسطو «هومر» را مثال می زند و دو اثر او «ایلیاد» و «ادیسه» را نمونه های آفرینشی متعالی برمی شمارد.

اینك می رسیم به بحث انواع سه گانه شعر. «كمدی» در نظر ارسطو، تقلید از اطوار و اخلاق زشت و شرم آوری است كه موجب ریش خند و استهزا می شود. مبدأ پیدایش كمدی به سبب آن كه چندان قدرتی نداشته است، بر ما پوشیده مانده است. اما حماسه، مشابهتی كه با تراژدی دارد در این است كه همواره وزن واحدی دارد و شیوه بیان آن نیز بر خلاف تراژدی، نقل و روایت است. همچنین از حیث طول مدت نیز میان این دو تفاوت هست؛ یعنی حماسه برخلاف تراژدی از لحاظ زمان، محدود نیست.

در بحث از تراژدی، ارسطو ابتدا آن را تعریف می كند و آن گاه اجزای آن را برمی شمارد. تراژدی در نظر او «تقلید است از كار و كرداری شگرف و تمام؛ دارای درازی و اندازه ای معین است و به وسیله كلامی به انواع زینت ها آراسته بیان می شود. این زینت ها نیز هریك برحسب اختلاف اجزا مختلفند. این تقلید به وسیله كردار اشخاص انجام می پذیرد، نه به وسیله نقل و روایت، تا شفقت و هراس را برانگیزد و سبب تزكیه نفس از این عواطف و انفعالات گردد» .(ص ۱۲۱)

در تراژدی شش جزء وجود دارد كه تراژدی از آنها تركیب می یابد: «افسانه مضمون» ، «سیرت» ، «گفتار» ، «اندیشه»، «منظر نمایش» و «آواز» . در این اجزاء مهم این است كه افعال، تركیب و درهم آمیخته شو ند؛ زیرا تراژدی تقلید مردمان نیست، بلكه تقلید كردار، زندگی، سعادت و شقاوت است و سعادت و شقاوت نیز هر دو از نتایج و آثار كردار هستند.

از میان این اجزای شش گانه، مبدأ و روح تراژدی، «افسانه و داستان» است، و «سیرت» در مرتبه دوم است. در مرحله سوم، «اندیشه» است و مراد از آن، قدرت در بازیافتن تعبیر و بیانی است كه مقتضی حال و مناسب مقام باشد. اما «سیرت» امری است كه شیوه رفتار و طریقه ای را نشان می دهد كه چون برای انسان مشكلی پیش می آید، آن طریقه را اختیار می كند و یا از آن طریقه اجتناب می كند. چهارمین مرحله «گفتار» است و مراد از آن تبیین و بیان فكر به وسیله الفاظ است.

پس از بیان و توضیح اجزای تژادی باید دید ترتیب وقایع در این اجزا چگونه باید باشد. این مطلب در واقع، مهم ترین بحث درباره تراژدی است. در این باره در رساله «فن شعر» چنین می خوانیم: «برای آنكه در این باب قاعده ای كلی به دست داده باشیم، می گوییم حد كافی در این مورد آن اندازه از مدت است كه طی آن یك سلسله از حوادث كه برحسب احتمال یا ضرورت، ممكن است به دنبال یكدیگر بیایند، قهرمان داستان را از شقاوت به سعادت و یا از سعادت به شقاوت بكشانند.» (ص۱۲۶).

در هر سه نوع شعر _ كه تا اینجا قدری درباره مختصات هر یك سخن گفته ایم _ كار شاعر آن نیست كه امور را آنچنان كه روی داده است به درستی نقل كند، بلكه كار او این است كه امور را آنچنان كه ممكن است اتفاق افتاده باشند، روایت كند. ارسطو به این مناسبت در بیان نسبت میان شعر و تاریخ و نیز مورخ و شاعر، تفاوت این دو را در این نمی داند كه یكی روایت خود را در قالب شعر آورده است و آن دیگر در قالب نثر، بلكه تفاوت آن در این است كه یكی از آنها سخن از آن گونه حوادث می گوید كه در واقع روی داده است و آن دیگر در باب وقایعی سخن می گوید كه ممكن است روی بدهد. از این روست كه شعر، فلسفی تر از تاریخ و مقامش بالاتر از آن است؛ زیرا شعر حكایتگر امری كلی است در صورتی كه تاریخ از امر جزئی حكایت می كند(ص۱۲۸).

«دگرگونی و بازشناخت» قهرمان داستان در تراژدی از مباحث دیگر بحث انواع شعر و دو جزء عمده افسانه است. «دگرگونی» عبارت است از تبدل فعلی به ضد آن(۲) بازشناخت _ چنانكه از نام آن برمی آید _ انتقال از ناشناخت به شناخت است كه سبب می شود میانه كسانی كه می باید به سعادت یا شقاوت برسد، كار از دوستی به دشمنی یا از دشمنی به دوستی بكشد.

«بازشناخت» - چنانكه ارسطو تصویر كرده است _ بر چهار قسم است:

۱ _ نوعی كه از تمام اقسام دیگر كمتر جنبه هنری دارد ولی اكثر شاعران به دلیل نداشتن قوه ابتكار، به آن متوسل می شوند و آن عبارت است از بازشناخت به وسیله نشانه های مرئی. در به كار بردن این نشانه ها ممكن است درجات مهارت و تسلط، متفاوت باشد، چنانكه مثلاً «اولیس» را زنی كه پرستار او بوده است یك طور از روی آثار زخمی كه داشته است باز می شناسد و چوپانان او را از روی همان آثار زخم به گونه ای دیگر باز می شناسند.

۲ _ بازشناختی كه به ذوق شاعران ابداع شده باشد.

۳ _ بازشناختی كه با یادآوری حاصل شود. یعنی دیدن چیزی، احساس سابق را به خاطر آورد.

۴ _ بازشناختی كه براساس قیاس حاصل آید(ص۱۴۱-۱۴۳).

مریم هاشمی جنت آبادی

پی نوشت ها

۱- از «بوطیقا» ی ارسطو سه ترجمه فارسی در دست است: یكی ترجمه دكتر فتح الله مجتبایی، دیگری ترجمه سهیل افنان و در نهایت ترجمه استاد زرین كوب. ترجمه اخیر دربردارنده مقدمه ای مفصل، عالمانه و سودمند درباره زندگی، اندیشه و نیز جایگاه رساله «فن شعر» در شرق و غرب است. این ترجمه همچنین شامل پی نوشت های ارجاعی و توضیحی است كه بر صبغه پژوهشی آن افزوده است و به آن مقامی بیش از یك ترجمه صرف داده است. مشخصات كتاب شناسی این ترجمه - كه منبع نگارش این گزارش و تحلیل بوده است- چنین است:

زرین كوب، عبدالحسین (مولف و مترجم)، «ارسطو و فن شعر» ، (تهران، انتشارات امیركبیر، چاپ دوم: ،۱۳۶۹ ۲۲۰ ص).

۲- دكتر زرین كوب در بخش پی نوشت های توضیحی خود درباره «دگرگونی و بازشناخت» می گوید «مفهوم peripeteia عبارت از تحول یا دگرگونی است، اما مفهومی نزدیك به» امر ناگهانی «و» امر خلاف انتظار «و مانند» بازی روزگار «نیز در آن هست» ؛ رك: همان، ص ۱۹۲.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 2 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.