شنبه, ۲۰ بهمن, ۱۴۰۳ / 8 February, 2025
مجله ویستا

آنتوان چخوف , پلی میان پایان عصر زرین ادبیات و آغاز عصر سیمین ادبیات روسی


آغاز كار چخوف مصادف با پایان كار آخرین نسل نویسندگانی بود كه عصر عظمت و شكوه ادبیات روسی را, رقم می زدند ـ نسل تولستوی و داستایفسكی ـ زمانی كه چخوف شروع به انتشار داستان در مجلات فكاهی كرد, تولستوی به دوره ایی از زندگی اش رسیده بود كه دیگر رمانهای بزرگش را قبول نداشت و روی به نوشتن آثاری مذهبی ـ تعلیمی آورده بود داستایفسكی نیز در ۱۸۸۱, اندكی پس از انتشار نخستین داستانهای فكاهی چخوف, درگذشت

آغاز كار چخوف مصادف با پایان كار آخرین نسل نویسندگانی بود كه عصر عظمت و شكوه ادبیات روسی را، رقم می‌زدند ـ نسل تولستوی و داستایفسكی ـ زمانی كه چخوف شروع به انتشار داستان در مجلات فكاهی كرد، تولستوی به دوره‌ایی از زندگی‌اش رسیده بود كه دیگر رمانهای بزرگش را قبول نداشت و روی به نوشتن آثاری مذهبی ـ تعلیمی آورده بود. داستایفسكی نیز در ۱۸۸۱، اندكی پس از انتشار نخستین داستانهای فكاهی چخوف، درگذشت. «ایوان تورگینف» هم در ۱۸۸۳ درگذشت. بدین ترتیب زندگی هنری چخوف همچون پلی است میان پایان عصر زرین ادبیات روسی، یعنی عصر رمان‌نویسهای بزرگ، آغاز عصر سیمین ادبیات روسی كه مقارن نهضت سمبولیستی، روسی است. بدیهی است، نثر چخوف از سنت «رئالیستی» نشأت گرفته و از نثر تغز‌ّلی نو و تا حدودی مالیخولیایی تورگینف نیز تأثیر پذیرفته است.اما چخوف در محدوده این سنت نماند، پیش‌تر رفت و فرمهایی اساساً نو، پدید آورد كه از آن جمله می‌توان داستان كوتاه بی‌پیرنگ را نام برد. در سنت ادبیات اروپای غربی نزدیك‌ترین بستگی و خویشاوندی چخوف با «گی دوموپاسان» است كه چخوف از او هنر ایجاز و پایان شگفتی‌‌آور را فرا گرفت؛ اما جنبه‌های شاعرانه و نمادین داستانهای چخوف از خودش است. بسیاری از نویسندگان اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم روسیه، چهره‌هایی بس متفاوت چون «ایوان بونین»، «آلكساندر كوپرین» و حتی «ماكسیم گوركی» را می‌توان از دنباله‌روان چخوف به حساب آورد. حتی در میان نویسندگان انگلیسی زبان، شاید «كاترین منسفیلد» به پیش از همه وامدار چخوف و نثرش باشد. چخوف، هم از نظر فرم و هم از نظر مضمون، بر «فرانتس كافكا»، «آلبر كامو»، و پدیداری «رمان نو» در فرانسه تأثیر گذاشته است. بنابراین هنر چخوف را نمی‌توان در هیچ رده یا گروهی قرار داد و این هنر به‌طور كامل در مكتب یا نهضتی سنتی جای نمی‌گیرد، زیرا هنر او، از جهات بسیاری ـ كه هنوز جای تجزیه و تحلیل دارند ـ انقلابی بود. مثلاً یكی از مواردی كه هنوز مورد بحث است، ماهیت رابطه آثار چخوف یا هنر امپرسیونیستی است. تاكنون مدركی به‌دست نیامده است كه نشان دهد چخوف مستقیماً با آثار نقاشان امپرسیونیست غربی آشنا باشد، علاوه بر این امپرسیونیسم هرگز به‌صورت مكتبی سازمان‌یافته در روسیه نضج پیدا نكرد؛ فقط دوست نقاش چخوف، «ایساآك‌لوتیان» در نقاشیهایش برخی از ویژگیهای امپرسیونیسم را بروز داد، اما هرگز در تكوین نظری این مكتب فرانسوی نقشی نداشت. البته برخی از ویژگیهای نثر و نمایشنامه‌های چخوف نهضت امپرسیونیستی را در ذهن تداعی می‌كند اما این شباهتها بسیار پراكنده‌اند و مشكل بتوان مشخصشان كرد. حال وقت آن است كه مستقیماً به آثار چخوف بپردازیم و، با نگاهی موجز داستانهای فكاهی شاد دوره جوانی و سپس داستانهای پخته‌تر و نمایشنامه‌های او را مورد بررسی قرار دهیم. از ۱۸۸۳ تا ۱۸۸۶ اغلب داستانهای چخوف، در مجله فكاهی معتبر پطرزبورگ «آسكولكی» به چاپ رسید. فقط در ۱۸۸۳ بیش از صد داستان به چاپ رسید. در قطعات اولیه چخوف نشانه‌هایی از تلاش چخوف برای محك زدن مقیدات‌‌ِ معیارها و قراردادهای ادبی به چشم می‌خورد. ساختار صوری داستانهای كوتاه، مقرّ موجز و مختصر، مشخص كردن وجوه گوناگون شخیتها، از طریق القای حس و با وصف جزئیات معنی‌دار و مهم، ماجرای درونی به جای ماجرای بیرونی و پایان ناگهانی و غیره‌منتظره بود.

چخوف داستان نویس

چخوف در داستانهای اولیه‌اش از دو تكنیك ویژه برای پایان داستانهایش استفاده می‌كرد. نخستین‌ِ آن، پایان دادن به داستان با شگفتی بود كه از دوره «گی دومو موپاسان» رایج و شناخته بود؛ اما دومی پایان دادن به داستان با شگردی بود كه منتقد روسی «ویكتور شلكوفسكی»، آن را «پایان هیچ» نام داده است. در پایان نوع او‌ّل «پایان شگفت» خط داستانی از ابتدا نوعی گره‌گشایی را به ذهن القاء می‌كند، اما ناگهان خط عوض می‌شود و داستان در مسیری غیره‌منتظره می‌افتد. نمونه این داستان «نشانه افتخار» (Orden (The Decoration در ۱۸۸۴، است. در این داستان معلمی به نام «پوستیاكوف» برای آنكه جلوه بیشتری در ضیافت شام پیدا كند، نشان افتخاری عاریتی به سینه می‌زند، اما بر سر میز شام او را درست روبه‌روی یكی از همكارانش می‌نشانند كه می‌داند او حق استفاده از این نشان را ندارد. در طول شام، معلم بیچاره وحشت‌زده تنها با یك دست غذا می‌خورد تا بتواند با دست دیگرش روی نشانی را كه به سینه زده است بپوشاند. حاصل كار مضحكه‌ای بیش نیست، آن معلم دیگر، وضعش بهتر از او نیست و او هم نشانی عاریتی به سینه زده است. دو شگفتی دیگر پدید می‌آید، نشان عاریتی معلم‌ِ دیگر نشانی بالاتر از نشان پوستیاكوف است و پوستیاكوف به جای آنكه از این ماجرا عبرت بگیرد، فقط تأسف می‌‌خورد كه چرا به‌قدر كافی هوش به خرج نداده است تا نشان بالاتر، عاریه بگیرد تا ابهتی بیش از همكارش داشته باشد.در «پایان هیچ» كشمكش داستان این انتظار را در خواننده ایجاد می‌كند كه كار به گره‌گشایی دراماتیك بكشد، اما در عوض داستان، پایانی بی‌اوج و هیجان پیدا می‌كند و كشمكش بی‌هیچ دلیل خاصی فرو می‌نشیند. جالب‌‌ترین داستان از این دست در میان داستانهای اولیه چخوف «منتقم» “Mstitel The avenger” در ۱۸۸۷، است. یكی دیگر از ویژگیهای داستانهای اولیه چخوف، مقدمه موجز و مختصر است كه كاملاً در تقابل با، مثلاً داستانهای كند و طولانی «تورگینف» قرار می‌گیرد. نمونه بارز آن داستان «امتحان نهایی» “Examination for advan cement” در ۱۸۸۴، است كه با مونولگ درونی موجز و مختصری ناگهان آغاز می‌شود؛ «گالكین، معلم جغرافی، از من خوشش نمی‌آید و برای همین امروز در امتحان او مردود خواهم شد.» گوینده تازه در دیالوگ و ماجرایی كه به دنبال می‌آید شناخته می‌شود. داستانهای اولیه، از نظر موضوعی، حملاتی به سنتها و ارزشهای اجتماعی‌اند همچنان‌كه از نظر نوآوریها صوری نیز در خلاف جهت قراردادهای ادبی مسلط است. بسیاری از این داستانهای اولیه، گنده‌دماغی، فخرفروشی به رتبه و مقام، حكومت پلیسی در روسیه، ابتذال مطبوعات و بدگمانی به تعلیم و تربیت را، به باد انتقاد می‌گیرد.اما چخوف در ابتدای كارش صرفاً فكاهی‌نویس نبود، برخی از داستانهای اولیه او لحنی جد‌ّی دارند و اندك‌اندك خبر از تحولی می‌دهند كه در اواخر دهه هشتاد عملی شد، زمانی كه چخوف نام مستعار «آنتوشا چخونته» را كنار گذاشت و آنتوان چخوف‌ِ آفریننده داستانها و نمایشنامه‌های مهمی شد كه امروزه شهرتش بر آن استوار است. نخستین داستانهای جدی، «زن ارباب» ”The Lady of The manor” و «گلهای دیرهنگام»”Late – blooming Flowers” در ۱۸۸۲ درست دو سال پس از روی آوردن چخوف به حرفه نویسندگی، منتشر شدند. «زن ارباب» سرآغاز سلسله داستانهایی درباره زندگی روستایی شد كه به داستان «دهقان» “The Peasants” ختم گشت. داستان «زن ارباب» به همان شیوه مرسوم و سنتی به تضاد میان ارزشهای روستایی و ارزشهای آرستیو كراسی و از هم پاشیدن خانواده‌های روستایی بر اثر این تضاد می‌پردازد. «گلهای دیرهنگام» اگرچه از نظر فرم نوآوری ندارد. از نظر مضمون، پیش‌درآمد‌ِ آن دسته از داستانهای بعد چخوف است كه به فرصتهای از دست رفته زندگی، می‌پردازند. گروه سومی از داستانهای جدی اولیه چخوف از زاویه دید كودك روایت می‌شود و این تكنیكی بود كه پیش‌تر تولستوی در «دوران كودكی»(Childhood) در ۱۸۵۲ به‌كار گرفته است.


شما در حال مطالعه صفحه 1 از یک مقاله 3 صفحه ای هستید. لطفا صفحات دیگر این مقاله را نیز مطالعه فرمایید.