سه شنبه, ۴ اردیبهشت, ۱۴۰۳ / 23 April, 2024
مجله ویستا

چرا به هیچ کشیده شد


چرا به هیچ کشیده شد

درباره فیلم تلخ و دشنام گوی «هیچ»

اگر شما هم می توانستید « هیچ» ساخته عبدالرضا کاهانی را در جشنواره فیلم فجر ببینید، به طور حتم تاکید می کردید که اثری است بسیار تلخ و گزنده، با آدمهایی که همگی به جای رفتارهای معقول، دشنام تحویل می دهند و...

این نوشته، قصد نقد مستقیم فیلم را ندارد، چرا که بر آن است پیش از پرداختن به «هیچ»، مسیری را که کاهانی طی کرده تا به ساخت این فیلم رسیده است، بررسی اجمالی کند. به تعبیر دیگر، یکی از

رایج ترین شیوه های نقد، که بررسی روند شخصیتی و حرفه ای خالق اثر است، مورد نظر این یادداشت است؛ چرا که بدون تردید این مخلوق (هیچ) با آن خالق (کاهانی)، بدون تردید رابطه مستقیم دارد.

براین اساس ابتدا باید پرسید عبدالرضا کاهانی کیست؟

او متولد یکی از شهرهای شرق کشور است، دانشجوی تئاتر در دانشگاه آزاد اسلامی اراک و در دوره دانشجویی، از فعالان و دانشجویان بسیار پر تلاش بوده است، به نحوی که به اغلب جشنواره های دانشجویی راه یافته ( بیشتر به عنوان بازیگر) و جوایز متعددی نیز کسب کرده است. بعد از دانشگاه، با تنی چند از هم دوره ای هایش راهی پایتخت شده است. او که سالها در بنیاد سینمایی فارابی و مرکز گسترش سینمای مستند و تجربی مشغول به کار بوده، در همین تجربه های اجرایی، فیلمنامه نویسی را آزموده و با «سفر شرق» (ساخته برقعی) وارد سینمای حرفه ای شده است. بعدتر «آدم» و «آنجا» را خودش می سازد ولی با «بیست»، طعم اکران عمومی را می چشد. اگر چه «آدم» و « آنجا» نیز برایش بی طعم نبود و او با این آثار، بسیاری از جشنواره های خارجی را تجربه کرد و به ویژه با سینمای اروپا آشنا شد. در همین جشنواره ها بود که ذائقه تماشاگر آن طرفی را هم شناخت، اگرچه این دو فیلمش هیچ گاه، بازخورد تماشاگر داخلی را برای کاهانی در پی نداشت و به دلایل مختلف در محاق رفتند و اکران عمومی نشدند، اما چون هنرمندی است با سالها تجربه در اقصی نقاط هنری کشور، ریتم مخاطب را به خوبی شناخته، «بیست» را می سازد که نه تنها اکران داخلی دارد، بلکه چندین جایزه بین المللی هم برایش ارمغان می آورد.

در این روند چندین نکته مشاهده می شود؛

فیلم های او درباره آدمهای تنهای جامعه ایرانی هستند.

تاکید می کنم «آدمهای ایرانی»، اگر به تنها فیلم اکران شده او «بیست» توجه شود، اوج تنهایی را به خوبی می توان در شخصیت اصلی آن دید. مردی که از فرط برگزاری مراسم عزا دچار بیماری روحی روانی شده، در حالی که خودش هم نمی داند و هنگامی درمی یابد که فرصت چندانی ندارد و...

کاهانی در «آنجا» و «آدم» هم به تنهایی انسانهایی می پردازد که خیلی در تعیین سرنوشتشان نقشی نداشته اند و در واقع محصول و یا آسیب دیده از جامعه پیرامون خود هستند. این هنرمند جوان که در دانشگاه آزاد اسلامی درس خوانده و کار حرفه ای را در زیر مجموعه های وزارت ارشاد تجربه کرده، چگونه می شود که به آدمهای اطرافش چنین بنگرد؟ او که در چنین شرایطی زیست کرده چرا فیلمی می سازد که از ریتمی سرد و کند برخوردار است و علتش را به طور تلویحی علاقه سینمای آن طرف آب اعلام می کند. او که «آنجا» را ساخت و نتوانست نشان بدهد، «آدم» را چگونه ساخت و از این مهمتر، با وجود اینکه «آدم» هم توقیف شد، چگونه سینمای به شدت متکی به اقتصاد و بازگشت سرمایه و سود و... بار دیگر به او اعتماد کرد تا «بیست» را بسازد و در تمام این شرایط نگاه او چرا تیره و تیره تر و تنها و تنها تر می شد؟

او برآمده از چه جریان فکری است که به این سمت می رود،

به گونه ای که به «هیچ» ختم می شود که اگر چه اشخاصی دارد، اما همگی به قدری عصبی و پرخاشگر که از کنار هر کدام عبور کنی، جز لیچار و دشنام شنیده نمی شود. او که « آدم» را با سرمایه های خارجیها ساخت و «بیست» را با سرمایه داخلی و به آنهای آن سوی مرزها نیز نشان داد، از کجا پروانه ساخت گرفته است؟ آنها که فیلمنامه اش را بررسی می کردند، نمی توانستند درک کنند چه محصولی از آن بر می آید؟ می دانستند، که اگرچنین نباشد، صدها افسوس بیشتر، که چه کسانی سمت و سوی سینمای ملی را رصد و هدایت می کنند.

او اکنون به سرنوشت «آدم» و «آنجا» که بنگرد، غمی از محاق و توقیف و... نخواهد داشت؛ به راحتی فیلمش را به آن سوی آبها

می برد و حتی اگر جشنواره های کذا و کذا با انواع جایزه و... تحسین و ترغیبش نکنند، حد اقل اینکه سرمایه ساخت فیلم بعدی اش را تامین خواهند کرد و باز فیلمی که به نظر نمی رسد کمتر از «هیچ» و «بیست» تلخ و گزنده باشد، خواهد ساخت.

آن روز که «آنجا» در بسته بود، چرا به سمت «آدم» رفت و آن روز که «بیست» گرفت، چرا به «هیچ» کشیده شد؟

بالاخره او فرزند همین آب و خاک و تربیت شده با سرمایه های همین مرز و بوم است و تلاشهایش نشان می دهد که نمی خواسته برود؛ ولی با اصرار او را به سمتی که هر چه باشد، طعم خوش همراهی با مردمش، (در اکران عمومی) را ندارد، می کشاند.

سوال اینجاست؟ چرا؟... چرا باید کس یا کسانی که همه روند رشد فکری و... را در همین آب و خاک طی کرده اند، به گونه ای پیش بروند که منجر به دلسردی یا حتی کم توجهی به ذائقه متولیان شود.

حیف این محصول نیست که هنگام ثمردهی، نصیب همه کس شود، به جز پرورش دهندگانش؟

کاش به قدر نمایش عمومی در جشنواره به او امید داده می شد، تا آدمهایش بیش از اینی که هست تنها و پرخاشگر نشوند...! بخصوص حالا که متولیان سینمای ایران، باب مماشات با هنرمندان را گشوده اند. چه کسانی بهتر از کاهانی، که جوانند و یک عمر می توانند برای سینما، فرهنگ و مردم ایران، ثمر به بار آورند و حد اقل اینکه برای بیان آنچه در پی اش هستند، واقع بینانه، تلخیها و شیرینیها را با هم به کار گیرند.

مهدی اکبری



همچنین مشاهده کنید